هفته نامه کرگدن نوشت: موسی برای یک قرص نان گرسنه ماند. داوود سبد بافته و می فروشد برای قرص نان جوئی. عیسی سر به سنگ می گذارد و طعامش گرسنگی و روشنایی اش چراغ ماه است. و محمد (درود خدا بر او و خاندانش) بر مرکب برهنه ای سوار می شود و بی پرده بر خانه و با پاپوش وصله داری بر پای.
این سیره همه مردان خدا از ابتدای تاریخ تاکنون بوده. این سوتر هم مردانی در همان مسیر قدم برداشته اند. در این خانواده؛ در کنار همه سختی ها و مشقاتی که وجود دارد؛ قواعد نوشته و نانوشته بسیاری است که سعی دارم در این نوشتار به چندی از آنها بپردازم. اصول ساده و گاه مستتر و نادیده ای که هویت طلبگی را شکل می دهند.
در فرهنگ طلبگی مَثَل های بومی زیادی استفاده می شود. یکی از متداول ترین آنها این است: «ثبت العرش ثم انقش»؛ به این معنا که اول تخته و بوم را بنا و سپس نقاشی کن. لذا اول باید بیان کنیم که مرادِ ما از طلبگی چیست و متعلقِ این قواعد و رسوم چه کسانی هستند. در جامعه امروز به دلیل تاریخ سراسر متاثرِ ایران از دین و روحانیت، خوانش و برداشت های بسیار البته متفاوتی از این صنف می شود. لذا بدیهی است که ابتدا باید موضوع این یادداشت را روشن کنیم.
مراد اولین و غالب از طلبه و طلبگی در این متن جوانانی هستند که پس از دوران سیکل یا دیپلم به دلیل علقه و علاقه های درونی برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه می شوند، تا سال ها به تحصیل در حوزه می پردازند و از کارهای اجرایی و غیرعلمی فاصله می گیرند. درآمدشان اندک است و با اختلاف زیر خط فقرند و زندگی به غایت ساده ای دارند. جدا از درس به تبلیغ و پژوهش و تدریس و تالیف مشغولند یا کارهایی شبیه این. و لابد الان بزرگ ترین سوال خواننده این نوشتار چنین است که اینها چند درصد از طلاب و روحانیون جامعه هستند؟ و در جواب باید گفت اکثریت مطلق طلاب. بالای هفتاد درصد.
آداب تحصیل
در حوزه درت همان ابتدا مهم ترین مسئله تربیت و پرورش اخلاقی طلاب است. در کنار صرف و نحو نخستین کتابی که خوانده می شود «مَنیَه المرید فی أدَبِ المفیدِ وَ المستفید» است. کتابی در حوزه اخلاق اسلامی، اثر زین الدین بن علی عاملی، معروف به شهید ثانی، در موضوع آداب متقابل شاگرد و استاد و آداب تعلیم و تعلم در اسلام. دروس حوزوی در مدت دوازده سال از صرف و نحو و ادبیات عرب به سمت معانی بیان بدیع می رود و بعدتر فقه و اصول فقه و در کنارش حدیث، علوم قرآنی، منطق، فلسفه و کلام اسلامی و تاریخ.
بعدِ دوازده سال که طلبه توانست امتحانات کتبی و شفاهی را با موفقیت طی کند، می رسد به مقطعی که از آن به خارج فقه و اصول یاد می شود. دوره خارج حد و مرز مشخصی و معینی ندارد. طلاب در این بحث مباحث فقهی را از ابتدای مباحث طهارت تا انتهای دیات با یک استاد زنده که مجتهد و بعضا حتی از مراجع تقلید است به شکل مباحثه و با رویکرد نقد و تحلیل بررسی می کنند. دوره خارج ادامه دوره سطح است با این تفاوت ویژه که متن محور نیست و استاد کتاب خاصی را محور درس قرار نمی دهد و بحث آزاد است.
هیچ چیزی در دروس حوزوی وحی منزل نیست و هیچ کس جایگاه مصونیت الهی ندارد و همه آرا و نظرات می توانند مورد مداقه، مواخذه و پرسش قرار گیرد؛ ولی در عین حال رابطه استاد و شاگرد در حوزه به دلیل آموزه های دینی و احادیثی که در این زمینه است، بسیار محترمانه و مبادی آداب است. نزدیک به رابطه پدر و فر زندی. حتی عبد و مولا.
در میان طلاب و حوزه های علمیه چندین جریان متفاوت وجود دارد که به شکل راهبرد و اساسنامه اولیه – شبیه به سند بالادستی – عمل می کند. از میان اینها می توان به جریان «اجتهاد سنتی» (تاکید بر تکلیف گرایی و التزام به اجرای تکالیف شرعی بدون توجه به آثار اجتماعی و سیاسی)، «اجتهاد پویا» (اهمیت به شرایط زمان و مکان و احکام ثانوی و البته عقل در حکم) و «تکیه بر قرآن» (کفایت به قرآن در اجتهاد) اشاره کرد.
آداب القاب
طلبه با ورود به حوزه نسبت به تحصیل و پیشرفتی که دارد، معنونِ عناوینی می شود که جایگاه علمی او را نشان می دهد. شبکه آنچه مثلا در پزشکی از استاژری و انترنی شروع می شود و به دکتری تخصصی و فوق تخصص ختم می شود.
ثقه الاسلام
ثقه الاسلام به طلاب مبتدی و مقدمات خوان اطلاق می شود. دوره مقدمات از آغاز طلبگی تا پایان کتاب شرح لمعه است که معمولا در شش سال به پایان می رسد. واژه ثقه الاسلام کاربرد اندکی دارد و غالبا استعمال نمی شود.
حجت الاسلام
حجت الاسلام به طلاب دوره سطح گفته می شود. در این دوره طلاب فقه و اصول فقه را به صورت استدلالی می آموزند. این دوره معمولا چهار تا شش سال به طول می انجامد.
حجت الاسلام والمسلمین
با ورود به مرحله بعد و اشتغال به درس خارج، لقب طلاب کمی سنگین تر می شود و به آنان حجت الاسلام والمسلمین گفته می شود. (البته قابل توجه است که در جامعه و عرف مذهبی امروز به هر عمامه به سری این لقب اطلاق می شود.)
آیت الله
آیت الله عنوانی ویژه و مختص طلبه ای است که دوره خارج را با موفقیت گذرانده باشد و به درجه اجتهاد رسیده باشد. اجتهاد به این معناست که فرد این توانایی را دارد که با استفاده از ادله و مبانی فقهی و اصولی احکام را اخراج کند. مجتهد خود بر دو گونه است؛ کسی که در برخی از ابواب فقه مجتهد است. وی را مجتهد متجزی می نامند؛ و کسی که در تمام ابواب فقه مجتهد است. آیت الله علاوه بر گذراندن این تحصیلات باید چندین سال نیز تدریس درس خارج فقه یا اصول داشته باشد تا بر وی آیت الله اطلاق شود.
آیت الله العظمی
به مراجع تقلید آیت الله العظمی گفته می شود. هر مجتهدی به مقام مرجعیت نمی رسد. برخی از این عنوان و مقام فرار می کنند؛ مانند مرحوم سید محمد فشارکی و برخی به احترام استاد خود ردای مرجعیت بر تن نمی کنند؛ مانند شیخ محمد علی کاظمی نویسنده فوائد الاصول که تقریرنویس درس میرزای نالینی بود.
شاید جالب باشد ذکر این نکته که لفظ آیت الله اولین بار به علامه حلی اطلاق شد. علامه در چهارده سالگی مجتهد و در بیست و هشت سالگی مرجع تقلید شد و بعد از آن، علما برای اولین بار این لقب را به ایشان دادند و از آن به بعد باب شد.
آداب پوشش
طلبه که در ابتدا همان جوان و نوجوان بوده طبعا پوشش خاصی ندارد. لیک با ورود به حوزه آثارِ طلبگی در ظاهر و سیمایش نمایان می شود. با این که قاعده مکتوب و سفت و محکمی در این باره نیست ولی شلوار و پیراهن ساده و سنگین می شود و از فضای تین ایج و فان و کول جوانی فاصله می گیرد؛ مثلا کمتر طلبه ای هست که شلوار لی بپوشد یا پیراهن آستین کوتاه. در سیما و چهره نیز مشکی ریش نرم نرم به صورتش می نشیند. تا پایان مقدمات که سال ششم است، خبری از لباس خاص روحانیت نیست. تهَش پیراهن یقه دیپلمات (بخوانید یقه آخوندی).
بعد از گذراندن مقدمات طلبه می تواند با شرکت در آزمونی که بیشتر جنبه اخلاقی و عقیدتی دارد و قبولی در آنها مجوز پوشیدن لباس روحانیت را پیدا کند. برای یک طلبه این پوشیدن لباس که اصطلاحا «تلبس» خوانده می شود، مرحله مهم و ویژه ای در زندگی و البته آینده اوست. از این روست که ترجیح می دهد این تلبس در بهترین شرایط روحی روانی و البته به دست شخصیتی صورت گیردت که تاثیر معنوی عمیقی روی او گذاشته باشد. و حتی همین باعث می شود بعضی (مانند من) تلبس را به تاخیر بیندازند تا زمانی که آن شخص مورد نظر (مثلا آیت الله بهجت) ملبس شان کند.
لباس روحانیت هم از عبا قبا (پوششی بلند از گردن تا پایین پا که از زیر عبا نمایان است)؛ لباده (قبایی که یقه اش هفتی نیست و مانند پیراهن است)، عمامه (پارچه لطیف و بلند از جنس وال هندی که سادات رنگ سیاه و عام (غیر سادات) سفیدش را می پیچند و بر سر می گذارند)، دشداشه و نعلین تشکیل شده است. شاید بتوان تفکیک دقیق و کوچکی بین واژه «طلبه» و «روحانی» ایجاد کرد که روحانی تنها به کسی اطلاق می شود که ملبس به لباس باشد و «طلبه» مطلق محصل علوم حوزوی است.
موی طلاب هم کوتاه و آرایشی ساده دارد. طلاب سنتی معمولا سر را می تراشند. معروف است که مو از زیر عمامه نباید بیرون بزند. البته مَثَل است که دو چیز مو را می پراند، یکی کلاه سربازی و دیگری عمامه آخوندی. امان از دومی!
ناگفته نماند در فضای سنتی حوزه بستن ساعت مچی و پوشیدن کفش و لباده و استفاده از رنگ های روشن در عبا و قبا چندان پسندیده نیست.
آداب سفر و تبلیغ
طلاب عمدتا طبقه متوسط و ضعیف اند. به گونه ای که در بسیاری مصرف سالانه گوشت به دو، سه کیلو نمی رسد. به همین دلیل از سویی عمدتا سفرهای شان به سفرهای زیارتی و خانوادگی خلاصه می شود. و از آنجا که بیش از نیمی از طلاب ساکن قم غیربومی هستند، این سفرها به دیدار خانواده پدری منحصر می شود؛ اما شاید بتوان از وجهی دیگر طلاب را مسافرترین صنف در کنار رانندگان قلمداد کرد؛ چرا که طلاب بعد از گذراندن دوره مقدمات و رسیدن به شناخت مناسب از دین و مسائل آن، بزرگ ترین و البته مهم ترین رسالت خود را که انتقال مفاهیم دینی و مذهبی به مردم است، آغاز می کنند.
از این پروسه با عنوان «تبلیغ» یاد می شود. تبلیغ بر دو شکل است. یا به صورت دائمی است که طلبه پس از تحصیل و اجتهادِ نسبی به شهر و محله خود بر می گردد و روحانی آنجا می شود؛ یا به صورت موقت است که در ایام و موسم تبلیغی (ماه رمضان، دهه اول ماه محرم و دهه آخر ماه صفر) با دعوت خاص یا عام عازم شهر و روستای مورد نظر می شود. مکان تبلیغ قبل تر در مسجد خلاصه می شد ولی امروز از مسجد و تکیه و امامزاده شروع می شود تا اداره و کارخانه و پاسگاه و پادگان و دانشگاه و حتی ورزشگاه.
یکی از تفاوت های ویژه طلاب قم و غیر قم در سفرهای درون شهری، استفاده از موتورسیکلت است؛ چیزی که در قم رایج و در شهرهای دیگر عجیب و حتی غیر قابل تصور است. بدیهی است که طلاب از گذاشتن کلاه ایمنی معافند.
استفاده از ماشین هم در فضای سنتی حوزه تا همین اواخر خیلی رایج نبوده است؛ مثلا مرحوم آیت الله اشتهاردی تا آخر عمر پیاده روی می کرد و می شد ایشان را در خیابان مشاهده کرد. یا آیت الله شیری زنجانی نیز تا چند سال پیش با پای پیاده سر درس و در حرم حاضر می شد و اکنون از یک پراید استفاده می کند.
آداب صحبت
طلاب به دلیل قرابتی که با ادبیات عربی پیدا می کنند، مبتلای اصطلاحاتی می شوند که در بعضی موارد مردم و غیرطلاب با آنها مأنوس نیستند و ارتباط برقرار نمی کنند. متداول ترین این اصطلاحات عبارت است از: صبحکم الله بالخیر (صبح بخیر)، اسعدالله ایامکم (روز بخیر)، مسأکم الله بالخیر (شب بخیر)، سعیکم مشکور (تشکر)، فی امان الله (خدا نگهدار)، تقبل الله (قبول باشد) و ...
در پایان ذکر این نکته ضروری است: اینها شمایی کلی از بخش اندکی از آدابِ طلبگی است که حتما سرشار از ندیدن نقاط مثبت و شاید حتی منفی است. خواسته یا ناخواسته. و البته از برادر بزرگوارم، رضا تاران، تشکر می کنم؛ چرا که در نگارش این مکتوبه از یادداشت های ایشان بسیار بهره مند شده ام.