دکتر سید ضیاء هاشمی را حدود 25 سال است که می شناسم. آن روزها او دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود. ایشان در انجمن اسلامی این دانشکده فعال، اما رویکرد انتقادی به انجمن اسلامی دانشگاه داشت. تا این که به حسن اتفاق، هم سفری با ایشان را در اردوی سالانه انجمن تجربه کردم. به خوبی به یاد دارم که در مسیر مشهد مقدس در پلیس راه شریف آباد که برای نماز و شام توقفی کوتاه داشتیم، بحثی بین من و ایشان و دوستان دانشکده علوم تربیتی از جمله آقای سید مظاهر حسینی در گرفت. انتقادات آنان و دغدغه هایشان متوجه استقلال انجمن اسلامی و مواضع سیاست داخلی انجمن بود. تفسیر متفاوتی با ما داشتند. در کلامشان صداقت و بی ریایی موج می زد. سید ضیاء در آن اردو با فضای انجمن اسلامی بیشترآشنا شد و خود به عنوان یک منتقد به شورای مرکزی انجمن دانشگاه راه یافت. حضور ایشان انصافا ذی قیمت، موثر و قوت قلب بود. به موازات حضور در انجمن، فعالیت های علمی اش را با نشاط و طراوت و بی وقفه ادامه داد تا آنکه در قامت یک استاد با سواد روشنفکر متدین قد کشید. به اقتضای حضور در شورای مرکزی و فضای دانشگاهی، و تعلق مشترک به راه امام (ره) و انقلاب اسلامی و اصل نظام، همکاری ها و دوستی هایمان تداوم و عمق بیشتری یافت و ره توشه فراوان برای من برجای گذاشت و به لطف خداوند منان، گرچه از توفیق دیدارشان محرومم اما در قلب تا کنون برپای مانده است.
آنچه از ایشان به یادگار دارم، قوت فکر، عمق ایمان، حریت در بیان عقیده، شرافت ذاتی، استقلال رای، مردم دوستی، پاکدستی، خوشفکری، قدرت تحلیل، دلسوزی به ملک و ملت، سلامت نفس و در یک کلمه آدمیت است.
وقتی سخن از پیشنهاد به ایشان برای مسند وزارت علوم به میان آمد، با توجه شرایط، از طریق دوستان مشترک پیغام دادم که طفره رود و خود را به وادی معادلات پر مؤونه و کم فایده ی این روزها وارد نکند. اما از سوی دیگر برای این وزارت خانه مهم، دولت و کابینه ی آقای روحانی، ایشان را غنیمتی پرفایده می دانستم. او فرزند ناب دانشگاه در دوران انقلاب اسلامی است و دارای افق دید، عمق بینش و قدرت راهبری و طراحی و به غایت از جامعیت و هوشمندی برخوردار است.
اما دغدغه ام همان معادلات و بعضا معاملات سیاسی رایج بود که دامنگیر مناصب کشور شده است و هر چه مناصب بالاتر می رود آفت ها نیز گسترش می یابد تا جایی که بعضا مدل اخذ مسئولیت ها متأسفانه به معاملات بنگاهی نزدیک و در نتیجه از حکمرانی خوب بسیار فاصله گرفته است. گویا احزاب و جریانات نیز به این که چه سیاستی قرار است محقق شود و تا چه اندازه با چشم اندازهای بلند مدت کشور سازگاری دارد، البته اگر چشم اندازی باقی مانده باشد، اهتمام قابل ذکری ندارند، مهم این است که فردی منصب را در اختیار داشته باشد که از وابستگان محافل قدرت یا احزاب باشد و این که شایستگی هایش چقدر است و منشاء چه تحول و خدمتی بوده و خواهد شد یا اولویت نیست یا اولویت چندم است.
برای سید ضیاء هاشمی که نه از پشتوانه حزبی و نه پشتوانه سیاسی جناحی و نه پشتوانه ی آقا زادگی و اقتصادی برخوردار است و تنها و تنها فرزندی صالح از مردمان عادی و رنجدیده اما ذی عزت و ذی شرافت و ذی مروت این مملکت است، نگران بودم که در انتهای این معادلات و معاملات رنج آور، سرنوشتش چه می شود و آیا این روزها زمینه برای تصدی مسئولیت چنین انسانهایی تا چه اندازه و یا اصلا فراهم است؟
متاسفانه آنچه پیشبینی می شد، دارد محقق می شود و گویا بنا بر آن شده است که سید انجمن اسلامی دانشگاه تهران، این فرزند ناب انقلاب و دانشگاه و حوزه و محقق برجسته علوم انسانی به عنوان وزیر علوم معرفی نشود. نمی دانم آیا در این فرصت کوتاه پیش روی، ریاست محترم جمهوری حجت الاسلام والمسلمین اقای روحانی تجدید نظر خواهند کرد یا نه. اما قطعا برای آموزش عالی نبود ایشان همچون نبود آقای فرجی دانا، یک فقدان، خلاء و ضعف محسوس است. در این حال برای سید ضیاء هاشمی که اهل آگاهی، شکیبایی و رشد است، ان شاء الله خیرات فراوان خواهد داشت و چون خورشیدی خواهد درخشید. او در قلوب دانشگاهیان خانه کرده است.
ابوالفضل فاتح