پس از ناآرامیهای ماه گذشته در ایران، از چند زاویه به اصلاحطلبان و عملکرد آنان حمله شد که بیشترین نقش در این حملهها را بخشی از اپوزیسیون خارج از ایران داشت.
عبدالله ناصری - استاد دانشگاه و فعال سیاسی اصلاحطلب - در ادامه یادداشت خود در «شرق» نوشت: میدانیم پس از انتخابات یازدهم ریاستجمهوری در سال ٩٢، دولت روحانی در شرایط خاصی بر سر کار آمد که ویژگیهای آن مقطع، در پنج سال گذشته تا حدی تشریح شده است. با وجود محدودیتها، دولت امکاناتی داشت که میتوانست کارآمدی بیشتری از خود نشان دهد و البته بعد از انتخابات امسال و رأی بالای دکتر روحانی، از تجربه دولت اول برای چهار سال دوم بهره بگیرد. این مطلوب حاصل نشد و بدنه اجتماعی اصلاحطلبان بهعنوان حامیان دولت روحانی، گلایههایی را مطرح کردند که بخش زیادی از آن وارد است. اما اینکه آیا دولت فعلی همه پتانسیل جریان اصلاحطلبی برای اداره کشور است، پاسخ کاملا روشنی دارد.
اصلاحطلبان از نظر جریان تندرو، قرار بود پس از حوادث سالهای پیشین حتی حق حیات هم نداشته باشند؛ چه رسد به اینکه چهرههای اصلی آن که از مدیران تراز اول و کارآمد بهشمار میروند، در سمتهای ارشد اجرایی، تقنینی و مدیریت شهری قرار بگیرند. این جریان سیاسی در سالهای ٩٢، ٩٤ و ٩٦ با وجود استیلای نسبی چنین نگاهی بود که ورق را برگرداند و فقط بخشی از توان آن در دولت، مجلس و چند ماه گذشته مدیریت شهری به کار گرفته شد و همچنان نگاه محافل دارای نفوذ به استفاده از یک چهره اصلاحطلب نامونشاندار در مصدر امور، کاملا منفی است. اما آنچه نباید درباره ناآرامیها در شهرهای مختلف ایران به فراموشی سپرده شود، دیدگاه اصلاحطلبان در دوران اصلاحات و هشت سال حاکمیت اصولگرایان است.
بارها گفتهایم فضای یکدست، بدون نظارت مردم به تولید فساد منجر میشود. گفتهایم حضور افراد غیرمتخصص در حوزههای مهم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و دیپلماسی و درکنکردن نیاز جامعه و فضای جهانی، میتواند آفتزا باشد، اما با کمال تأسف، این موضوع در دولت احمدینژاد نهادینه شد. دولت اصلاحات با وجود هر ٩ روز یک بحران، حُسن انجام کاری از خود نشان داد که همچنان حتی در بین بخشی از اصولگرایان زبانزد است. اما در اوایل دهه ٨٠ آرایشی در برخی محافل دیده شد که اصلاحطلبان را وادار به هشدارهایی کرد؛ اینکه اگر جریانات تندرو به امور مهم گمارده شوند، ممکن است کشور به نقطه کنترلناپذیری برسد. حال بعد از ناآرامیهای اخیر، لبه حملات به اصلاحطلبان نشان داد همچنان این جریان بهعنوان نیروی توانمند برای اداره کشور شناخته میشود و باید از هر فرصتی برای ازمیانبرداشتن آن استفاده کرد تا مردم، امید به اصلاح را از دست بدهند.
امروز باید به مطالبات بحق دو نسل مهم کشور پاسخ داد؛ نسلهای سوم و چهارم که بیشترین حجم هرم جمعیتی را به خود اختصاص دادهاند و همچنین متولدان دهه ٩٠ که با نیازهای کاملا جدید و متفاوت، بسیار زود به عرصه تحصیلات متوسطه و عالی رسیده و خواهان زندگی باکیفیت هستند. علاقهمندان آوارکردن مطالبات بر سر دولت و اصلاحطلبان باید بدانند اگر تصمیمسازان کشور فارغ از اینکه دکتر روحانی برسر کار باشد یا نباشد، برای پاسخگویی به خواستههای مردم به جمعبندی واحدی نرسند، ممکن است شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» گستره بیشتری به خود بگیرد. اعتراضات اخیر، دو رو دارد که فقط به یک روی آن توجه شده و آن مردم معترض هستند.
به باور نگارنده، آن بخش از مردم که دچار یأس، ناامیدی از اصلاح روندها و خاموشی و بیتفاوتی شدهاند، نیازمند توجه بیشتر هم هستند. باید خوشحال بود در اعتراضات اخیر بخش درخور توجهی از مسئولان نگاه گذشته خود را کنار گذاشته و به اصلاح آن نگرشها درباره تحولات اجتماعی پرداختند. برای رئیسجمهوری دوران اصلاحات و اصلاحطلبانی که سالها تجربه اجرایی و سیاسی را تجربه کردهاند و حتی محصوران، آنچه امروز اهمیت دارد نه حضور این چهرهها در فرایندهای سیاستگذاری و تصمیمسازی برای گردش بهتر چرخهای کشور - که در جای خود بسیار مهم و حیاتی است - بلکه آینده ایران و محورشدن هویت مردمسالارانه آن است.
اصلاحطلبان میدانند با نگرشهای موجود، فرصت چندانی برای استفاده از ظرفیتهای چهرههای اصلی این جریان وجود ندارد. حتی برخی اعضای شورای شهر فعلی تهران به دلیل همین سابقه، در برخی فعالیتهای مرسوم شهری که اعضای کمتجربه شوراهای دوم و سوم با ارج و قرب برای حضور در آن دعوت میشدند، امکان حضور ندارند.
حرکتهای اخیر نشان داد نگرانیهای اصلاحطلبان و بدنه اجتماعی چشمگیر آنان از سال ٨٤ به این سو، چقدر بجا بوده و چرا امروز برنامهریزی و توسعه کشور برای کل دستگاه مدیریت اجرائی دشوار شده است. به نظر میرسد بزرگترین مأموریت چهرههای اصلی اصلاحطلب که جایگاهی مهم در میان بخش اعظم جامعه دارند، بازگویی توانمندی و نگرش این گفتمان برای همین جوانان معترض است و ارتقای سطح آگاهیهای جامعه است تا دچار آدرس غلط نشوند.
مدیران شاخص در دولت یازدهم مانند دکتر ظریف و مهندس زنگنه، تلاش کردند در اوج فضای بدبینی جهانی علیه ایران، هم دیپلماسی و هم شریان اصلی درآمد کشور یعنی نفت را به حالت طبیعی درآورند اما هر دو آنان امروز، نگرانیهای جدیای از برخی سیاستها دارند. دکتر ظریف از شرایط منطقهای ایران راضی نیست و برای مدیران ارشد اقتصادی نیز استفاده از ظرفیت سرمایهگذاری مستقیم خارجی به دلیل تعدد تصمیمگیران در مسائل خارجی و ایرانهراسی، بهشدت محدود شده است.
در دولت اصلاحات با وجود برخی کارشکنیها، شرایط تا حدی در کنترل دولت بود اما امروز به معنای واقعی، نوعی موازیکاری را شاهد هستیم که میتواند به ضرر کشور تمام شود. جریان مقابل علاوه بر قدرت رسانهای و سیاسی از جهت اقتصادی نیز بسیار قدرتمند است و هر تلاش آنان برای زمینگیرکردن هر دولت یا ساختاری که اراده کنند، میتواند مؤثر بیفتد. گفتمان اصلاحات فارغ از اینکه برخی افراد اصلاحطلبنما بخواهند آن را منحرف کنند، اجرای قانون اساسی و بهرهگیری از همین ظرفیتهای موجود است. برای اصلاحطلبان که در زمان نوشتن قانون اساسی حضور داشتند، روشن است منظور قانونگذار از برخی اصول و فصول چیست.
جامعه ایران و حتی معترضان اخیر، پیامهای اصلی گفتمان اصلاحطلبی را دریافت کردهاند و حتما بین آن با عملکرد افراد منفعتطلب تفاوت قائل هستند. اصلاحطلبان معتقدند باید با عزم ملی و اراده کلان اجازه داد امکان استفاده از ظرفیت مدیران شاخص را فراهم کرده و به اصلاح ساختار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی همت گماشت.