arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۹۶۳۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۴۸ : ۰۰ - ۰۵ تير ۱۳۹۰
بخش اول/

استاد سید جلال الدین آشتیانی و حکمت متعالیه‌ (1) - محمد مهدی فقیهی

شیء یا محسوس است و یا غیرمحسوس و موجود اعم است از محسوس و غیرمحسوس، قبول ندارند و گویند: موجود همان محسوس است و غیرمحسوس وجود ندارد و تقسیم شیء به محسوس و غیرمحسوس، امری ذهنی و ادراکی است که حکایت از ماورای ذهن نمی نماید و در همین جا این جماعت...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
متن زیر که به مناسبت مراسم چهلم استاد سید جلال الدین آشتیانی در سال 1384، توسط آقای محمد مهدی فقیهی یکی از شاگردان ایشان که دارای "اجازهٔ اجتهاد و تدریس در فلسفه، کلام و عرفان" از ایشان نیز است، تهیه شده که به دلیل برخی مسائل و مشکلات، تا به امروز منتشر نشده است.

"انتخاب" در نظر دارد این متن را در چند بخش منتشر کند.

به گزارش سرویس دین و اندیشه پایگاه خبری تحلیلی "انتخاب"؛ بخش نخست این متن در پی می آید:

 استاد سید جلال الدین آشتیانی و حکمت متعالیه - محمد مهدی فقیهی 1384

تحول در مبانی معرفتی حکمت متعاليه

فلسفه در طول تاریخ خود در ارتباط با دیگر علوم بوده و با تغییر اندیشه ای فلسفی، علوم دیگر نیز دچار تحول می شد، و از طرفی با رشد و گسترش علوم، فلسفه نیز از دگرگونی بی نصیب نمانده است؛ همان طور که تمامی اندیشه بشری اعم از فلسفه و علم نیز در ارتباط دو طرفه ای با اجتماع و تحولات جوامع بوده و در اثر این تعاملات اندیشه های علمی و ادای فلسفی چهره ای دیگر به خود می گرفتند؛ حکمت اسلامی نیز از این قاعده پیروی کرده و به اتبال هر تغییر علمی و تحول اجتماعی، آموزه های حکمی هم تن به دگردیسی داده است؛ حکمت متعالیه صدرایی که در تعامل با علوم طبیعی عصر باستان شکل گرفته است، در سیر تحولی علوم طبیعی و پدید آمدن دانش های تازه بشری، در برخی از مسائل و مفاهیم خود نیازمند تجدید نظر بوده و استاد آشتیانی با آگاهی از این دگرگونی و شناختی که از پیشرفت دانش های بشری به دست آورده بود، با احاطه ای که به اصول و موضوعات حکمت متعالیه داشتند، از ضرورت تبیین نوینی در حکمت صدرایی سخن گفته و به این باور بودند که :

«آنچه که باید مورد اهمیت واقع شود این است که دانشمندان حوزه های قدیمی، باید تا آنجا که می توانند از تحول علمی برخی از مسائل که با فلسفه رابطه دارد اطلاع حاصل کنند، مسألة ترکب اجسام از مواد و بسایط و نحوة حدوث موالید از ناحیة حرکت و تکامل و نحوة وجود قوه و استعداد در اجسام و مواد متحرک، مسألة مواضع ادراکات حسی و نیز مبحث قوای باطنی، در علم جدید تحول حیرت آور پیدا نموده است، و بحث در قوای نفس به سبک قدما درست نیست و خیلی از مسائل ادراکی مبتنی به اصول جدید است.نحوة حصول اعراض و تحقق برخی از مقولات نحوة وجود و یا پیدایش انواع و کیفیت ترکب مواد و فعلیات، همه این ها اموری است که در پاره ای از مسائل مهم سبک بحث را عوض می نماید، و تحریر مسائل فلسفی در مباحث مذکور به سبک قدیم، چه بسا عالی ترین مباحث فلسفی را بی اهمیت جلوه دهد. »

بر این اساس، یکی از مسائل مهم در حکمت متعالیه هم نیازمند دگرگونی است؛ به نوشته استاد: «مسألة تجرد نفس، و قوای جزیی ادراکی آن و نیز تجرد مدرکات نفس ناطقه و اصولاً نحوة تعلق نفس به بدن یا پیدایش آن در عالم حدوث، از مباحث مهمی است که تحقیقات و اکتشافات جدید در مهمترین موضوعات و مسائل مباحثی را در مقابل حکیم الهی و معتقد به وجود ماورای محسوسات قرار می دهد.

تحقیق کامل در این مباحث و حل معضلات و جواب از شبهات مایة قوی فلسفی و قدرت فکری و تضلع تام در ربوبیات لازم دارد، و اصلاً در عصر ما، به واسطه پیدایش عقاید مختلف، خودبه خود با مشکلاتی مواجه می شویم که باید مطرح نموده و راه پیشرفت در مباحث را باز نماییم.

به دریافت استاد، علت تغییر در مسائل تعدد نفس وجود اشکالاتی است که دانشمندان به اساس تحول علوم طبیعی، به آموزه های فلسفی دارد ساخته اند: «شبهات دانشمندان مادی عصر جدید در انکار مجرد به طور مطلق و انکار مفاهیم کلیه که مقید به قیود زمان و مکان و سلاسل ماده و لوازم آن نیستند و به قوة ادراکی انسان قیام دارند، غیر از شبهاتی است که در کتب دانشمندان قدیم موجود است و اصولاً نحوة انتقاش صور اجسام و اعراض خارجی در ماده دماغی و سلول های مغزی با این ملاحظه که مبدأ ادراک در مواضع مختلف ادراکی صورت واحد قائم به مادة واحد نیست و مبادی و انفعال مغزی به اعتباری دارای وحدت حقیقی حاصل از قوام ماده به صورت نوعی واحد نمی باشد، مسائل تازه ای را پیش می آورد که نمی شود از رجوع به آنها صرف نظر نمود، و پیدایش برخی از آراء و عقاید لازمه تکامل علم طبیعت است. »

بنابراین که اشکالات جدید اهل علم شناخته شده، تعجیل در طرح نوینی از مسائل حکمی به ارتقای حکمت متعالیه خواهد افزود؛ به همین خاطر استاد می نویسد. «اصولاً تحقیقات وسیع در علم طبیعی در بسیاری از مباحث فلسفی اثر می گذارد و سبک بحث در کثیری از مباحث باید عوض شود، و نیز بسیاری از مسائل مهم که مبتنی بر طبیعیات است و با بحث در اجسام و عناصر سر و کار دارد، قهراً در مسیری دیگر قرار می گیرد. »

چهرة مباحث مادی و صورت نحوة عروض حرکت در اجسام و مواد و نیز مباحث مربوط به حصول انواع متوالده و حدوث انواع و امتناع قدم انواع متوالد از مواد عوض می شود و می بایست در ایران حوزة فلسفی عمیقی وجود داشت که علاوه بر تبحر در حکمت الهی و فلسفه متعالیه و احاطه بر مسائل عالیة فلسفی، فلسفة الهی را با تجدید نظر کامل، به صورتی متعالی و مورد پسند محققان امروزی، و با تحقیقاتی زنده در سطح جهانی، به عالم علم عرضه می نمود، نه آنکه به ندرت در بین ارباب علوم و معارف، کسی پیدا شود که قدرت فهم سطحی همان مطالب موجود در کتب فلسفی قدیم را داشته باشد، تا چه رسد به محقق صاحب فکر و نظر که بخواهد مبدأ تحول فلسفی شود.

استاد آشتیانی در تأکید بر تحول در برخی از آموزه های حکمت متعالیه، به یادآوری نکته ای تاریخی اشاره می کنند: «استاد نگارنده در حکمت و فلسفه «أدام الله علوه و أدیمت برکاته» متوجه این امور بودند و به اندازة امکان شاگردان را آشنا به بعضی از امور می نمودند و به تلامیذ خود عملاً تذکر می داند که باید قدری به آینده هم نظر انداخت. معظم له در لیالی تعطیل برای شاگردان خود برخی از مسائل نوین را در عقاید طرح می نمودند، و این مسائل حول شبهاتی که در رد مباحث ماوراء طبیعت عنوان شده است دور می زد. »

در واقع اصرار استاد آشتیانی بر تحول در مسائلی از حکمت متعالیه برای روز آمدتر کردن آن و ایجاد قدرت پاسخگویی به اشکالات و حل مشکلات فکری است. از زمان قدیم تا عصر ما، در مقابل فلاسفه و حکمای قائلان به ماوراء طبیعت و عالم مجردات، جمعی منکر ماوراء طبیعت می-باشند. منکران عالم مجرد و ملکوت عالم را منحصر به عالم حس  محسوس می دانند، امور مجرد از مواد و استعدادات و حقایق ملکوتی را منکرند، و اصولاً این اصل اساسی را که حکمای الهی گویند:

شیء یا محسوس است و یا غیرمحسوس و موجود اعم است از محسوس و غیرمحسوس، قبول ندارند و گویند: موجود همان محسوس است و غیرمحسوس وجود ندارد و تقسیم شیء به محسوس و غیرمحسوس، امری ذهنی و ادراکی است که حکایت از ماورای ذهن نمی نماید و در همین جا این جماعت به وجود غیرمحسوس اقرار نموده اند چه آنکه معنای معقول قابل صدق بر محسوس و غیرمحسوس، خود اعم است از محسوس، چه آنکه تا تصور امری اعم از محسوس و غیرمحسوس نشود، نمی شود گفت موجود همان محسوس است چه متصور در این مقام خود قابل ادراک حسی نیست و منشأ ادراک امری اعم از محسوس و غیرمحسوس، نشاید خود موجودی حسی باشد به این معنا که در جهتی از جهات عالم ماده، واقع گردد، و آنچه که قابل اشارت حسی نباشد، قهراً دارای جهت حسی نیست، و مجرد از حس است.

امکان ندارد جهت عدم وجود مجرد و انکار عالم ملکوت و انحصار اشیاء به حقایق موجود در عالم حواس و مواد و استعدادات برهان اقامه نمود، و شخص مادی و منکر عوالم مجرد، فقط می تواند در این مسأله متحیر باشد و بگوید تصور شیء ماوراء حواس و مواد برای من امکان ندارد، و یا آنکه آثار مترتب بر اشیاء مادی را، فقط به ماده مستند بدارد، شک در وجود حقیقتی، غیرقطع به عدم وجود آن شیء است، چه شیء مجرد، به حواس ادراک نشود، و حسیّون که منکر غیر حسّند، نتوانند چیزی را انکار نمایند که اصلاً قابل درک حسی نیست، اگر قابل تعقل باشد، امکان آن تصدیق شده است اگر چه فقط در موطن ادراک و عالم ذهن وجود داشته باشد.

 بنابر قانون کلی حرکت هیچ امری ثابت نمی ماند، اگر کسی تصدیق نماید به وجود قاعده ای کلی که دارای عمومیت باشد، مثل اصل قانون حرکت که گویند: هیچ شیء مادی از قوانین عمومی حرکت برکنار نمی ماند، خود امری غیرمحسوس و شیء مجرد منطبق بر اموری را که در حال موجودند و یا بعد موجود می شوند و یا موجود بوده اند و معدوم شده اند، درک نموده است و به وجود امری ثابت و لایتغیر تصدیق نموده است و عجب انکه بعضی از منکران شیء مجرد، قانون علیت و معلولیت را امری دائمی و همیشگی می دانند، و مدرک آنها امری ثابت است و حتماً باید قوه ای غیر محسوس و دائمی چنین امری را که دائمی و ابدی است ادراک نماید.

این اشخاص خیال کرده اند که شیء مجرد، به کلی جدا از حس و ماده و روح امری بیگانه از جسم است غافل از آنکه هر شیء ظاهری دارد و باطنی، ظاهر آن حس و باطن آن برتر از حس و محیط و مسلط بر حس ست و دو موجود متمایز در میان نیست بلکه یک شیء ظاهر آن حس و باطن آن مقوم حس است و در عالم ادراک، هر ادراک حسی متوقف بر ادراک خیالی و هر خیال نیز مقتوم به درک عقلی است، و شیء گاهی از کثرت ظهور مخفی می شود، و باید به دانشمند مادی فهماند که مجرد، امری شاخ دار و هیولایی رعب آور نیست امری در باطن تو، و باعث بقا و دوام تو، که منشأ شعور باطنی و آگاهی دائمی است، حصول و تحقق علم مضاعف و مرکب، یعنی وجود علم به علم که از آن به: می دانم که می دانم، تعبیر شده است، در علم به «مَن»، من می دانم، علم و عالم و معلوم به یک وجود موجودند و اگر حضور ذات نباشد، لازم آید، انفکاک شیء از شیء، و همین حضور ذاتی نه دارای شکل است و نه مقدار و نه دیگر امور مربوط به شیء واقع در جهات، و چنین حقیقتی چون ماده و استعداد فنا ندارد، دائمی و ابدی است، ظاهر آن فانی و باطن آن باقی و دائمی است.




(2)صدرالدين شيرازی و حکمت متعاليه

فیلسوف عظیم الشأن صدر الملة والدین، محمد بن ابراهیم بن یحیی قوامی شیرازی معروف به صدرالمتألهین از اعاظم حکمای اسلام و افاضل فلاسفة دوران به شمار می رود. این حکیم بزرگ در علوم الهیه و معارف حقیقیه و کثرت تحقیقات مربوط به علم مبدأ و معاد در بین حکما تالی ندارد. در این عالم بزرگ و فیلسوف سترگ و بی نظیر، جهات زیادی از فضیلت موجود بوده است که همة آن جهات در کمتر کسی تحقق پیدا می کند.

دقت نظر در مباحث عقلیه به حد اعلا و تتبع و احاطه کامل به مباحث فلسفی و اقوال اهل دانش، سرعت انتقال و ذوق سرشار، قدرت فکری، قوت و استعداد کم نظیر در تحقیق معضلات و حسن سلیقه در انتخاب مطالب، صفا و روشنی ضمیر، اعراض از تجملات ظاهریه، اشتغال به ریاضات و مجاهدات شرعیه، پیروی از طریقة حقة انبیا و اولیا علیهم السلام همة این فضائل در این مرد بزرگ جمع بوده است.
این روحانی عظیم در شهر شیراز متولد شده در بصره موقع مراجعت از سفر حج، دعوت حق را اجابت کرده و رخت از این عالم بر بسته است. پدرش میرزا ابراهیم از اشراف شیراز بوده و گویا سمت وزارت داشته است و صدرالمتألهین پسر منحصر به فرد اوست.

تاریخ تولد آخوند را ارباب تراجم ضبط نکرده اند، ولی وفاتش سنة 1050ق اتفاق افتاده است.

در حاشیة مشاعر چاپ تهران (ص77) در بحث اتحاد عاقل و معقول عبارت ذیل از مصنف نقل شده است. نگارنده عین همین عبارت را در حاشیة اسفار خطی که نزدیک به عصر مصنف  نوشته شده است دیده ام؛ حاشیة مربوط به عبارت ذیل است: «کل صورة ادراکیه سواء کانت معقولة أو محسوسة فهی متّحدة الوجود مع وجود مدرکها ببرهانٍ فایضٍ علینا من عندالله». در حاشیه نوشته شده است: تاریخ هذاه الإفاضة کان ضحوة یوم الجمعة سابع جمادی الأولی لعام سبع و ثلاثین بعد الألف من الجهرة النبوية، و قد مضی من عمر المؤلف ثمان و خمسون سنة منه.

روی این حساب از عمر صاحب ترجمه در موقع نگارش حاشیة مذکور 58 سال گذشته بوده و ناچار تولدش در سنة 979ق واقع شده است و در موقع رحلت از این دنیا 71 سال داشته است.

صدرالمتألهین بعد از تکمیل سطوح فقه و اصول برای ادامة تحصیل به اصفهان، که در آن زمان دارالعلم معظمی بوده است، مسافرت می کند. صاحب ترجمه از عبّاد و زهّاد علمای اسلام به شمار می رود. علاوه بر مقامات علمی، در عبادت و تصفیه باطن و نفس و اعراض از اهل دنیا و توجه به حق صاحب حظی وافر و بهره ای کامل بوده است.

هفت سفر به زیارت بیت الله مشرف شده و اغلب این سفرها را پیاده پیموده است. در عقاید تشیع متصلّب و از پیروان و شیعیات واقعی ائمة اطهار (علیه السلام) است و راه نجات را منحصر به پیروی و تبعیت از حَمَلة وحی و اهل بیت طهارت می داند. در موارد عدیده از کتب خود تصریح کرده است که علم به مبدأ و معاد و علم انفس و عوالم بعد از این نشأه برای انسانی حاصل نمی شود مگر به پیروی از مشکاة نبوت و ولایت.

در علوم نقلیه شاگرد شیخ بهاءالدین عاملی بوده و سال های متمادی نزد آن استاد به قرائت فقه و اصول و حدیث و رجال اشتغال داشته است و از آن جناب حدیث نقل می نماید.

استاد بعد از اینکه شرحی از احوال و مراحل تعلیمی ملاصدرا نوشته، به مکتب حکمی او اشاره نمود و از شرایطی که ملاصدرا را به اصول ابداعی خویش رسانده، می نویسد: «ملاصدرا از قراری که در کتب خود تصریح نموده است بعد از تکمیل تحصیلات علوم عقلی، مطالعه و تفحص سیر و تعمق در آثار حکما و فلاسفه و عرفا و متکلمان پرداخته و به آراء و افکار پیشینیان (در علوم الهیه) محیط و مسلط گشته و بعد از اطلاع تام و کافی به آثار قدما و متأخران در مسائل الهی و مباحث حِکمی، اجتهاد و اظهار نظر نموده است و بعد از پروراندن مبانی خویش به سبک خاص و روش مخصوص عقاید و آرای علمی خود را به صورت تصنیف و تألیف درآورده و در معرض استفادة اهل فن قرار داده است. »
آخوند با سبک شیوا و طریق مخصوص خود، نظریات و آرای حکمای قبل از خود را تحت الشعاع قرار داد و بعد از ظهور و پیدایش آراء و عقاید فلسفی او، بزرگان علم و معرفت و دوستداران فضیلت از افکار آن جناب استقبال شایان نمودند از اشعة انوار حکمت او، فضای عالم فضیلت و معرفت منور گردید.

این حکیم گرانمایه در عصر خود  مورد اذیت و تعدّی و ظلم بی شمار واقع شده و مخالفان علم و فضیلت و طالبان جمود فکری و منغمر در اوهام به طرق مختلف از آثار او جلوگیری نمودند؛ به همین جهت وطن مألوف خود را ترک نمود و به بعضی از دیار مقدسه پناه برد. به واسطة اختیار انزوا و عزلت و عدم توجه به خلق و توجه تام به حق تعالی، مورد اضافات بی شماری قرار گرفت.

بعد از اشاره ای اجمالی به مراحل تحصیلی ملاصدرا، استاد آشتیانی به تبیین اصول اولیه و ارکان پایه ای حکمت متعالیه می پردازد و مواردی از آنها را به شیوة استدلالی بیان می کند: «مسألة اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و تحقیق تام وحدت وجود به منزلة روح و اساس و پایة مباحث الهی است و حل بیشتر غوامض فلسفة ماوراءالطبیعه بر آن توقف دارد. این اصل مهم فلسفی تا قبل از صدرالمتألهین روشن نبوده است، اگر چه شیخ و خواجه و دیگران از اتباع مشاء معتقد به اصالت وجود بوده اند، ولی تبعاتی از قول به تباین در وجودات در کلمات آنها موجود است که به حسب نتیجه فرقی با قول به اصالت ماهیت ندارد، لذا در کثیری از مباحث عقلی دچار لغزش ها و اشتباهات بزرگی شده اند. صدرالمتألهین در موارد عدیدة کتب مفصلة خود به آن اشتباهات اشاره فرموده است. »

آخوند ملاصدرا همان طوری که در اوایل مباحث وجود اسفار ذکر نموده است، در اوان تحصیل بلکه در اوایل نبوغ فکری خود قائل به اصالت ماهیت بوده است. در این مسأله از استاد گرانمایة خود سید محقق داماد (متوفی 1040هـ . ق) پیروی می نموده، ولی بعدها از این قول برگشته و اصالت وجود را اختیار نموده است.

مسأله اصل وجود و ماهیت تا قبل از شیخ الاشراق (549ـ587 هـ . ق) در کتب علمی مطرح نبوده است، به نحوی که طرفین از قائلان به اصالت وجود و اصالت ماهیت جهت اثبات مطلوب خود اقامة دلیل نمایند.

محققان از حکمای شیخ الرئیس ، فارابی، بهمنیار و ابوالعباس لوکری و دیگران از اتباع مشاء قائل به اصالت وجود بوده اند. در بین راسخین در فلسفة شیخ الاشراق و میرداماد اصالت ماهیت را اختیار نموده اند و برای اثبات مدعای خود براهین متعدده ای ذکر کرده اند. آخوند ملاصدرا در اسفار و مشاعر و شواهد ربوبّیه بر همة آن براهین خرده گرفته است.

بنا بر تحقیقی که استاد انجام داد، توابعی از اصالت وجود  در حکمت متعالیه و اثبات آن برای راهگشایی به دیگر مسائل فلسفی را به بحث می گذارد.

این مسأله از غوامض مسائل فلسفه است و روی این مبنا، عوصیات زیادی از مبانی فلسفی حل می شود. اختلاف بین اهل فن در این مسأله دو نحو طرح شده است:

1. آنکه آیا مفهوم وجود و هستی با قطع نظر از تعمل عقل و تحلیل ذهن فردی دارد یا ندارد؟

متکلمان در همة موجودات ماهیت را اصیل دانسته و وجود را به تعمل ذهنی و عقلی از ماهیات منتزع می دانند و می گویند: عقل به تعمل شدید در وعای ذهن مفهوم وجود را از ماهیات انتزاع می نماید و برای وجود فردی جز حصص ذهنیه مضافه به ماهیات وجود ندارد و اضافة وجود به ماهیت امری ذهنی صرف است.

2. آنکه بعد از تسلیم این معنا که وجود صرف اعتبار ذهن و عقل نیست، بلکه مفهوم هستی بدون تأمل عقلی از ماهیت خارجیه انتزاع می شود، آیا برای آن فردی بالذات تحقق دارد یا آنکه وجود امری انتزاعی و فرد بالذاتش ماهیت است.

اصالت در مورد نزاع به معنای تحقق و منشأیت اثر است، قائل به اصالت وجود جاعلیت و مجعولیت، شدت و ضعف، تقدم و تأخر و آنچه که خارج از ذات ماهیت من حیث هی هی است، در حقیقت وجود می داند و برای ماهیت حقیقت و واقعیتی قائل نیست، ماهیت نزد او حد و نفاد وجود است. قائل به اصالت ماهیت، واقعیت را اختصاص به ماهیت داده و برای وجود تحققی قائل نیست.

صدر المتألهین فائض از حق و صادر از مبدأ، وجودات خاصه را می داند و برای مفهوم انتزاعی وجود، افراد حقیقی قائل است.

ادامه دارد...
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Canada
|
۰۶:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۵
0
0
عزیز عاشق استاد ولایتمدار * یاره اصیل مولا مقتدای امت واحده اسلام * شیعه ناب * یار ااالله* . ,,,
نظرات بینندگان