هرگاه در ایران رخدادی با ابعاد بزرگ صورت میگیرد، نوع بازتاب آن در رسانههای بینالمللی و تأثیر این رسانهها بر هدایت افکار عمومی در ایران به دغدغهی بسیاری از سیاستگذاران تبدیل میشود. رسانههای خارجی تدبیر خود را دارند و بر اساس راهبردهای سیاست خارجی کشور خود یا در صورت استقلال نسبی، بر مبنای راهبردهای درون سازمانی خود عمل میکنند و پرداختن به آنها گرچه میتواند موضوع تعامل بین کشورها یا پژوهشهای سیاسی و رسانهای باشد اما نمیتواند ما را از این نکته غافل کند که چرا بخشی از افکار عمومی به صورت معناداری تحت تأثیر رسانههای خارجی قرار میگیرند.
تک تریبونها، انجماد و سرخوردگی تزریق میکنند
اگر رسانههای کشور از قدرت، تنوع و عمق لازم برخوردار باشند و کیفیت مطلوب مخاطبان را ارائه دهند، قطعا تأثیر رسانههای خارجی به حداقل خواهد رسید. برای نیل به این مهم نیازمند ساختار و سیاست رسانهای هستیم که بتواند پمپاژ آگاهی را تضمین کند و دامنهی گفتمانی به وسعت و بالندگی جامعهای بزرگ و متنوع چون ایران را نمایندگی کند. قطعا انحصار (monopoly) تریبونهای اصلی و اختصاص آن به یک تفکر و گفتمان خاص هم به معنی پیشگیری از نشاط فکری و بلوغ اطلاعاتی جامعه و تزریق انجماد و سرخوردگی و یأس بوده و هم به مفهوم پذیرش ترس دائمی از تأثیرگذاری رسانههای خارجی بر افکار عمومی است. چنین جامعهای در صورت قرار گرفتن در معرض امواج اطلاعاتی غیرکانالیزه، به سرعت با بحرانی به نام «بحران افکار عمومی» مواجه خواهد شد. درمان چنین بحرانهایی نیز جز پذیرش چندصدایی و فضای رسانهای رقابتی و چند قطبی به جای انحصار بهویژه در رسانههای قدرتمندی چون تلویزیون نیست.
استقلال رسانهای اعتماد به مردم را افزایش میدهد
در آستانه المپیک پکن (۲۰۰۸)، موجی از اعتراضهای استقلالطلبانه، تبت چین را فراگرفت. طبق انتظار این اعتراضهای به شکل وسیعی از سوی رسانههای غربی بهویژه «سی.ان.ان» پوشش داده شد و بخش بزرگی از افکار عمومی جهان و چین (در بخشهایی که مردم دسترسی بهتری داشتند) تحت تأثیر رسانههای بینالمللی قرار گرفتند. طبق تحقیقاتی که از سوی دانیلا استوکمن (۲۰۱۰) به انجام رسید، دولت چین در این مرحله با بحران افکار عمومی و گسست رسانهای داخلی مواجه شده بود. روزنامهنگاران چینی که از نفوذ «سی.ان.ان» بر افکار عمومی جامعه به تنگ آمده بودند، برای دولت چین استدلال میآوردند که «اگر رسانههای چین نتوانند پوشش مناسبی از رخدادهای تبت و واکنش مردم چین داشته باشند، آن گاه چگونه مردم جهان از رویکرد واقعی مردم چین به این رخدادها با خبر خواهند شد؟» تداوم بحران باعث شد تا دولت چین به دنبال راه حلی باشد تا بتواند بحران افکار عمومی و نفوذ رسانههای بینالمللی را سامان بخشد.
کنگره حزب کمونیست چین برای خروج از این وضعیت به تغییر بخشی از قوانین و رویکردهای رسانهای خود روی آورد و اجازهی خصوصیسازی نسبی و استقلال بخشی از رسانههای داخلی را صادر کرد. برای نخستین بار اجازه پوشش اعتراضهای استقلالطلبان تبت را با قیود و حدودی صادر کرد. نتیجه جالب بود: اندک زمانی پس از این تغییر اعتماد و استناد به رسانههای نیمهخصوصی بالا رفت و مردم چین این رسانههای نیمهخصوصی را به «سی.ان.ان» و منابع دیگر غربی ترجیح دادند. هر چه استقلال رسانهای فزونی مییافت، اعتماد مردم چین و به تبع آن اعتبار گزارش، خبر و تحلیلهای این رسانهها نیز بالاتر میرفت.
«ایران به روایت ایران» منبع مطمئن افکار عمومی شد
کشور عزیزمان ایران، هشت سال زودتر از چنین تغییرات رسانهای در چین، تأسیس ایسنا را تجربه کرد. رسانهای که برای نخستین بار پس از حدود نیم قرن انحصار ایرنا به عنوان رسانهی جایگزین به صحنه آمد. خصوصیات ایسنا به عنوان رسانهای نوین، ترکیبی از رسانههای سنتی و شهروندی، با مالکیت یک نهاد عمومی نیمه حکومتی بود. ویژگی شهروندی سبب میشد تا از مشارکت شهروندان (دانشجویان) برخوردار باشد و با قرار داشتن بر روی اینترنت، دسترسی آزاد به آن میسر و فراهم بود. از طرف دیگر، وجود نوعی سازمان سردبیری اعتبار اخبار و در نتیجه، اعتماد خواننده را ممکن میساخت. مالکیت این رسانه نیز نه خصوصی و نه صد در صد دولتی تلقی میشد. این رویکرد متفاوت با تأکید بر سرعت و قرار داشتن در بطن حوادث، با شعار «ایران به روایت ایران» توانست به سرعت به منبعی مطمئن برای رسانههای داخلی و خارجی و افکار عمومی به ویژه در بحرانها تبدیل شود و مدلی موفق برای تأسیس چند خبرگزاری دیگر شود. نیمه دولتی و نیمه رسمی بودن ایسنا به رغم عیوب آن در مقایسه با یک رسانه مستقل در فضای آن روز ایران یک مزیت تلقی میشد و یک زمینهسازی برای گذار به دوران خبرگزاریهای کاملا مستقل بود. رهاورد نیمه رسمی بودن برای ایسنا هم دربردارندهی نوعی مصونیت سیاسی و قضایی در دورانی بود که بسیاری از رسانهها بسته میشدند.
رسانههای اینترنتی نیاز به رسانههای کلاسیک را برطرف نمیکند
در طی سالهای اخیر، شبکههای اجتماعی به عنوان رسانههای جدید روز به روز فراگیرتر شدند. این رسانهها به دلیل شفافیت، دسترسی آسان، کمهزینه، تعاملی و همگانی بودن فضایی بینظیر برای تبادل اطلاعات فراهم نمودند و فرصتی استثنایی در اختیار عموم شهروندان قرار دادند و به روند آگاهسازی و قدرت بخشی به مردم در فرآیند توسعه و دموکراسی کمک شایانی نمودند. با این حال این رسانهها معایب خود را نیز به دنبال داشته و انتشار هدفمند و شبکهای اخبار ضعیف، زرد، گاه بدون مبنا یا شایعات و جعلیات نیز در آنها دشوار نبوده است. به ویژه در فقدان اعتماد به رسانههای سنتی بهویژه دولتی، این کارکرد معیوب به سرعت رشد فزایندهای پیدا میکند. البته این نقطه ضعف تنها محدود به ایران نیست، بلکه حتی در کشورهایی که رسانههای مستقلتر و به نسبت آزادتر حضور دارند، این معضل وجود دارد و بسیاری از اندیشمندان رسانه و سیاستگذاران عرصه عمومی را وادار به چارهاندیشی کرده است. فارغ از این مشکل، باید توجه کرد حضور رسانههای اینترنتی و بهویژه میکروبلاگها و شبکههای اجتماعی به معنای برطرف کردن نیاز شهروندان به رسانههای کلاسیک نیست.
اخبار جعلی مسئلهی جهان امروز است
واقعیتی به نام اخبار جعلی (Fake news) در فضای رسانههای شهروندی، ضرورت رسانههای سنتی و رسمی را دو چندان میسازد. تحقیقات بسیاری نشان میدهند باورپذیری و اعتماد به رسانههای سنتی بیشتر از رسانههای شهروندی است. تا مطلبی از سوی رسانههای سنتی و رسمی تأیید نشود و تنها در شبکههای اجتماعی دست به دست شود، برای بسیاری قطعیت و رسمیت پیدا نمیکند. مردم به ویژه اقشار تحصیلکرده میدانند اطمینان به برخورداری از همه مختصات حرفهای و اصالت پیام و منبع آن امری ساده نیست و تحقق آن در شبکههای اجتماعی اگر نه غیرممکن که بسیار دشوار است. در رسانههای سنتی دروازهبانی خبر بر عهدهی سردبیر و اتاق خبر گذاشته شده است و از این رو اگر مخاطب به کلیت یک رسانه اعتماد داشته باشد، یعنی تولیدات آن را دارای اعتبار و قابل اعتماد میداند. اگر رسانهی سنتی رعایت مختصات حرفهای از جمله صحت، سرعت، دقت، چندجانبه بودن، شفافیت، انصاف و بیطرفی را در روایت واقعیتها مدنظر قرار دهند، به احتمال زیاد مخاطب اعتبار پیام این رسانهها را به پیامهایی ترجیح خواهد داد که تنها در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود و منبع اصلی آن هم رسمی نیست. نیاز به توضیح نیست، البته این نکته منوط به اعتماد مخاطب به رسانههای سنتی است، و وقتی اعتماد از دست رفته باشد، بسیاری به همان رسانه شهروندی اتکا خواهند کرد، اگر چه آن را پیامی تلگرامی یا فیس بوکی تلقی کنند.
رسمیت دادن به شکافها از کانال رسمی
یکی از عوامل مهم در بحرانها و اعتراضهای اخیر ایران، به نظر من برداشت عمومی و به شدت منفی از شاخصهای اقتصادی و اجتماعی کشور و البته واقعیتهای رنجآور این حوزه است. نخست آن که کشور از گسلها و شکافهای عمیقی در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی رنج میبرد. دوم، مردم بسیاری از این شکافها را در زندگی خود یا مردمان نزدیک به عینه مشاهده و لمس میکردند. سوم، رسانههای شهروندی نیز پیوسته گزارشهایی تکاندهنده از واقعیتهای بیرونی و ناشی از فقر، فساد و تبعیض را از هر سوی کشور در معرض مشاهده مردمان دیگر سوی قرار میدادند. چهارم، اما چه بسا آنچه بخشی از مردم را به اوج ناامیدی و قطعیت رساند، نه «رسانههای اجتماعی»، نه «تلگرام» و «فیس بوک» و «توییتر» بلکه گزارشهای منفی و یأسآلودی بود که مردم در تأیید اطلاعات خود از صداوسیما به عنوان تریبون رسمی نظام مشاهده میکردند. گزارشهایی که همه چیز را در بن بست نشان میداد و گویی راهی جز اعتراض و خشم باقی نمیماند. صداوسیما ممکن است در تعریف و تمجید از حاکمیت مورد وثوق مردم نباشد اما اگر گزارشی منفی از آن منتشر کند، به شکل طبیعی از باب اعتراف روابط عمومی اصلی نظام یعنی صداوسیما به مشکلات، در افکار عمومی قطعیت و رسمیت مییابد و مهر تأیید میگیرد.
تلویزیون بخشی از جامعه را به نقطه یأس رساند
به نظر نگارنده در کنار واقعیتهای تلخ در پیدا و پنهان جامعه، آنچه پیش از این اعتراضهای بخشی از مردم را به نقطه جوش رسانده و به شدت تحریکپذیر کرد، رویکرد صداوسیما بود که با اهدافی خاص، مهر تأییدی بر گزارشهای شهروندی منفی در شبکههای اجتماعی زد. برای ماهها، گزارشهای صداوسیما تلاش داشت سیاهیهای جامعه و دولت را بازتاب و دولت را در پاسخگویی و حل کوچکترین مشکلات مردم، ناتوان و فلج معرفی کند.
ریشه رسانهای ناامیدی و به تبع آن عصبانیت و غلیان بخشی از مردم را -که لزوما به هیچ تشکیلاتی مرتبط نیستند- در رخدادهای اخیر، میتوان اینجا یافت که البته پس از شروع اعتراضها پای رسانههای دیگر از جمله رسانههای خارجی نیز وسط میآید. صداوسیما در ماههای قبل از اعتراضهای اخیر در نقش اپوزیسیون دولت ظاهر شد و از قضا تصور میکرد میتواند از این رهگذر دولت را آچمز کند و بنابراین آنچه تباهی و ناتوانی فزاینده در کشور تصور میکرد، در نزد بسیاری از مردم لزوما در سطح و سقف دولت محدود نخواهد ماند و تلقی ناکارآمدی و فساد کلیت نظام را در برخواهد داشت. نکته مهم آن است که صداوسیما شاید متوجه نباشد به دلیل فرسایش اعتماد اجتماعی به این نهاد که ریشه در تاریخ چند دهه عملکرد یک سویه آن دارد، پذیرش اخبار مثبت از این رسانه در تمجید نظام را بسی دشوار میسازد. در حالی که اخبار منفی و سیاه آن به قاعده إقرار العقلاء على أنفسهم جائز، مورد وثوق قرار گرفته و به سرعت دست به دست میشود. این امکان را داشتهام که برنامههای شبکههای جام جم و نسیم را ببینم. بر اساس برنامههای همین شبکه و اطلاعات منتشر شده دربارهی سایر شبکهها میتوان باور داشت این تلویزیون بود که با تلاش چند ساله و بهویژه ششماهه خود در نقد دولت مستقر، بخشی از جامعه را به نقطه یأس و سپس غلیان رساند.
پس از شکلگیری اعتراضهای با برنامه و بی برنامه و تبعات آن، شورای امنیت ملی کشور تلگرام و اینستاگرام را فیلتر کرد تا امواج اعتراضی سوار بر این دو را صرف نظر از ماهیت آنها کنترل کند. در حالی که به نظر میرسد اگر تلویزیون، خود اقدام به زمینهسازی و تصویرگری فضای سیاه و ناامیدی و ناکارآمدی بر جامعه نمیکرد، چه بسا امواج سوار بر تلگرام به تنهایی نمیتوانست چنین تأثیری بر به نتیجه رساندن افکار عمومی داشته باشد. همچنین در دوران اعتراضها نیز اگر تلویزیون امکان بازتاب حرفهای و منصفانهی واقعیتهای وقایع خیابانی را میداشت، چه بسا نبض افکار عمومی به رسانههای فارسیزبان خارجی یا کانالهای تلگرامی و امثال آن متتقل نمیشد. رسانههای شهروندی منشاء جریان و جنبشهای مثبت و منفی و تحت تأثیر خبرهای درست و غلط هستند. در کنار تأثیرات مثبت رسانههای اجتماعی، باید بدانیم این پدیدهی فیک نیوز ویژه جامعه ما نیست و در هر جامعهای وجود دارد و به نسبت توانمندی رسانههای رسمی و معتبر تأثیر کم یا زیاد خود را بر جوامع بر جای خواهد گذاشت، و راه حل آن بستن رسانههای اجتماعی نیست.
اصلاح رسانههای رسمی به جای فیلترینگ
در دوران جدید رسانهای، با داشتن رسانههای قدرتمند و باورپذیر است که میتوان با افکار عمومی ارتباط برقرار کرد؛ رسانههایی که هم در قدرت و کیفیت و استدلال و جامعیت پیام و هم تکنیک انتقال پیام از برتری و تمایز برخوردار باشند. به نظر میرسد در جامعه ایران به جای اصلاح وضعیت رسانههای رسمی، به محدودیت رسانههای غیر رسمی و رسانههای شهروندی و فیلترینگ روی آوردهایم. به یاد میآورم در سالهای اولیه فعالیت ایسنا که برای نخستین بار اقدام به راهاندازی بخش صوت و فیلم خود نمود. پس از ارسال دو قطعه فیلم، صداوسیما که با استناد به بند قانون اساسی، تلویزیون را انحصاری تعریف کرده و هر گونه فعالیت در حوزه فیلم و صوت را خاص خود میدانست، از ایسنا شکایت کرد. متاسفانه قدرت ایسنا در شورای نگهبان و قوه قضائیه با صداوسیما برابری نمیکرد و صداوسیما مانع ادامهی فعالیت این سرویس در آن دورهی زمانی شد و در حقیقت بابی مهم از اطلاعرسانی را در انحصار خود نگاه داشت. نه فیلترینگ و نه انحصار راه حل بلندمدتی برای مدیریت افکار عمومی، آن هم در جوامعی نیست که مردم برای آگاهی و حق انتخاب خود ارزش قائل هستند. مردم برای پیشبرد اهداف خود همیشه راهحلهای جایگزین را پیدا و ابداع میکنند. در انقلاب اسلامی نه تلگرام بود و نه فیس بوک، اما مردم در برابر تلویزیون و روزنامههای شاه، بیانیههای تک برگی نوار کاست را به عنوان رسانه جایگزین به کار بستند.
بنا بر اعتراف بسیاری از سیاستگذاران و دادههای واقعی، محسوس بودن خلاء رسانهای و بحران افکار عمومی در رخدادهای اخیر یک واقعیت غیر قابل انکار و مورد اجماع بود. بر اساس آنچه بیان شد در شرایط فعلی برای عبور از بحران افکار عمومی و رسیدن به جامعهای پیشرو و با ثبات از منظر ارتباطی لازم است اقدامات زیربنایی و عمیق فراوانی در حوزههای مختلف از جمله اقدامات عملی در سیاستگذاری کشور به انجام رسد. اما در حوزهی رسانه که هدف ویژه این نوشته است، انتظار میرود نظام رسانهای ایران اعم از خبرگزاریها، روزنامهها، وبسایتها و رسانههای شهروندی به ضوابط کیفی و حرفهای بازتاب و تحلیل واقعیتها پایبند و تولید بههنگام و باکیفیت و صادقانه را بر همه چیز مرجح بدانند. از آنجا که در شرایط فعلی تلویزیون، بزرگترین انحصار رسانهای کشور را در اختیار دارد و همه رسانههای سنتی و کلاسیک فعلی مجموعا شاید به اندازه یک شبکهی سیما امکانات و آزادی عمل و تأثیرگذاری در اختیار نداشته باشند، لازم است گامهای ذیل بهویژه از سوی تلویزیون به لحاظ محتوایی و ساختاری برداشته شود:
تأثیر نهایی خبرهای مثبت بدون نقد بیاعتمادی مردم به رسانه است
نخست: کیفیت، انصاف(Fairness)و به هنگام بودن. در میان فاکتورهای باورپذیری و اتکا به تلویزیون سه عامل کیفیت، انصاف و بههنگام بودن از فاکتورهایی است که بیشترین تأثیر را بر باورپذیری تلویزیون دارد. متأسفانه در شرایط فعلی تلویزیون رسانهای منصف و باکیفیت شناخته نمیشود و اعتماد مردم را از دست داده است. برای احیاء این اعتماد لازم است گامهای جدی برداشته شود و مرحله اول آن این است که صداوسیما از جایگاه صرف روابط عمومی آن هم برای بخشی از نظام خارج شود و تا حدودی نقش رسانهای ملی و منصف را ایفا کند. کسی انتظار ندارد به یکباره در تلویزیون انقلاب صورت بگیرد یا صرفا به انعکاس خبرهای مثبت بپردازد که تأثیر نهایی انعکاس دائمی خبرهای مثبت بدون بازتاب و نقد نقاط منفی بیاعتمادی به رسانه است. انصاف آن است که رسانهای مثل تلویزیون به آحاد جامعه آنچه نیاز دارند، اعطا کند و تعادلی منطقی از بازتاب واقعیتها و مفاهیم مثبت و منفی ایجاد نماید.
دوم: چندصدایی (PolyVocality): برای اثبات انصاف و بالا بردن باورپذیری مخاطبان خود، تلویزیون باید به صداهای مختلف در جامعه فرصت ابراز و شنیده شدن بدهد. در این خصوص تلویزیون نباید صداهای مختلف را در مجرای یک رویکرد سیاسی و اجتماعی حزبی خاص به کار بندد و بخواهد محصول چندصدایی را در سبد یک جناح بریزد. چنین اقدامات صوری آوردهای نخواهد داشت و بیاعتمادی بیشتر را دامن خواهد زد. شاید یک راه حل برای مسئله این باشد که چند کانال در اختیار دیدگاههای مختلف جامعه قرار دهد و اجازه دهد فضای رقابتی بین دیدگاههای مختلف در تولید برنامه و کسب اعتماد مخاطب به وجود آید. چنان که در عرصهی سینمای کشور طیف وسیعتری از اندیشهها و سلایق در حال فیلمسازی هستند و با نظارتی حداقلی اجازه ساخت فیلمها صادر شده و برای اکران فیلمها جایابی میشود.
مدل بینابینی، تلویزیون نیمهرسمی و نیمه خصوصی است
سوم: قدم مهمتر بعدی، بهرهگیری از مدل بینابینی یعنی همان است که در تجربه ایسنا در برابر انحصار ایرنا مشاهده شد؛ یعنی شبکههای تلویزیونی نیمهرسمی که هم به قواعد اساسی رسمی وفادار است و هم به پوشش وسیعتر افکار عمومی، هم ضوابط رسمی را مراعات میکند و هم انعکاس گستردهتر موضوعها و واقعیتها در آنها ضرورتا موضع نظام تلقی نمیشود. با این مکانیسم تلویزیونهای نیمه خصوصی میتوانند اعتمادی دو چندان در مقایسه با رسانههای خارجی به دست آورند. تلویزیونهای نیمه خصوصی هم نقص گفتمانی و کارکردی تلویزیون رسمی را جبران خواهند کرد و هم در فضای رقابتی، همدیگر را به چابکی و انصاف بیشتر فراخواهند خواند. با توجه به واقعیتهای ایران امروز شاید در این مرحله بهترین و عملیترین استراتژی برای درمان بحرانها و گسلهای افکار عمومی همین تلویزیونهای نیمهرسمی و نیمهخصوصی باشد. قدرت این تلویزیونها در پوشش زنده رخدادها و روایت منصفانهتر میتواند فضای افکار عمومی را به خود جلب و تا حد زیادی موازنه ایجاد کند. فعلا نقطهی خلاء رسانهای ایران ضعف عمومی حاکم بر همهی رسانههای کلاسیک است که در تلویزیون ملی نمود بیشتری پیدا کرده است و باید به جای بستن فضای رسانههای شهروندی، به اعتباربخشی و قدرت رسانههای کلاسیک با شیوههای حرفهای نه انحصاری اندیشه کرد. کما این که بسیاری از کشورهای جهان هم رسانهی دولتی و کانالهای متعدد تلویزیون نیمه رسمی و خصوصی دارند و هم طیف وسیعی از شبکههای اجتماعی و رسانههای شهروندی را میزبانی میکنند اما هرگز مجبور نبودهاند برای مدیریت افکار عمومی فضای شهروندی را ببندند.
مالکیت و بودجه شفاف توسعه فضای رسانهای است
اگر این تلویزیونهای نیمه رسمی از مالکیت شفاف، بودجه شفاف و رویکرد شفافی برخوردار باشند و پوشش زنده، منصفانه و بههنگام را با کیفیت قابل قبول ارائه دهند، قطعا به توسعه فضای رسانهای ایران کمک خواهند کرد. شاید گفته شود تعدادی شبکههای تلویزیونی اینترنتی آغاز به فعالیت کردهاند که بسیار هم خوب است اما باید بپذیریم این شبکههای اینترنتی هنوز نمیتوانند جای تلویزیون را پر کنند و همچنین چون تقریبا پوشش زنده و خبری از واقعیتها ندارند، نمیتوانند بهویژه در بحرانها با نبض افکار عمومی بتپند و آن را تغذیه کنند.
چهارم: در گام آخر امید دارم به روزی برسیم که تلویزیونهای مستقل خصوصی و عمومی در کنار تلویزیون ملی با تغییر قانون فعلی، در جامعه ایران بروز و ظهور یابد و هر کدام بازتاب دهنده بخشی از افکار عمومی باشند. در آینده نزدیک تکنولوژیهای جدید تعریف جدیدی از تلویزیون و دیگر رسانهها ارائه خواهند داد. البته با تغییر در تکنولوژی اگر به صورت داوطلبانه به سوی تکثر این رسانه نرویم، چه بسا کشور به صورت انفعالی با همین واقعیت مواجه شود که آثار آن با بهرهگیری فعال و مدیریت شده به جای برخورد انفعالی متفاوت است. جامعهای که دارای رسانههای قدرتمند رسمی و نیمهرسمی و مستقل از نوع کلاسیک و مدرن است، اگر رعایت کیفیت و انصاف و سرعت و صحت و دقت را داشته باشند، از جنبشهای میکروبلاگی و سیطره رسانههای خارجی مصون خواهد بود.