سرویس سیاسی «انتخاب»؛ محسن پورحسین: اکنون که نتیجه انتخابات ریاست جمهوری مشخص شده است یک سوال تعیین کننده و البته بسیار مهم ذهن تحلیگران را به خود اختصاص داده است :«آیا اصولگرایان واقعا 16 میلیون رای در جامعه دارند ؟». این پرسش آنجایی اهمیت مضاعفی یافته است که راستگرایان در این چند روزی که از انتخابات گذشته خود را مالک یک سرمایه اجتماعی 16 میلیونی دانسته و خرسند تر از همه این ابراهیم رییسی است که صریح و شفاف از پوشیدن قبای سخنگویی و نمایندگی این 16 میلیون سخن می گوید. ساده ترین راه برای راستی آزمایی این ادعای سنگین ، یک بحث با محتوای جامعه شناسی و آنالیز طبقاتی رای ابراهیم رییسی در انتخابات است . در چنین مباحثه ای است که می توان فهمید چه میزان از این رای، ایدئولوژیک، تغییرناپذیر و ماناست .
اصولگرایان و طبقات اجتماعی
در ادوار اخیر اصولگرایان یا همان راستگرایان سابق، یک پایگاه اجتماعی ثابت داشته اند ، گاهی البته با ظهور و حضور برخی چهره ها توانسته اند از بخش های دیگری از جامعه هم جذب رای داشته باشند که این جذب هیچگاه ثابت و مانا نبوده است.
در بررسی آرایی که اصولگرایان در ادوار انتخابات کسب کرده اند به سادگی می توان به این نتیجه رسید که آنها همیشه روی طبقه محروم در دو بخش مذهبی و معیشتی اش سرمایه گذاری کرده اند . پایه ثابت رای آنها در رقابت ها هم رای این طبقه بوده که البته همیشه هم اینگونه نبوده که به صورت کامل به حساب آنها ریخته شود . آنها البته از طبقه متوسط هم گاهی توانسته اند جذب رای داشته باشند .
باید این مساله را به صورت جزیی تری بررسی کرد .
اگر بنا بر آنالیز مصداقی با تکیه بر رای اتخاذ شده توسط نمایندگان مختلف آنها در ادوار انتخابات باشد و البته از بررسی انتخابات سال 88 به جهت تفاوت در نوع آرایش سیاسی و عدم تطابق با ادوار دیگر صرف نظر کرد می توان اینگونه گزاره هایی را برای تطبیق رای طبقاتی در نظر گرفت
1- محمد باقر قالیباف از سال 84 تا امروز 3 بار نامزد انتخابات شده است . کاراکتر او به گونه ای بوده است که بیشتر از اینکه برای طبقه محروم جذاب باشد ، کاندیدای بخشی از طبقه متوسط بوده است . او در دو دوره خودش از اینکه نماینده این طبقه باشد استقبال کرده در این دوره آخر اما بنا داشت که با حفظ این طبقه از بخش محروم هم جذب رای داشته باشد . وعده هایی همچون 3 برابر کردن یارانه ها ،یارانه بیکاری و ایجاد چند میلیون شغل تلاش هایی برای جذب رای این طبقه ارزیابی می شود . این تلاش البته برای او چندان توفیقی نداشت چرا که نظر سنجی ها نشان می دهد او نتوانسته به افزایش رای در سبد خود دست یافته و حتی در هفته آخر با کاهش رای هم مواجه شد .اگر او را نمادی بدانیم که می تواند طبقه متوسط را راضی به رای دادن به اصولگراها در این سه دوره کند آنگاه نگاهی به آرا او در ۲ انتخابات می تواند به ما بگوید که اصولگرایان نهایتا تا چه اندازه می توانند آرا طبقه متوسط را جذب کنند .
به یک معنا او در سال 1384 با کسب ۴٬۰۹۵٬۸۲۷ رای یعنی ۱۳٫۹۳٪درصد آرا را به خود اختصاص داد . در انتخابات سال 92 هم محمد باقر قالیباف توانست ۶٬۰۷۷٬۲۹۲ رای یعنی ۱۶٫۵۵٪ درصد آرا را به خود اختصاص دهد . این رای البته مختص جناح نیست و این محمد باقر قالیباف است که تواسنته به صورت فردی آن را جذب کند . این مساله را می توان با استفاده از نظرسنجی های مربوط به انتخابات امسال اثبات کرد . به یک معنا وقتی که محمد باقر قالیباف کناره گیری می کند این رای با ریزش از سمت او به سمت حسن روحانی می رود و به نامزد دیگر اصولگرایان چندان اعتماد نمی کند . آن بخش از رای قالیباف که به سمت ابراهیم رییسی شیفت کرده بخشی از رای طبقه محروم است که قالیباف آن را به سختی و با زحمت و هزینه زیاد به دست آورده است.
این یعنی اینکه این بخش از رای ای که در سه انتخابات به سمت اصولگرایان رفته و در دوانتخابات به سبد آنها ریخته شده یک رای ایدئولوژیک و انحصاری جناح نیست بلکه به صورت فردی و برمبنای کشش سیاسی و اجتماعی یک شخصیت جذب شده است .
عباس عبدی بعد از اینکه محمد باقر قالیباف کناره گیری در یک پیش بینی منطبق بر شناخت اجتماعی گفته بود :« تاثیر انصراف قالیباف نیز بر سبد رأی روحانی مثبت است، اگر تاکنون برخی احتمال می دادند که آراء روحانی به ۵۰ درصد نرسد و دور دومی شود اکنون دیگر این احتمال از میان رفته است. زیرا بخشی از آراء قالیباف که حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد اراء اوست، به سبد روحانی می ریزد و ۵ تا ۶ درصد رای روحانی را زیاد می کند.»
او بعد از آن در تحلیل دیگری گفته بود :« انصراف آقای قالیباف هر چقدر برای خودش عمل درستی بود، برای اصولگرایان و اردوگاه آنان عمل زیانباری بود. اینها را نه براساس تحلیل ذهنی که براساس واقعیتهای آماری میگویم که فقط در روز سهشنبه، حداقل به میزان 10 درصد به آرای آقای روحانی در تهران اضافه شد و فاصله رای او با آقای رییسی را به بیش از سه برابر رساند. »
شاید برای بررسی این مساله که طبقه متوسط گرایش به کدام جناح دارد بهتر باشد به نتیجه انتخابات تهران نگاه کنیم . در تحلیلی در این مورد محسن گودرزی و عباس عبدی در روزنامه ایران نوشتند:« نظرسنجی انجام شده در شهر تهران در دو روز پایانی رقابتها (۲۷ و ۲۸ اردیبهشت) نشان میدهد که در مقابل هر ۵ رای به آقای روحانی تقریبا ۲ رای به آقای رییسی داده شده است ولی این نسبت در گروههای مختلف اجتماعی یکسان نیست.هرچه سطح تحصیلات افزایش مییابد، نسبت رای آقای روحانی به آقای رییسی افزایش مییابد. برای نمونه در بین افراد دارای تحصیلات کارشناسی تقریباً در مقابل هر ۸ رای به آقای روحانی، ۲ رای به آقای رییسی داده شده و در بین دارندگان تحصیلات بالاتر از کارشناسی ارشد تقریباً در برابر هر ۱۲ رای به آقای روحانی، ۲ رای به آقای رییسی داده شده است.در بین افراد بیکار در مقابل هر یک رای به آقای روحانی، یک رای به آقای رییسی داده شده است.
در مناطق شهری بالا، تقریباً در برابر هر ۱۴ رای به آقای روحانی، ۲ رای به آقای رییسی داده شده؛ در حالی که در مناطق پایین در مقابل هر ۳ رای به آقای روحانی، ۲ رای به آقای رییسی داده شده است.»
پس تا اینجای کار می توان ادعا کرد که اصولگرایان در طبقه متوسط چندان طرفدار ندارند و رای محمد باقر قالیباف از این طبقه وابستگی محسوسی به شخص خودش دارد و این آرا تمایل به شیفت به دیگر نامزدهای این جناح را ندارد .
اصولگرایان و طبقه محروم
۲-می توان محمود احمدی نژاد ، سعید جلیلی و ابراهیم رییسی را در یک کانتکس و نماینده واقعی تر اصولگرایان در بخشی از طبقه محروم به تصویر کشید . محسن رضایی نیزغیر از رای قومیتی خود بخشی از رای طبقه محروم را با خود داشته است .
باید دید که اصولگرایان چه میزان از رای این بخش را در اختیار دارند.
در دور اول انتخابات سال 84 محمود احمدی نژاد ۵٬۷۱۱٬۶۹۶رای یعنی ۱۹٫۴۳٪درصد آرا را به دست آورد .
در سال 92 سعید جلیلی ۴٬۱۶۸٬۹۴۶ یعنی ۱۱٫۳۵٪ آرا را به خود اختصاص داد و محسن رضایی ۳٬۸۸۴٬۴۱۲یعنی ۱۰٫۵۸٪ آرا را به خود اختصاص می دهد .
این نشان می دهد که اصولگرایان نزدیک به 20 درصد کل آرا انتخابات که بخش زیادی از آن متعلق به طبقه محروم است را در اختیار دارند .
پس تا اینجای کار می تواند ادعا کرد که 20 درصد رای ابراهیم رییسی از همان بخش اختصای جناح اصولگرایان است .
بنا بر اعلام وزارت کشور حسن روحانی در این انتخابات و ابراهیم رییسی
حالا اگر همین درصد را معیار بگیریم به نتابج قابل توجهی می رسیم . رای ابراهمی رییسی تا قبل از هفته آخر در حدود همین محدوده ۲۲ درصد است . وقتی محمد باقر قالیباف کناره گیری می کند و صحنه انتخابات روشن تر می شود بخشی از بدنه رای او که متعلق به طبقه متوسط است به سمت حسن روحانی می رود که این مساله به خوبی در این نمودار های نمایان است . اما بخش دیگر رای قالیباف که مربوط به طبقه محروم معیشتی است و او با شعارهای یارانه ای آنها را جذب کرده است به سمت رییسی می رود . که این مساله هم در نظرسنجی ها نمایان است .
اساس بحث در مورد آن رای ۱۶ میلیونی به ۱۶ درصدی مربوط می شود که در هفته آخر به رییسی اضافه شده است .
این ۱۶ درصد همانطور که گفته شد شامل رای طبقه محروم محمد باقر قالیباف است که گرایش مذهبی نداشته و صرفا با شعارهای ضد دولتی جذب شده اند . اما قریب به ۸ درصد از این رای مربوط به مرددینی است که ابراهیم رییسی در هفته آخر آنها را به سمت خود جلب کرده است .
به یک معنا آنهاافرادی نبوده اند که از ابتدا میل به انتخاب رییسی یا یک نامزد اصولگرا داشته باشند . آنها جزوی طیف خاکستری این انتخابات بودند که همواره در ادوار انتخابات رای سیال داشته اند.
می توان اینگونه تصور کرد که اصولگرایان بیست و دو درصد رای سنتی همیشگی را داشته اند به علاوه قریب به ۸ درصد رای طبقه محرومی که گرایش مذهبی شدید نداشته و فقط به جهت شعارهای ضد دولتی جذب قالیباف و سپس رییسی شدند و به علاوه قریب به هشت درصد رای طیف خاکستری که تصمیم نداشته اند به فرد خاصی رای دهند اما در نهایت با تصمیم به حضور در انتخابات رییسی را انتخاب کرده اند.
از همین جا می توان نتیجه گرفت که اصولگرایان تنها روی بیست و دو درصد از کل آراء در این انتخابات می توانند حاسب مانایی باز کنند . این درصد تقریبا معادل ۹ میلیون نفر است. بقسه این رای بنا به شرایط وقت حاصل شده است.
به نظر می رسد اینکه اصولگرایان خود را از ۲۹ اردیبهشت صاحب یک رای ۱۶ میلیونی می دانند تنها یک بلوف سیاسی است که البته خود هم از محتوای آن خبر دارند . برمبنای مباحث جامعه شناسی می توان استدلال کرد که آنها همیشه بیست درصد از کل آرا را در اختیار داشته اند . یک نکته دیگر هم این است که همین بیست درصد هم که جزو آرا مانای آنها به شمار می آید بعد از این شکست که برای چندمین در این چند سال در چند انتخابات در حال تکرار است دچار سرخوردگی هایی شده اند . نگاهی به اظهارات چهره های اصولگرا که به نقد درون گفتمانی مشغول شده اند می تواند نشانگر نگرانی هایی در این باب باشند . به نظر می رسد زمان یک تجدیدنظر اساسی در میان تصمیم سازان جناح فرا رسیده است.