«آگاتا کریستی» (۱۸۹۰-۱۹۷۶) ملقب به ملکه جنایت رکورد موفق ترین رمان نویس در تمام ادوار را در کتاب رکوردهای گینس به خود اختصاص داده است. همچنین او طولانی ترین نمایشنامه تاریخ با نام «تله موش» (The Mousetrap) را نوشته و به عنوان یک جنایی نویس، نه تنها خالق «هرکول پوآروی بزرگ» است، بلکه به خاطر خلق «خانم مارپل» هم شناخته می شود.
به گزارش انتخاب به نقل از مجله همشهری دانستنیها، نوید فرخی، حسین کاظمینی: «آگاتا کریستی» (۱۸۹۰-۱۹۷۶) ملقب به ملکه جنایت رکورد موفق ترین رمان نویس در تمام ادوار را در کتاب رکوردهای گینس به خود اختصاص داده است. همچنین او طولانی ترین نمایشنامه تاریخ با نام «تله موش» (The Mousetrap) را نوشته و به عنوان یک جنایی نویس، نه تنها خالق «هرکول پوآروی بزرگ» است، بلکه به خاطر خلق «خانم مارپل» هم شناخته می شود. او در طول حیات خود و بعد از آن جوایز مختلفی را به پاس کارهایش درو کرد که پرداختن به آنها می تواند موضوع مقاله ای مجزا باشد. با این همه او در یک چیز دیگ رهم تخصص داشته است، استفاده از سم های مختلف برای از پا در آوردن شخصیت های داستان هایش.
چرا به استفاده از سم علاقه داشت؟
آگاتا کریستی در طول جنگ جهانی اول در بیمارستان و داروخانه کار می کرد. تجربیات به دست آمده از این ایام بعدها تاثیر زیادی بر آثار ادبی او گذاشت. قتل از طریق مسمومیت در آثار آگاتا کریستی بیش از آثار هر جنایی نویس دیگری دیده می شود، زیرا دانش آگاتا کریستی در این مورد در قیاس با دیگر جنایی نویسان هم عصر خود به طرز منحصر به فردی گسترده تر بود. بیش از ۳۰ نفر در کتب آگاتا کریستی از طریق سم کشته می شوند (افراد زیادی هم مسموم می شوند، اما در نهایت زنده می مانند). به همین دلیل در بسیاری از مواقع جنایتکاران در رمان های او پزشک هستند.
او در رمان «چشم بندی» یا «آنها با آینه این کار را می کنند» (They Do It With Mirrors) می نویسد: «سم جذابیت خاصی برای قاتلین دارد، زیرا نتیجه کار مانند چاقو و هفت تیر ناپخته و علنی نیست». کریستی از دانش دارویی و پزشکی خود در طرح داستان ها بهره می برد و در بیشتر موارد مو لای درز این استنتاج ها نمی رفت.
سبک کاری او چه بود؟
در آثار کریستی تفکر و استنتاج از طرف خواننده ها به بخشی از فرآیند مطالعه کتاب تبدیل می شود. سبک ادبی را که آگاتا کریستی در داستان هایش از آن استفاده کرده، «کی این کار را کرده» (Whodunit) می نامند که فرمت معمایی دارد. بنیانگذار این سبک و ادبیات پلیسی، «ادگار آلن پو» است. آلن پو، در حقیقت از ماجراهای پلیسی بهره می برد تا از درون مایه آن، افکار مالیخولیایی خودش را آشکار می کند اما آگاتا کریستی در این مسیر بیشتر ادامه دهنده مسیر «آرتور کانن دویل» است و ماجراهای پلیسی، بستری است که در آن معماهای کم نظیرش را در برابر خوانندگان هوشمند قرار بدهد.
بسیاری در عالم ادبیات و عالم جنایی نویس ها تلاش کردند موفقیت او را تکرار کنند اما حقیقت این است که هرگز کسی به جایگاه او نزدیک هم نشده است.
آگاتا کریستی هرگز مدعی نبود که نویسنده ای پیام گراست. یا در آثارش تلاش می کند انسان ها را روانکاوی کند یا در اعتلای ادبیات مشارکت بخصوصی داشته باشد. او همچنین هرگز تلاش نکرد در آثارش با پرداختن به خشونت بی پروا یا جذابیت های کاذب در روابط، خواننده ها را با خود همراه کند. گرچه لابلای کتب او، جسدهای زیادی را می توان یافت، اما واکنش به این جنایات بیش از هر چیز کنجکاوی و تلاش برای استنتاج و حل معماست. پس آگاتا کریستی به چه علت تا این اندازه محبوب شد و چرا سناریوهای او پیچیده تر از هر نویسنده دیگری بودند (شاید به استثنای آثار شرلوک هولمز)؟
نوشته های آگاتا کریستی تصویری از زندگی انگلیسی را در فاصله بعد از جنگ جهانی اول تا فضای دو قطبی بعد از جنگ جهانی دوم بازتاب می دهد. صرف نظر از تغییر آداب و رسوم اجتماعی که در بازه های مختلف تاریخی به وقوع می پیوندد، طبیعت انسان همواره ثابت است و نوشته های کریستی لایه های نهان آن را به خوبی نمایش می دهند.
استریکنین
در اولین رمان کارآگاهی آگاتا کریستی یعنی «ماجرای اسرار آمیز در استایلز» (The Mysterious Affair at Styles)، قاتل از سمی به نام استریکنین (Strychnine) استفاده کرد. استریکنین، ترکیبی سمی است که از بذر گیاه کچوله با نام علمی Strychnos nux vomica به دست می آید. استریکنین را سمی ایدئال برای جنایی نویسان می پندارند، زیرا جذب سریعی در بدن دارد و عوارضش به طور شگفت آوری دراماتیک است.
این سم در بدن قربانی تشنج عضلانی ایجاد می کند و در نهایت از طریق خفگی یا خستگی مفرط باعث مرگ او می شود. استریکنین، در عملیات یاخته های عصبی در نخاع اختلال ایجاد می کند و کنترل پیام های عصبی غیر ممکن می شود. انقباض غیرقابل کنترل عضلات به جاهای دیگر هم گسترش پیدا می کند و سپس تکرار و شدتش بیشتر می شود. علت عمده مرگ ناشی از این سم، به فلج عضلات تنفسی بر می گردد و در بیشتر موارد فرد مسموم فوت می کند. با این حال تلاش برای درمان از طریق دوز بالای دیازپام و شل کننده های عضلانی برای کنترل تشنجات الزامی است. از مقادیر کم این سم بی رنگ و کریستالی به عنوان آفت کش استفاده می شود.
آرسنیک
آرسنیک پودر سفید بی مزه و بی بویی است که در مایعات گرم به سادگی حل می شود و از ترکیبات آن در حشره کش ها و سمپاشی درختان استفاده می کنند. همچنین آرسنیک یکی از قدیمی ترین سم های شناخته شده است و رد پای استفاده از آن را در مقاطع مختلف تاریخی می توان یافت. تا پیش از آزمایش «جیمز مارش» در ۱۸۳۲ اثبات و تشخیص قتل به وسیله این سم بسیار سخت بود و به همین دلیل در میان تبهکاران در سطوح مختلف جامعه بسیار طرفدار پیدا کرده بود.
در آن دوره آرسنیک را سم «ارث بری» می نامیدند؛ بدین معنی که با استفاده از آن می شد از دست اعضای متمول و مسن خانواده خلاص شد و مال و املاک شان را به ارث برد. جیمز مارش شیمیدانی بود که در سال ۱۸۳۲ با آزمایشی از طریق روی و سولفوریک اسید توانست وجود آرسنیک را در نمونه غذایی سمی شناسایی کند. آرسنیک در سیستم گوارشی اختلال جدی به وجود می آورد و مصارف بلند مدت آن با میزان کمتر، سرطان پوست و صدمات جدی به روده و کبد وارد می کند. مناطقی که در مجاورت مراکز صنعتی آلاینده اند، خطر مسمومیت بالا با آرسنیک در آنها بسیار جدی است. جالب است بدانید که با وجود سمی بودن و عوارض جانبی آرسنیک، از مقدار کم آن برای درمان بیماری ها می توان استفاده کرد. از مشهورترین آثار آگاتا کریستی که در آن از آرسنیک استفاده شد، رمان «قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون» (from Paddington ۴:۵۰) است.
سیانور
آگاتا کریستی در کشتن قربانی هایش بیش از هر سم دیگری از سیانور استفاده کرده است (آرسنیک، استریکنین، دیگوکسین در رتبه های بعدی قرار دارند). سیانور را می توان از هسته میوه هایی مثل بادام، هلو، آلو و ... استخراج کرد. در هسته این میوه ها مقدار کمی سیانور وجود دارد اما این میزان مهلک و مرگبار نیست. سیانور در مایعات حل می شود و گازی به نام هیدروژن سیانید تولید می کند.
هیدروژن سیانید گازی، بوی بادام تلخ می دهد و به شدت سمی است. سم سیانور باعث کاهش اکسیژن بافت های بدن (هیپوکسی بافتی) می شود یا به گفتار ساده تر منجر به خفگی می شود. بنابراین در زمانی کوتاه روی مغز، شش و قلب انسان اثر می گذارد و باعث می شود تا شخص به کما برود و سپس فوت کند. در بعضی از کشورها، محکومیت به مرگ را در اتاق گاز با استفاده از هیدروژن سیانید اعدام می کنند.
برای درمان سیانور باید فورا وارد عمل شد، یکی از راهکارهای سنتی، مصرف همزمان تیوسولفات و آمیل نیتریت است. از جمله مشهورترین رمان های آگاتا کریستی که در آنها از سیانور استفاده شده می توان به «جیب پر از چاودار» (A Pocket Full of Rye)، «آینه، سراسر ترک برداشت» (The Mirror Crack’d from Side to Side)، «و سپس هیچ کس باقی نماند» (And Then, There Were None) و صد البته رمان «سیانوژن نورانی» (Sparkling Cyanide) اشاره کرد.
مورفین
در رمان «سرو غمگین» (Sad Cypress) تصور می شود سم را در خمیر ماهی ریخته اند در حالی که قاتل مورفین را در قوری چای می ریزد و برای رفع سوءظن، خودش هم از چای می نوشد و بعد مخفیانه داروی تهوع آور می خورد.
در رمان «مرگ، فرجام کار است» (Death Comes as the End) – که در مصر باستان به وقوع می پیوندد – سمی که در شراب سوبک ریختند، هرگز کشف نشد اما می توان حدس زد که عصاره خشخاش باشد. در آن رمان، کشیش/ پزشک باقیمانده شراب را روی حیوانات تست می کند که همگی به سرعت از پای در می آیند.
ورنال
هیچ فهرستی از سموم در معماهای قتل آگاتا کریستی بدون اشاره به «قرص خواب» کامل نیست. در رمان «لرد اجور می میرد» (Lord Edgware Dies) – در ایران همچنین با نام «سیزده نفر سر میز شام» هم منتشر شده است - «کارلوتا آدمز» به خاطر مصرف دوز بالای داروی «ورنال» (veronal) جانش را از دست می دهد.
ماده اصلی بیشتر داروهای خواب آور و آرام بخش، «باربیتورات» (Barbiturate) است که در سال ۱۹۰۳ برای اولین بار با نام تجاری ورنال در دسترس عموم قرار گرفت. ورنال ها، طعم نسبتا تلخی داشتند و دوز آنها خیلی پایین تر از حدی بود که بتوان آن را سمی قلمداد کرد. گرچه با مصرف افراطی، قدرت تحمل بدن نسبت به آن بالا می رود. در عین حال، در بسیاری موارد، استفاده از دوز خیلی بالا (چه تصادفی یا عمدی) به مرگ منجر می شد و مواردی از این قبیل نادر نیست.
تالیُم
در رمان «مرکب مرگ» (The Pale Horse)، قاتل در گردهمایی جادوگران قربانیان را نفرین و سعی می کند از این طریق، مرگ به وسیله تالیم را پنهان کند. تالیم از عناصر شیمیایی جدول تناوبی است. این عنصر جذب بالایی دارد و شدیدا سمی است.
تالیم در آب حل می شود و بی رنگ و بی مزه است و در ترکیب مرگ موش و حشره کش ها از آن استفاده می کنند. بسیاری تالیم را ماده ای سرطان زا می دانند، از این رو استفاده از آن حتی در حشره کش ها هم در برخی کشورها ممنوع اعلام شده است. از بین علائم رایج تالیم می توان به ریزش مو در بازه ای کوتاه اشاره کرد که اتفاقا همین علامت در رمان «مرکب مرگ» سوءظن بر می انگیزد و اولین کلید شناسایی روش قتل است.
تالیم می تواند در بدن جایگزین پتاسیم شود (به دلیل شباهت بار و شعاع یونی) که در بسیاری از فرآیندهای سلولی اختلال ایجاد می کند. طی جنگ سرد، سرنخ های فراوانی را می توان یافت که سازمان های اطلاعاتی کشورهای مختلف تلاش داشتند از این سم برای از بین بردن مخالفان استفاده کنند. برخی از منابع تلاش ها برای مسموم کردن «فیدل کاسترو» (رهبر انقلاب کوبا)، «رولاند مامی» (از رهبران درگیری های مسلحانه ضد استعماری کامرون بر ضد فرانسه)، «نلسون ماندلا» (نخستین رئیس جمهور آفریقای جنوبی) از طریق این سم را تایید می کنند (که بدون شک این تلاش ها در مورد کاسترو و ماندلا موفقیت آمیز نبود). پادزهر سم مزمن تالیم، یک ترکیب شیمیایی به نام نیل فرنگی (آبی پروس) است.
شابیزَک یا بلادونا
بلادونا مشهور به «سایه مرگبار شب»، «توت شیطان» و «گیلاس شیطان»، سمی ترین گیاه موجود در نیمکره غربی زمین است. آگاتا کریستی در رمان «معمای کارائیب» (A Caribbean Mystery) و «چهار قدرت بزرگ» (The Big Four) برای قتل از بلادونا استفاده کرد. در میان ملل مختلف راجع به ریشه این گیاه افسانه هایی شایع است زیرا سم موجود در گیاه، فرد را دچار توهم و هذیان می کند.
علائم اولیه مسمومیت با آن عبارتند از گشادی مردمک، تاری دید، خشکی لب، اضطراب و توهم. تمام قسمت های این گیاه به خصوص میوه اش، دارای آلکالوئیدهای سمی مانند آتروپین و هیوسیامین هستند. بلادونا از نظر دارویی دارای اهمیت است؛ اما افراد بدون صلاحیت نباید آن را تجویز کنند. پادزهر بلادونا، ماده ای به نام «فیزوستیگمین» (physostigmine) است که خود این پادزهر در دوز بالا می تواند به سم مبدل شود، همان طور که در رمان «خانه کج» در قطره چشم به عنوان سم مورد استفاده قرار گرفت.
تاکسین
در رمان «جیب پر از چاودار» (A Pocket Full of Rye» قاتل مربا را به سم تاکسین (taxine) آغشته می کند (قاتل در اقدام بعدی، در چای قربانی دیگری سیانور می ریزد). تاکسین، آلکالوئید سم درخت سرخدار است و طعم تلخی دارد. این سم در تقسیم سلولی بدن اختلال ایجاد می کند. مرگ از طریق این سم می تواند خیلی سریع باشد و علائم رایجی مثل تلو تلو خوردن، ناتوانی تنفسی و نارسایی قلبی و تنفسی ممکن است دیده نشود.
آقونیطون
آقونیطون نوعی گیاه دارویی است. با این حال چون درصد بالایی آلکالوئید در آن وجود دارد، در دوز بالا می تواند ماده ای خطرناک باشد. این سم در رمان «قطار ساعت ۴:۵۰ از بدینگتون» چندین نفر را راهی دیار باقی می کند. برخی از دانشمندان آن را «آرسنیک گیاهی» می نامند. در گذشته برای شکال پلنگ و گرگ از قبل نیزه ها را آغشته به عصاره این گیاه می کردند. همچنین در داستان ها و فیلم های ژانر وحشت، برای کشتن گرگینه ها از آقونیطون استفاده می کنند.
شوکران
در رمان «پنج خوک کوچولو» (Five Little Pigs)، «آمیاس کریل» نقاش با استفاده از سم «کونین» (conine) به قتل می رسد. کونین از قدیمی ترین سموم شناخته شده در جهان است و از آلکالوئید گیاه شوکران به دست می آید. تقریبا تمامی اجزای گیاه شوکران سمی است. این سم در عملکرد سیستم عصبی انسان اختلال ایجاد می کند و نهایتا باعث فلج تنفسی می شود که مرگ را در پی دارد. در سال ۳۹۹ قبل از میلاد مسیح (ع)، «سقراط»، فیلسوف مشهور به جرم تباهی افکار جوانان آتن به مرگ به وسیله نوشیدن جام شوکران محکوم شد.
دیگر سم ها
در رمان «ورق های روی میز» پزشکی لیف قربانی اش را به «باسیلوس آنتراسیس» (bacillus anthracis) آلوده می کند. باسیلوس آنتراسیس عامل بیماری سیاه زخم است. پزشک قاتل می داند باسیلوس می تواند از هر شکاف کوچکی ناشی از تراشیدن تیغ، وارد پوست شود و بدن را آلوده کند. در رمان «شاهد خاموش» (Dumb Witness)، از فسفر برای مسموم کردن استفاده می شود و خاصیت فسفرسانس است که در بازدم زن قربانی سوءظن کارآگاه پوآرو را بر می انگیزد. فسفرساس، تشعشع فسفر است و از خواص آن شناخته می شود.
شبکه تلویزیونی بریتانیا اعلام کرد اقتباسی از آگاتا کریستی را که اد وستویک در آن بازی کرده است به دلیل اتهام سوءرفتار جنسی علیه وی پخش نمیکند.