آنها با لنز دوربینشان همه جا هستند؛ مهم نیست جشن و پایکوبی باشد یا جنگ و زلزله! عکاسان خبری در هر شرایطی خود را به مرکز وقایع میرسانند و رسالت خویش را به انجام میرسانند.
آنها زمان، مکان و جان و مال را از فکرشان بیرون میاندازند و فقط به ثبت لحظاتی فکر میکنند که نباید از دست برود.
سبحان فرجون عکاس جوانی است که برای عکاسی از پیادهروی اربعین به کربلا سفر میکند؛ او شامگاه یکشنبه ۲۱ آبانماه هنگامی که زمین ایران و عراق لرزید در مرز مهران به سر میبرد. زمانی که از زلزلهای که غرب کشور بویژه کرمانشاه را لرزانده بود باخبر میشود، در اوج خستگی سفر اربعینیاش، خود را نیمهشب به سرپل ذهاب که آسیبدیدهترین منطقه زلزله بود، میرساند.
او در این زمینه به ایسنا میگوید: من زمان زلزله از مرز مهران به سمت تهران میرفتم؛ دقیقا وقتی این زلزله اتفاق افتاد من مرز مهران- کرمانشاه و در اتوبوس بودم و نفهمیدم زلزله آمده است. با مراجعه به تلگرام متوجه این موضوع شدم و نرسیده به کرمانشاه در پلیسراه پیاده شدم؛ ساعت ۱۱ شب بود و نیم ساعت از وقوع زلزله میگذشت. سوار یک ماشین شدم و تا اسلامآباد رفتم، از آنجا هم با یک ماشین دیگر خودم را به سرپل ذهاب رساندم.
این عکاس ادامه میدهد: واقعا خسته بودم و سرما هم خورده بودم و تقریبا یک روز بود که غذا نخورده بودم، به امید اینکه به تهران برسم، استراحت کنم و چیزی بخورم. اما وقتی خبر زلزله را دیدم ۵ دقیقه مانده بود به دوراهیای برسم که میتوانستم برگردم. برای همین تصمیم گرفتم برای اینکه زودتر در محل حاضر باشم و بتوانم از ساعتهای اولیه عکاسی کنم، پیاده شدم. تقریبا دو ساعت بعد در منطقه زلزله زده بودم؛ یعنی حدود ساعت ۱ پس از نیمه شب.
فرجون میگوید: فکر میکردم منطقه قصر شیرین بیشتر خراب شده باشد. با یک کمپرسی تا آنجا رفتم، اما به نسبت وضعیتش خوب بود، بنابراین برگشتم سرپل ذهاب. از ساعت ۲ نیمهشب تا ۱۱ ظهر در آنجا عکاسی کردم.
او اضافه میکند: الان هم به شهر «ازگله» آمدهام که میگویند نزدیکترین شهر به کانون زلزله است. وضعیت خود شهر خیلی بد نیست و به نظر میرسد ۵۰، ۶۰ درصد تخریب دارد. البته روستاهای اطراف آن ۱۰۰ درصد تخریب هم دیدم. مردم این منطقه به کمک احتیاج دارند.
این عکاس در ادامه میگوید: وضعیت امدادرسانی بهتر شده، هلیکوپتر هلالاحمر به منطقه آمده و چادرهای آن توزیع شده است، سپاه نیز نیروهای خود را اعزام کرده است. سرویس بهداشتی پرتابل به منطقه فرستادند اما جایی مانند ازگله هنوز چادر و امکانات ندارد. صبح ارتش در منطقه حاضر شده بود اما در حال حاضر هلالاحمر و سپاه نیز نیروهای خود را مستقر کردند.
فرجون اظهار میکند: اول صبح وقتی هوا روشن شد، مردم تازه فهمیدند چه شده است. ساختمانهای خراب را دیدند و متوجه افرادی شدند که زیر آوار بودند. هرکس جلوی خانه خودش یا بستگانش میایستاد و و دیگران را صدا میکرد و با گریه و زاری میخواست عزیزانش را از زیر آوار بیرون بیاورند. هنوز هم این کار ادامه دارد و از مسکن مهر جنازه بیرون میآورند. با مردم که صحبت میکردم، از اینکه بیل مکانیکی و لودر برای آواربرداری نبود، ناراضی بودند.
او میگوید: من کلا سخت متاثر میشوم بیشتر تمرکزم روی کارم است؛ دورتادورم آدم گریه میکند، جنازه پیدا میکنند، ممکن است تصویرش در ذهنم بماند و بعدا به سراغم بیاید اما الان بیشتر به کارم فکر میکنم.
فرجون ادامه میدهد: من تجربه بحرانهایی مانند آتشگرفتن ساختمان پلاسکو را دارم، اما زلزله را تجربه نکرده بودم. این بحرانها در کار حرفهای تاثیر میگذارد اما عکاس باید خودش را با شرایط تطبیق بدهد تا کارش را درست انجام بدهد. حالا اینکه توانستم درست کارم را انجام بدهم یا نه، نمیدانم اما تلاش کردم بحران روی کارم تاثیر نگذارد.
این عکاس درباره عکاسی از صحنههای دلخراش تاکید میکند: چیزی که همیشه رعایت کردم و میکنم این است که از چهره متوفی عکس نمیاندازم؛ وقتی پتو رویش است این کار را انجام میدهم. در تمام رسانههای دنیا اینگونه است که تلاش میکنند چهره متوفی را نشان ندهند.
فرجون ادامه میدهد: اگر صحنهای به نظرم برای عکاسی خوب اما دلخراش باشد، آن را ثبت میکنم اما منتشر نمیکنم و در آرشیو نگه میدارم.
او در پایان حرفهایش از جشن تولدی میگوید که هنگام زلزله در یکی از منازل برپا بوده و توضیح میدهد: یک جشن تولد برگزار شده که دو خانواده و در مجموع ۱۵ نفر داخل ساختمان بودند؛ ۱۱ نفرشان را تا امروز صبح بیرون آوردند و بقیه هنوز زیر آوار هستند.