"جنگ در یمن که مدت کوتاهی پس از تاجگذاری سلمان بن عبدالعزیز آل سعود در ژانویه ۲۰۱۵ آغاز شد، بزرگترین شکست نظامی و سیاسی عربستان محسوب میشود. عربستان برای این جنگ، ائتلاف عربی را شامل مصر، سودان و کشورهای دیگری که در گشتزنی در ساحل یمن سهیم هستند تشکیل داد. محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان که محمد بن نایف را از ولیعهدی و فرماندهی جنگ برکنار کرد، فرماندهی این جنگ را برعهده گرفت. در غیاب آمار و ارقام رسمی، تخمین زده میشود که این درگیریها، روزانه در حدود ۲۰۰ میلیون دلار هزینه دارد و پایان آن نیز نامشخص است."
به گزارش انتخاب، روزنامه هاآرتص در تحلیلی درباره اقدامات عربستان نوشته است: جتهای جنگنده، بیوقفه از جانب عربستان و امارات درحال بمباران نیروهای انصارالله یمن هستند و توجهی به بیگناهی غیرنظامیان ساکن منطقه ندارند. اما هنوز به عنوان جنگی "قابل توجیه" به آن نگاه میشود؛ جنگ خیر علیه شر، جنگ عربستان علیه ایران و جنگ آمریکا علیه تروریسم! این جنگ همچنین نخستین جنگ از زمان بهار عربی است که طی آن شاهد جنگ کشورهای عربی در خاک کشور عربی دیگری هستیم و این وضعیتی است که حتی سوریه نیز مانند آن نیست.
تازهترین اقدام عربستان در روزهای اخیر، محاصره آبها و خاک یمن، در واکنش به پرتاب موشک بالستیک از جانب این کشور به سمت ریاض است که با سامانه دفاع موشکی عربستان دفع شد.
از آغاز جنگ یمن در سال ۲۰۱۴، بیش از ۱۰ هزار تن جان باختهاند. به گفته سازمان ملل، بیش از هفت میلیون نفر گرسنه هستند و یک میلیون تن با شیوع سریع وبا در معرض این بیماری هستند. صدها هزار نفر نیز بدون سرپناه رها شدهاند.
این آمار ناگوار نتوانسته نظرات عمومی جهانی را به خود معطوف کند و یا دولتهای غربی را به کاری وادارد.
این تراژدی انسانی در یمن، نه برای عربستان و نه برای شرکای آمریکاییاش که ظاهرا پادشاهی این کشور را در مقابل قرارداد عظیم ۱۱۰ میلیارد دلاری خرید تسلیحات، به طور کامل حمایت میکنند، مزاحمتی ایجاد نمیکند. عربستان این قرارداد را با دولت دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا منعقد کرده است. اما تسلیحات پیشرفته عربستان که طی چندین دهه خریداری شده و تواناییهای ارتش این کشور، قادر به شکست نیروهای انصارالله یمن که سلاحهای بسیار ابتدایی را در اختیار دارند، نیست. توضیح این مساله در شرایط میدانی و ماهیت جنگ شهری نهفته است که پیروزی در جنگ را نیازمند حملات زمینی بیشتر به این کشور میکند؛ اقدامی که پادشاهی عربستان تا کنون به آن عمل نکرده است.
اقدامات عربستان برای احیای دولت یمن به ریاست عبد ربه منصور هادی که در جامعه جهانی به رسمیت شناخته میشد، ناکام مانده است. هادی که سربازان و دولتش تنها بخش جنوبی یمن را در اختیار دارند، ریاست امور این کشور را (اگر بتوان آن را چنین خواند) از ریاض و از طریق ایمیل و تماسهای تلفنی بر عهده دارد. وی هیچ تمایل یا تواناییای برای بازگشت به عدن ندارد.
گزارشهای رسانههای عربی حاکی از آن است که عربستان اجازه بازگشت به یمن را به هادی نمیدهد و او به همراه گروهی از وزرا و ماموران ارشدش بیشتر به گروگانهایی در ریاض شبیه هستند.
ولیعهد عربستان اخیرا بارها اظهار کرده که علاقهمند به پایان جنگ در یمن است، اما برای این کار هیچ برنامهای را ارائه نکرده است. محمد بن سلمان همچنین باید با محمد بن زاید، ولیعهد دوبی که برنامههای خود را دارد نیز به توافق برسد. او با بازگرداندن نیروها از یمن مخالف است و خواستار آن است که این جنگ تا رسیدن به پیروزی ادامه پیدا کند.
بن زاید وزنه قابل توجهی در تصمیمگیریهای سعودی است؛ نه تنها به خاطر مشارکت نظامی کشورش در این جنگ، بلکه به دلیل آن که او با مصر و دولت آمریکا رابطه خوبی دارد. او همچنین شریکی کلیدی در ادامه تحریمهای اقتصادی علیه قطر و به طور کلی تقلاهای ضد ایرانی است.
بنابراین، زمانی که فرمانده سرویس امنیتی ابوظبی برای استعفای رییس جمهور یمن درخواست کند، این موضوع تفاوت میان عربستان و متحدش را نشان میدهد. مشکل این دو ولیعهد آن است که نیروهای آنان قادر به فتح صنعا، پایتخت یمن نیستند و تا زمانی که انصارالله کنترل این شهر را در دست دارد، تنها امتیازهای سیاسی و اجتماعی گسترده میتواند مبارزان آن را وادار به کنار گذاشتن سلاحهایشان کند. این امتیازها شامل توزیع جدید بودجه و انتصاب وزرا و شاید حتی نخست وزیری به انتخاب انصارالله خواهد بود.
رییس جمهور یمن تنها کسی نیست که نمیتواند به کشورش بازگردد. در هفته اخیر، همتای او، سعد حریری، نخست وزیر لبنان که به ناگاه استعغا کرد نیز به او پیوست. رقیبان او در لبنان میگویند، مسئولان سعودی به وی اجازه بازگشت به خانه را نخواهند داد. این در حالی است که وفاداران او ادعا میکنند که او در پی تهدیدات صورت گرفته علیه جانش و برای حفظ امنیت خود در ریاض مانده است.
این نخستین بار نیست که حریری به خاطر تهدید به ترور، خارج از کشور خود به سر میبرد. او پس از سقوط دولتش در سال ۲۰۱۱، پیش از بازگشت به لبنان، نزدیک به سه سال بین پاریس و ریاض سرگردان بود. حریری شخصا اظهار کرد که در این مدت با سفیران غربی دیدار میکرده اما بیانیهای رسمی درباره اقامتش در آن جا منتشر نکرده است. مقامات سعودی همچنین از انتشار بیانیهای درخصوص این موضوع خودداری کردهاند.
دیگر شکی وجود ندارد که مقامات سعودی و در واقع محمد بن سلمان نقشه استعفای حریری را کشیدند تا تحولی سیاسی را در لبنان ایجاد کرده و به این ترتیب ایران و حزبالله که متحدی قانونی حریری بود را انکار کند و شاید اعتراضی عمومی را برانگیزد که ایران و حزبالله را وادار کند تا از حضور در امور این کشور دست بکشند.
این اقدام نمایشی، عربستان را به طور مستقیم و آشکار در امور داخلی لبنان دخیل کرده و خطوط جبهه جنگ سیاسی میان ایران و عربستان را طرح میکند. اما به سختی احتمال میرود که این اقدامات موثر باشد. حزبالله هیچ قصدی برای دست کشیدن از مواضع محکم سیاسی خود در لبنان ندارد و حتی ممکن است ایران نقش خود در این کشور را افزایش دهد. پس این قمار عربستان میتواند شکست دردناک دیگری از یک سیاست بیملاحظه را در پی داشته باشد که با سیاست سنتی این کشور در تضاد کامل قرار دارد؛ سیاستی که بر مبنای دیپلماسی پنهان و مبالغ هنگفت پایه گذاری شده بود.
بر باد دادن فرصت تاریخی برای ایجاد روابط جدید با عراق پس از سرنگونی صدام حسین در سال ۲۰۰۳، موردی دیگر در فهرست شکستهای عربستان است. در واقع طی تمام آن سالها، عربستان رژیم عراق را (اگرچه نه به طور رسمی) بایکوت کرد، برخی از معابر مرزی را بست و مانع پروازهای مستقیم میان عراق و عربستان شد. در حالی که ایران و ترکیه به سرعت برای ایجاد روابط با دولت عراقی جدید و بهرهمندی از مزایای اقتصادی و دیپلماتیک آن اقدام کردند، عربستان از این فرصت جا ماند. اما ماه گذشته با امضای توافقنامه همکاری میان عراق و عربستان، تنظیم یک شورای همکاری و باز کردن معبر مرزی "عرعر" برای عبور و مرور، تغییر اندکی در سیاست عربستان نسبت به عراق صورت گرفت. اما این اقدامات در مقایسه با وضعیت قدرتمند ایران در عراق که به سرعت پس از سقوط صدام و به خاطر وابستگی شیعی به حکومت عراق و دراصل به دلیل سرمایهگذاریهای زیرساختی ایران در عراق به دست آمده، اقداماتی ناچیز، دیرهنگام و کمرنگ هستند.
سوریه تازهترین شکست عربستان است. جنگ در این کشور ثابت کرد که عربستان قادر به پشتیبانی، تجهیز و تامین مالی شبهنظامیان است، اما نتوانست برای مبارزه علیه ارتش بشار اسد، یک ائتلاف عربی را تشکیل دهد. این کشور شریک فعالی در اقدامات استراتژیک روسیه برای برقراری آتشبس در سوریه و طرح برنامهای برای صلح نیست.
مشارکت عمده عربستان در این مورد، مربوط به تشکیل یک گروه شبهنظامی بود که شریک مذاکرات دیپلماتیک است، اما نمایندگان همه گروههای شبهنظامی ائتلاف سنیای را که سلمان برای مبارزه با داعش و توقف نفوذ ایران تشکیل داده را شامل نمیشود.
ترکیه و ایران در فرایند صلح سوریه شریک شدهاند. قطر، کشوری که عربستان تحریمهای سختی را علیه آن وضع کرد تا این کشور را وادار به انکار ایران کند، تحت تاثیر فشارهای عربستان قرار نگرفت و سیاست خود را تغییر نداده است. مصر همچون ترکیه اظهار کرده که با ادامه حکومت اسد مخالف نیست؛ مبارزه با داعش هم در سوریه توسط نیروهای کرد و آمریکایی صورت گرفته است. ارتش عراق در کنار شبهنظامیان شیعه و نیروهای کرد نیز عناصر اصلی پیروزی در عراق بودند.
با در نظر گرفتن تمام این مسائل، در غرب درباره اهمیت جایگاه عربستان سوال پدید آمده است و اینکه آیا مشارکت استراتژیک با این کشور، بیشتر بر اساس قدرت اقتصادی و منابع طبیعی آن است یا تواناییهای آن برای نفوذ در اقدامات استراتژیک و نظامی در خاورمیانه؟
بخشی از پاسخ این سوال وابسته به روش ولیعهد در اداره حکومت عربستان است. کاری که او تا به حال انجام داده تنها به قدرتنمایی و دندان نشان دادن به رقیبانش خلاصه شده است.
روسیه از نقش اسد در سوریه و منطقه حمایت می کند و عملا سنگرهای مبارزه را در شورای امنیت بین المللی برپا کرده است تا با هر گونه طرح قطعنامه ای در محکومیت سوریه یا ایران مقابله کند.