اهم مطالب طرح شده در مصاحبه با رئیس اداره خلیج فارس وزارت خارجه در ابتدای دهه 50 به این شرح است.
*شاه بعد از ۲۸ مرداد متوجه شد که باید هم سلطنت کند و هم حکومت. برای تحقق همین هدف، گامبهگام به سمت دیکتاتوری و نزدیکشدن به رویّه پدرش رضاخان قدم برداشت. این مسأله در کتاب «عوامل سقوط» علی دشتی که در سال ۱۳۶۲ به چاپ رسید، مورد اشاره قرار گرفتهاست. این جمله کتاب که «محمدرضا شاه میخواست عین رضاخان باشد، اما دیکتاتوری قبایی بود برازنده پدرش، چون شاه متزلزل نمیتوانست دیکتاتور باشد» بسیار به دل من نشست.
* محمدرضا پهلوی به موازات ضعیفترشدن در عرصه سیاسی، بیشتر مناصب را در اختیار خود میگرفت و اصرار داشت که تمام کارها با نظر وی انجام شود. به ترتیبی که نخستوزیر، رؤسای ارتش و وزرای مهم باید توسط شخص او انتخاب میشدند. خلاصه این اقدامات آنقدر گسترش یافت که شاه حتی در بسیاری از مسائل جزئی سیاست خارجی هم دخالت میکرد و عملا همه دستگاه دیپلماسی و اقدامات آن زیر نظر مستقیم وی بود. بعد از تثبیت این روند و دخالتهای مستقیم شاه در وزارت خارجه، در واقع آقایان زاهدی، خلعتبری و آرام منشیهای وی محسوب میشدند و از خود اختیاری نداشتند. در این دوره، اگر شاه دستوری را صادر میکرد، کسی جرأت نداشت بگوید که این اقدامات به صلاح کشور نیست.
*عباس آرام از کارمندی سرکنسولگری ایران در بمبئی، به سفارت ایران در لندن منتقل شد. وی شخصا به من گفت که سهیلی او را به لندن منتقل کرد و زمانیکه وزیر امور خارجه شد، آرام را رسما به کادر سیاسی وزارت خارجه منتقل کرد. آرام از لحاظ ریشه خانوادگی، مطلقا اصل و نسب نداشت و آنطور که شهرت دارد پدر یا مادرش بهایی بودند و توسط مردم یزد کشته شدند. او دوران جوانی خود را در آباده به سختی گذارند تا اینکه سرهنگی انگلیسی که آرام در استخدام او بود و در پلیس جنوب کار میکرد، از فرمانبرداری او خوشش میآید و او را با خود به کلکته میبرد. آنجا ضمن تحصیل و تکمیل زبان انگلیسی از دانشگاه محل تحصیل، درجه لیسانس میگیرد. او که در زبان انگلیسی تسلط یافتهبود، مدارج ترقی را تا مستشاری سفارت ایران در واشنگتن طی میکند. در زمان سفارت علا در آمریکا با او رابطه دوستانهای پیدا میکند. چون کارمند مطیعی بود، مورد علاقه سفیر واقع میشود. لذا وقتی که علا وزیر دربار بود و پس از استعفای دکتر عبده، به شاه میگوید اگر وزیر خارجه سربهراه میخواهید، بهتر از عباس آرام سفیر ما در ژاپن نداریم و چون شاه هم دنبال یک نوکر میگشت، این پیشنهاد را میپذیرد. وزارت او قریب به ۶ سال طول میکشد. زمانیکه آرام در دوران انقلاب اسلامی به تازگی از زندان رها شدهبود و کسالت داشت، به ملاقات او رفتم. وی خیلی با احتیاط حرف میزد. روزی که شخص ثالثی نبود گفت میخواهم سرّی را به شما بگویم و آن این است که من در ظاهر، وزیر خارجه شاه بودم و هر وقت با هیأت رسمی به اتفاق او به خارج میرفتیم، قبل از شروع مذاکرات با رؤسایجمهور به من میگفت لازم نیست شما به اطاق مذاکرات بیایید. من خودم بهتر میدانم چگونه صحبت کنم و این پیرمرد با دل پردرد میگفت این حرکت شاه، توهین علنی بود و نمیدانی چقدر مرا افسرده میکرد.
*شاه در سال ۱۳۴۹ یک سفر به هند داشت. در آن سفر، کنفرانس مطبوعاتی تشکیل داد و بدون مقدمه گفت اگر اهالی جزیره بحرین نخواهند جزئی از ایران شوند، ما حرفی نداریم و حاضر نیستیم حکومت ایران را به کسی تحمیل کنیم. درحالیکه همین اعلیحضرت بارها پیش از این تأکید کردهبود که بحرین، استان چهاردهم ایران است و کسی نباید جز این حرفی بزند.
*شاه بارها گفته بود اگر نماینده یا دیپلمات ایرانی در کنفرانسی شرکت کند که در آن کنفرانس نماینده بحرین وجود داشته باشد، یا پرچم بحرین بر فراز آن عمارت قرار گرفته باشد، من آن فرد را تعلیق میکنم، مگر اینکه به سرعت آن مکان را ترک کند. هنوز هم مشخص نیست که چرا این تغییر موضع ۱۸۰ درجهای رخ داد. البته یک زمزمههایی بود که انگلیسیها از نظر مالی، کسر بودجه دارند و نیروی خود را میخواهند از خلیج فارس بیرون بکشند. از سال ۱۹۶۸ دیگر انگلیسیها بر خلیجفارس نظری نداشتند. شاید پشتپرده به شاه گفته بودند اگر به بحرین استقلال بدهید، میتوانید مالک سه جزیره بشوید. احتمالا در این راستا، معاملهای صورت گرفت و بعد از یک سال مذاکره با حضور نماینده انگلیس «سر ویلیام لوس» که نماینده سیاسی ایران در بحرین بود، بالاخره شاه را راضی میکنند که یک یادداشت تفاهم با حاکم شارجه امضا کند. طبق همان یادداشت، توافق شده بود تا بهرهبرداری از چاههای نفت ساحل شارجه نشدهاست، سالیانه یک و نیم میلیون لیره انگلیسی به حاکم شارجه کمک مالی شود.
*اعتراض من به یادداشت تفاهمی بود که رد و بدل شد. من بهشخصه با این یادداشت تفاهم از اول مخالفت داشتم. اما این اعتراض هیچگاه علنی نشد، زیرا نمیتوانستم با هیأت حاکمه در بیفتم. من بر این باورم که این یادداشت تفاهم در واقع حاکمیت ملی ایران را زیر سؤال میبرد و ایکاش شاه زیر بار آن نمیرفت. زیرا در مورد بحرین چیزی نصیب ایران نشد؛ نه پولی به ایران تعلق گرفت و نه امتیازی داده شد. به نظر من در مورد جزایر نیز نیازی به رد و بدلکردن تفاهمنامه نبود، چون بر طبق اسناد تاریخی، بحرین و سه جزیره، متعلق به ایران بوده و ما برای تصرف در مال خود نباید از مقامی اجازه میگرفتیم، ولی این اشتباه رخ داد. متأسفانه این اعتراض من از قوه به فعل درنیامد، زیرا نمیتوانستم با هیأت حاکمه ایران در بیفتم. متأسفانه دلایل اعتراض را به علل سیاسی و حفظ منافع کشورم نمیتوانم بیشتر توضیح بدهم.
*علیرغم وعدههای داده شده، سازمان ملل بهدلیل نفوذ انگلستان رفراندومی برگزار نکرد، درحالیکه شاید نتیجه رفراندوم به نفع ایران تمام میشد. یکی از مقامات سازمان ملل که ایتالیایی بود با مسئولان بحرین دیدار کرد و آنها را متقاعد کردند که همهپرسی انجام نشود، درحالیکه عرف بینالمللی حکم میکرد که همهپرسی برگزار شود. این رفراندوم برگزار نشد، زیرا میدانستند به نفع ایران است. به عبارت بهتر، سر شاه را شیره مالیدند. به نظر من الان هم همان ایرانیانی که نمیخواهند زیر نفوذ آلخلیفه باشند، به نظام حاکم اعتراض میکنند. این مردم بیش از دو قرن است که تحت سیطره آلخلیفه قرار دارند و همین نخستوزیر بحرین ۴۰ سال است که این منصب را در اختیار دارد. این حکومت برخلاف میل مردم بحرین استقرار یافته.
*از سال ۱۸۲۰، انگلیس به کل خلیجفارس مسلط شد. البته پیش از آن هلندیها و پرتغالیها خلیجفارس را در اختیار گرفته بودند. انگلیسیها مقدمهچینی کردند و گفتند برای مبارزه با بردهفروشی و حمل اسلحه قاچاق با شیخنشینها قرارداد میبندیم، اما این قرارداد در واقع قرارداد استعمار و تحتالحمایگی بود. بهعبارت بهتر به آنها اجازه داده نمیشد که با هیچ دولتی قرارداد ببندند، زیرا تحت انقیاد دولت انگلستان بودند. در بحرین، انگلستان نماینده سیاسی داشت و آمریکا هم پایگاه نظامی ساخت. بهصورت علنی این دو کشور برای امنیت خلیجفارس پا به میدان گذاشتند. در این شرایط، شاه دستور داد در این مورد با انگلیس مذاکره شود. به نظر من با وجود گذشت چندین سال، انگلیس همچنان در این منطقه و بین شیخنشینها نفوذ دارد. البته بحرین چاههای نفت قابل ملاحظهای ندارد، اما امنیت خلیجفارس به بحرین بسیار وابسته است. این مسأله برای دنیای امروز و اتحادیه اروپا و امریکا بسیار قابل ملاحظه است، زیرا از تنگه هرمز روزانه میلیونها بشکه نفت صادر میشود.