مجلس اول به دلیل همزمانی با حوادث متعدد و پرشتاب سال های آغازین انقلاب مجلسی كاملا متفاوت و متمایز با دوره های بعدی آن بوده است. رای عدم كفایت و عزل بنی صدر از جمله تصمیمات مهم و تاریخی این دوره مجلس به شمار می رود. آیت الله سیدمحمد خامنه ای یكی ازنمایندگان فعال مجلس در دوره اول این مجلس است كه گفته ها و ناگفته های فراوانی از ان دوره مجلس شورای اسلامی دارد.
وی كه معتقد است مجلس در این دوره قوی نبوده است، به بیان خاطرات، نظرات و دیدگاه های خود درباره روی كار آمدن، فعالیت و عزل بنی صدر پرداخت. ایت الله خامنه ای كه هم اكنون ریاست بنیاد حكمت اسلامی صدرا را بر عهده دارد معتقد است بنی صدر ارزیابی درستی از قدرت و قوت ملت نداشته است و تلاش داشت كه رهبری را منزوی كند و با قوه قضاییه و مجلس درگیر می شد.
آیت الله سیدمحمد خامنه ای در گفت وگوی خود با ایسنا درباره حضور بنی صدر در شرایط سیاسی آن روز ایران و نهایتا عزل وی و جریانات مربوط به آناظهاراتی شنیدنی دارد:ظاهر قضیه این است كه بنی صدر از خارج به ایران آمد ووارد عرصه سیاست و مجلس خبرگان شد و درعرصه مبارزه انتخاباتی ریاست جمهوری فعالیت كرد و سرانجام رای آورد. می توان این حدس و گمان را داشت كه دلایل پشت پرده ا ی هم در كار بود. این كه چرا بنی صدر آمد یا او را آوردندش و قضیه به این صورت شد!
من نسبت به قسمت دوم شك هایی دارم. سال 57 و قبل از پیروزی انقلاب، نوفل لوشاتو بودم و با بنی صدر معاشرت و ملاقات داشتم. او را عنصر سیاسی فعال و قابلی ندیدم. تابستان 57 سفری به اروپا رفتم. بخشی ازهمكاران ما كه آن زمان از نهضت آزادی هم بودند توصیه می كردند كه در فرانسه حتما با آقای قطب زاده و بنی صدرهم ملاقات كنم كه خوشبختانه نتوانستم با هیچ كدام از آن ها ملاقات كنم و امكان تماس تلفنی حاصل شد. وقتی بنی صدر به ایران آمد، به گونه ای برای او بسترسازی شده بود كه رئیس جمهور شود.
از ابتدا هم آمدن ایشان محض رضای خدا نبود. بنی صدر وقتی وارد ایران شد پیش زمینه ای مناسبی برای خود ایجاد كرده بود، كتاب هایی در باب اقتصاد اسلامی یا خانواده در اسلام و... نوشته بود كه باعث شده بود به او به چشم روشنفكر اسلامی نگاه می كردند. وقتی بنی صدر به مجلس خبرگان آمد ما آنجا با او همجواربودیم. فعالیت هایی منفی داشت، در مجلس خبرگان قانون اساسی جریاناتی وجود داشت; مخالفان و موافقان ولایت فقیه كه بنی صدر سردمدار یكی از این جریان ها بود و سابقه مثبتی در این زمینه از خود باقی نگذاشت تا این كه نوبت به انتخابات ریاست جمهوری شد.
حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز با اصل ولایت فقیه موافق بودند. اهداف مشتركی داشتند و البته اختلاف هایی هم بین آنها بود. علی رغم اینكه بعضی از اعضای آنها مشترك بودند با هم تعارض هایی داشتند. حزب برای خود برنامه ریزی كرده بود و فكرمی كرد شهید بهشتی به ریاست جمهوری خواهد رسید، اما چون با مخالفت امام (ره) روبه رو شده بود آقای جلال الدین فارسی را پیشنهاد كردند. پس از این كه كوشش هایی در جهت تخریب آقای فارسی شد با عنوان این كه او ایرانی الاصل نیست او را حذف كردند.
حزب جمهوری نتوانست ابتكار و عكس العمل مناسبی به خرج دهد و جایگزین، پیدا و كار كند.جناح مقابل هم مدتی فكرمی كرد كه دریادارمدنی می تواند كاندیدای خوبی باشد كه البته بعد هم وابستگی او با سازمان های خارجی معلوم شد. اما در نهایت به این نتیجه رسیدند كه آقای بنی صدر بیشترین شانس را دارد. سرانجام وضعیت به گونه ای شد كه تنها یك رقیب قوی ماند و آن بنی صدربود. اینكه بنی صدربه آن شكل رای آورد، چندان عجیب نبود; چرا كه تبلیغات زیادی در بین مردم انجام شده بود. شاید دلیل عمده پیروزی او این بود كه روحانیت هم ازاو دفاع می كرد.
عده ای در قم با بنی صدر موافق نبودند
در آن مقطع روحانیت را می توان به سه دسته موافقان بنی صدر، فارسی و حبیبی تقسیم كرد. یك عده در حوزه علمیه قم بودند كه با بنی صدر موافق نبودند و در مجلس خبرگان نقطه ضعف های او را می دانستند. دو دسته دیگرعبارت بودند از خود حزب كه جمعی از موسسان و اعضا و طرفداران آن روحانی بودند. روحانیت و امام(ره) هم حزب را تایید می كرد.
آن زمان این عدم موافقت به خاطربدبینی نبود بلكه به دلیل یك رقابت سیاسی بود و در آن مقطع بدبینی نسبت به او وجود نداشت. دسته دیگر روحانیت مبارز تشكیلاتی بودند كه دفتری هم داشتند. در میان آن ها هم اختلاف بود و همه با هم موافق نبودند. اكثریت به این نتیجه رسیده بودند كه بنی صدر را انتخاب كنند چرا كه هم مقداری با حزب جمهوری رقابت داشتند و كمی هم به دلیل تشخیص های نادرستی بود كه از دور گرفته می شد.
مخالف بنی صدر بودم
من تا ساعت 12 شب قبل از برگزاری انتخابات مخالف حمایت از بنی صدر بودم و مرتب با تماس تلفنی با روحانیت انتقاد خود را ابراز می كردم. حتی به خاطر دارم مرحوم شاه آبادی را از خواب بیداركردم و از او خواستم به آقای بنی صدر رای ندهند. بنی صدر تظاهر می كرد حزب جمهوری یك گروهی است كه می خواهند قدرت را به دست بگیرند، قوه قضاییه و مجلس را گرفته اند و می خواهند ریاست جمهوری و دولت را هم بگیرند و انحصار طلب هستند. البته واقعا نوعی حالت انحصارطلبی هم ایجاد شده بود و حزب می خواست به گونه ای شود كه تمام قدرت در دست آن ها باشد اما سو»نیت نداشتند. حقیقت قضیه این بود كه بنی صدر با شخص مرحوم بهشتی رقابت داشت و از اومی ترسید. درواقع درگیری واقعی بنی صدر با مرحوم بهشتی بود. بهشتی هم با بنی صدر مخالف بودواین دو در قطب مخالف بودند. ریشه اختلافات مقداری سلیقه ای و شخصی بود اما عمدتا مربوط به جریان ها و دسته بندی های سیاسی بود.
می خواست رهبری را منزوی كند
بنی صدر می خواست رهبری را منزوی كند و حتی می خواست مجلس را مستقیم و غیرمستقیم به تعطیلی بكشاند. آن زمان یكی از مخالفت های من این بود كه برای انتخابات ریاست جمهوری نباید عجله كرد. بگذارید انتخابات مجلس اول برگزار شود; به هرحال كسی كه اول انتخاب می شود سلطه بیشتری دارد و می تواند تاثیرگذار شود كه متاسفانه این طور هم شد. بنی صدر اول انتخاب شده بود و با قوه قضاییه و مجلس درگیر می شد و مرتب آن ها را متهم می كرد كه شما علیه من هستید.
در جریان برخوردها هم این اختلافات جریانی كار خود را كرد. نهضت آزادی با روحانیت موافق نبود.ما سال های سال با نهضت آزادی همكاری داشتیم. من، مرحوم بهشتی و باهنر در مدرسه "كمال" كه برای نهضت آزادی بود درس می دادیم. آن ها همان موقع هم روحانیت را قبول نداشتند. مرحوم طالقانی را قبول نداشتند و به نام " آسیدمحمود" او را صدا می كردند. آنها معتقد بودند امام(ره) باید برود و در قم بنشیند! یكی از آن ها زمانی در سخنرانی گفت كه روحانیت باید مثل پاپ واتیكان شوند و در قم بنشینند. بنی صدر از لحاظ روانی مشكلاتی داشت و نمی توانست درست منافع شخصی خود را تشخیص دهد. خیر و صلاح خود را نمی دانست و ارزیابی درستی از قدرت و قوت ملت نداشت; مثل مصدق فكر می كرد.
اولین زمزمه عدم كفایت را من مطرح كردم
اولین بار مساله عدم كفایت رئیس جمهور را من مطرح كردم و در دهان ها انداختم.بنی صدر به من خیلی احترام می گذاشت و روی من حساب می كرد. نماینده و دوست ایشان آقای احمد سلامتیان رفیق قدیمی من بود و حتی همدیگر را به اسم كوچك صدا می كردیم. ایشان خیلی تلاش كرد كه این اختلافات را برطرف كند و من حتی در گروه آنها باشم. اما من بر اساس تشخیص خودم از همان روز اول با او مخالفت می كردم.
من قانون اساسی را مرور كردم تا ببینم ابزار ما علیه رئیس جمهور چه چیزی می تواند باشد. متوجه شدم دو راه دارد. یكی این كه دادگستری و دیوان عالی كشور به عدم كفایت رئیس جمهور نظر دهد و دیگر این كه مجلس به عدم كفایت رای دهد. امام (ره) خودش هم می توانست بنی صدر را به راحتی بردارد اما می خواست امور بر مبنای خود پیش رود.امام(ره) هیاتی متشكل از سه روحانی را معرفی كردند تا به این اختلافات رسیدگی شود و اگر در اختلافات كسی بر مبنای موازین رفتار نكرده بود، او را محكوم كنند.
نامه ای به هیات 3 نفره نوشتم و با ذكر دلایلی خواستار اعلام نظر جدی تر این هیات با بنی صدر شدم. دلایل وارد بود به گونه ای كه هیات نتوانست مرا محكوم كند اما از آنجا كه آن ها هم ملاحظه كاری می كردند بنی صدر محكوم نشد. . پس از چند روز امام (ره) یك سخنرانی تندی ایراد فرمود و یك هفته بعد هم حكم فرماندهی كل قوا را از بنی صدر گرفت و پس از آن هم مجلس هم رای به عدم كفایت بنی صدر داد. البته عده ای از افراد حزب جمهوری تلاش می كردند كه بگویند بنی صدر رای عدم كفایت ندارد و با آرامش اختلافات فیصله یابد.
دور اول مجلس قوی نبود
دور اول مجلس شورای اسلامی مجلس قوی نبود.هیات رئیسه مجلس اول درست عمل نمی كرد و جهت كلی نداشت بلكه جهت ها شخصی و گروهی بود. در این مجلس چند گروه سیاسی بودند كه مرتب مسایل را به سمت منافع خود سوق می دادند. یك گروه اعضای نهضت آزادی بود كه گرچه اقلیت بودند اما هركدام قوی بودند و بسیار دقیق و حساب شده كار می كردند. گروه دیگری هم بود كه جو عاطفی و احساسی بر آنها غلبه داشت و هیچ وقت كار موثر منطقی و عملی نداشتند بلكه كار آنها فقط شور و سر و صدا بود. آنها هم از مساله بنی صدر و جنگ ناراحت بودند.
مجلس اول، درهم ریخته بود. در این مجلس گروه های راستی بودند كه بیشتر طرفدار رئیس مجلس بودند. رئیس این مجلس هم گاهی به نفع یك گروه بود و گاهی به نفع گروه دیگر. مواضع او موثر نبود و حمایت هایش به نفع یك گروه مخالف تمام می شد. در مجلس اول شرایط طوری بود كه اگر یك نفر خوب دفاع می كرد مجلس به سمت او پیش می رفت. بنی صدر را می شد با چند خطابه نگه داشت به طوری كه مجلس به بقای او رای دهد. موافقانش هم برای همین می خواستند زمان بگیرند تا مخالفت مجلس با او سرد شود. خود رئیس مجلس هم آن زمان تلاش می كرد تا از رای عدم كفایت بنی صدر در مجلس جلوگیری كند. فكر می كرد ماندن او به مصلحت است. می شود گفت بركناری بنی صدر از بركت همان تك فردهایی بود كه جرات فریاد كشیدن داشتند و حرفشان را می زدند و ملاحظه نمی كردند.»