ایلنا نوشت: استاد جامعهشناسی و انسانشناسی دانشگاه تهران میگوید: یک چرخ ماشین آقازادهای که شب با آن در خیابان ویراژ میدهد، میتواند کفاف هزینه یک کار علمی و پژوهشی آن متفکر و متخصص را بدهد. این است که اکنون مطالبات اجتماعی در حال اوجگیری است و تبدیل به تئوری خواهد شد و این تئوریها به سمتی خواهد رفت که جامعه را از این وضع اسفناک نجات دهد.
ابراهیم فیاض معتقد است: ناآرامیهای دی ماه سال جاری، ناشی از مسائل متعددی از قبیل فقر و نابرابری است که متأسفانه پاسخ مناسبی از سوی دولتمردان به آنها داده نمیشود.
بخش هایی از این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
به نظر شما، آیا فاصله طبقاتی موجود در جامعه، در حوادث دی ماه سال جاری نقش داشت و اگر داشت، این نقش تا چه حد بود؟
بدون تردید این آفت بزرگ اجتماعی، نقش پررنگی در این موضوع داشت. نه فقط «فاصله طبقاتی» که متأسفانه علاوه بر آن، «فاصله شهرستانی» نیز مزید بر علت شد. در اتفاقات اخیر دیدیم و شنیدیم که در واقع شهرستانیها علیه تهران به صدا درآمدند. در حال حاضر شهرستانها به شدت دچار بحران هستند، هیچ شغل و کاری در شهرستانها نیست! در تهران نسبتاً اوضاع بهتر است، اما در شهرستانها، واقعاً هیچ! حتی دریغ از کارهای جزئی روزمره و روزمزد! همین موارد جمع شد و فشار ناشی از آن منتهی به این حوادث شد.
شرایط اجتماعی ما از نظر همین فاصله طبقاتی و بهزعم شما، با شدت بیشتر؛ یعنی فاصله شهرستانی با تهران، در چه مسیری در حرکت است؟
در شرایط نابهسامان کنونی، نوعی خودآگاهی طبقاتی شکل گرفته است. تا دیروز فاصله طبقاتی وجود داشت ولی خودآگاهی به وجود نیامده بود. اکنون اما خودآگاهی کاملاً در حال به وجود آمدن و بروز است و انتظارات و توقعات، خود را نشان میدهند. امروز وارد یک خیابان که میشوید، خودروهای بسیار شیک در کنار خودروهای بسیار فرسوده را میبینید؛ یکی ۲۰ میلیون تومانی و دیگری ۱۲۰ میلیونی. در همین تهران، وارد شهر که بشوی، فوراً فاصله طبقاتی را تمام و کمال احساس میکنی. در نتیجه خودآگاهی طبقاتی و سواد در جامعه به شدت رو به اوج است. فاصله طبقاتی به صورت یک معضل جدی نمایان شده و در حال ایجاد مشکلات دیگری است.
آیا عدم چرخش نخبگان را هم میتوان ازجمله دلایل و عوامل بروز این ناآرامیها برشمرد؟
ببینید انقلاب براساس عدالت رخ داد و همه اقشار سعی کردند در آن دخالت داشته باشند ولی در ادامه، جریان عدالتطلبی از سوی جریان بازار، متهم به التقاط شد! راست سنتی تقریباً کل جریان عدالتطلب سوسیالیست و غیرسوسیالیست، همه را متهم به التقاط کرد و با حذف همه آنها، سعی کرد خود بر همه چیز مسلط شود. حتی برخی از بزرگان دینی هم توسط بازار متهم به التقاط شدند! به دنبال آن عدالت عملاً از بین رفت و عرفان جای آن را در جامعه گرفت.
این جابهجایی که از آن سخن میگویید، عملاً چگونه میتواند چنین اثری داشته باشد و موجب چنین اتفاقاتی باشد؟
عرفان به شدت سلسله مراتب ایجاد میکند، چرا که براساس «مراد و مرید» بنا نهاده شده است و برپایه آن، پایینیها کاملاً تسلیم و آن بالاییها، کاملاً و به شدت مسلط میشوند. بر همین اساس عرفان عمیقاً به فاصله طبقاتی شکل داد و بعد شد همین فاصله طبقاتی شدیدی که امروز در جامعه مشهود است؛ مثل همان چیزی که در هند دیده
میشود. فقیرترین آدمها در هند زندگی میکنند و ثروتمندترین آدمها نیز در هند! چرا؟ چون عرفان به جای عدالت نشسته است.
با ادامه همین روند، در دهه اخیر، قدرت با ثروت مخلوط شده است؛ یعنی صاحبان ثروت با صاحبان قدرت عجین شده و متأسفانه اشرافیت اجتماعی را شکل دادهاند. نگاه کنید. چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا، همه، به سبب ازدواجها با یکدیگر نسبت فامیلی و سببی پیدا کرده و خانوادههایشان با یکدیگر، شبکههای بسیار عظیمی ساختهاند که هم دارای ثروت و هم قدرت هستند! در این بین هر چه به محورهای مرکزی قدرت نزدیکتر میشوند، تکثر مشاغلشان هم زیادتر است
نقش فساد را تا چه حد در ناآرامیهای اخیر، دخیل میدانید؟ جریانی که احمدینژاد با به چالش کشیدن قوه قضاییه در مبارزه با فساد، به راه انداخت، در این بین تأثیرگذار بود یا خیر؟
همان میزان نقشی که هاشمی رفسنجانی در ماجراهای ۸۸ داشت، به همان اندازه هم احمدینژاد در ناآرامیهای اخیر ایفا کرد! به نظر من در این رابطه، «جرزنی» هاشمی رفسنجانی و «جرزنی» احمدینژاد، هر دو یکی است، منتهی یکی در جبهه آن طرف بود و دیگری در جبهه این طرف و برای همین، هر دو همیشه علیه هم بودند.
من همان سالهای اولی که احمدینژاد سر کار آمده بود، در یکی از کلاسهای جامعهشناسی دانشگاه امام صادق گفتم که اینها ازدواجهای فامیلی میکنند. الان هم همچنان دارند درهم فرومیروند. یعنی آنها هم شبکه تشکیل داده و به واسطه آن سعی کردند مشروعیت نظام را بزنند.
خب راه چاره به نظر شماچیست؟ شما از منظر یک منتقد، موضوعات را مطرح میکنید. راهکار پیشنهادیتان چیست؟
باید پرسید در چنین شرایطی آیا نظام میخواهد تصمیم بگیرد که انقلابی در خود ایجاد کند یا خیر؟ اگر میخواهد باید آقایانی را که هر کدام ۳۰ -۴۰ شغل و مسؤولیت دارند، سریعاً برکنار و نخبگان را جایگزین آنها کند؛ نخبگانی که خیلیشان خط و ربط سیاسی ندارند و فقط میخواهند به عشق این کشور، به مملکت خویش خدمت کنند. اگر این کار را نکند، تردید نداشته باشید که نظام با بحران روبهرو شده و امثال احمدینژادها سوار بر موج خواهند شد.
با توجه به مواردی بیان کردید، شرایط کلی جامعه امروز را چگونه میبینید و چه چشماندازی را برای آن متصور هستید؟
در حال حاضر، موارد و جریاناتی مثل عدالتطلبی انقلاب و شریعتی و... دوباره در حال شکلگیری است. الان مردم میگویند «خب انقلاب شد، چه شد؟! پس این اشرافیت از کجا به وجود آمده است؟! این فاصله طبقاتی چیست؟». متأسفانه در حال حاضر بحران در دل شهرهای مذهبی است؛ شهرهایی مثل قم و مشهد. مردم میپرسند «عدالتطلبی چه شد؟»
الان در بسیاری از شهرها، گسلهای معرفتی در حال اوج گرفتن است. من از ۳-۴ سال پیش هم گفتم که خود قم و خود طلبهها، زودتر از سایرین به این جریانات اصلاحطلبی نزدیک خواهند شد. اکنون فاصله طبقاتی در قم از تمام شهرها بیشتر است. همانقدر که عرفان اوج گرفته، فاصله طبقاتی بیشتر شده؛ مثل مشهد. الان حاشیهنشینهای مشهد یک سوم جمعیت شهر را تشکیل میدهند، یعنی یک میلیون نفر جمعیت حاشیهنشین دارد. از دو سوم باقیمانده هم باز، دو سوم فقیر هستند. نهایتاً معدودی از مردم، قشر متوسط و نسبتاً پولدار هستند. قم که وضع بسیار بدتری دارد! فقر بیداد میکند. خود طلبهها به شدت فقیر هستند. طلبه به من میگوید که ماه به ماه میگذرد و من یک پفک نمیتوانم برای بچهام بخرم!
اتفاقات اخیر مکمل رخدادها و حوادث سال ۸۸ بود یا چیزی متفاوت و بیارتباط با آن؟
سال ۸۸، جنگ، جنگ دو گروه نخبه بود؛ احمدینژاد و هاشمی رفسنجانی، بقیه آتشبیار معرکه بودند. به همین دلیل قشرهای بالای اجتماع وارد شدند. البته آنجا احمدینژاد خودش را به سرعت کنار کشید. سال ۸۸ ماجرا را شروع کرد و اولین کسی که مخفی شد خودش بود! دیگر اثری از او نمیبینید، با اینکه آن حرفها را به هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، میرحسین موسوی و زن میرحسین موسوی زد، آشوب به پا کرد و خود، آغازگر فتنه بود. آن سال احمدینژاد شروعکننده فتنه بود. معتقدم جنگ اصلی بین احمدینژاد و هاشمی رفسنجانی بود. بعد هم مردم عادی آمدند وسط و قشر نخبه را جمع و جور کردند و در ادامه هم که ماجرای ۹ دی رخ داد.
این بار اما جدال دو قشر نخبه نبود. هاشمی که از دنیا رفته بود و احمدینژاد این بار با حمله به لاریجانیها و قوه قضاییه و همچنین نوشتن نامه به رهبری، مثل نامهای که سال ۸۸ هاشمی به رهبری نوشت، آمد که جای او را بگیرد و به دنبال یک فتنه جدید بود که خب شکست خورد.