arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۶۴۰۳۴
تاریخ انتشار: ۲۷ : ۰۹ - ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۵
به مناسبت روز بزرگداشت سعدي

اول ارديبهشت ماه جلالي

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سعدي تراز سخن و ادب پارسي است. والسلام. هرچه بيش گويم، عرض خويش برده‌ام و زحمت خواننده داشته‌ام كه:

سعدي به عشقبازي خوبان مَثل نشد

تنها در اين مدينه، كه در هر مدينه‌اي

از آن روي كه صورت و معني سخنش الحق مصداق بيت خودش است كه فرمود:

اي صورتت ز گوهر معني، خزينه‌اي

ما را ز داغ عشق تو در دل، دفينه‌اي

آنان كه دماغي به شميم بي‌بديل ادب پارسي مصّفا كرده‌اند و بر غمكدة جانشان از مرهم سخن سعدي استشفاء جسته‌اند، بي‌گفتگو و دور از جدال و مراء اين نهادة حضرت لسان‌الغيب را جز به لطف و لطافتِ كلام سعدي نتوانند تحويل كردن، كه:

شاهد آن نيست كه مويي و مياني دارد

بندة طلعت آن باش كه آني دارد!

و اين «آنِ» بي مو و ميان را بايد رمز گشود تا فهميده شود: شهيدان كه‌اند اين همه خونين‌كفنان؟

جامعيت سعدي در ميان قلم‌زنان ملك سخن، مشك خُتن را مي‌ماند در كنار طبلة عطاران بازاري؛ كه گرچه رايحه‌اي مي‌فشانند، اما روح و ريحان از جنس ديگر است، كه حافظش به خيال و ذوق من در وصف او سرود: نه هر كه چهره بر افروخت دلبري داند. 

مُلك بلامنازع شعر و ادب خطر كنم و بگويم نه تنها در زبان پارسي كه در همة زبانها بي‌ترديد سعدي را مسلّم است، كه الحق حد سخنداني شد و مرز بلاعبور دانايي. چگونه مي‌توان رندي و درويشي را با حكمت و دانايي درآميخت و عيش بي‌طيش را در دوراني نزديك به يك قرن زندگي با گوهر قناعت و جوهر مناعت صيقل داد؟ چه سان مي‌توان در شطرنج مات و مبهوت‌كنندة مناظرة «جدال سعدي و مدّعي» اسب فصاحت در ميدان بلاغت آنچنان تاخت كه هم درويش، خرسند و خوشدل به درآيد و هم توانگرِ با مكنت، سرافكندة كدّ يمين و عرق جبينش درنماند؟ 

چه كس جز سعدي را ميّسر است كه در اوج شور و عشق و جواني چنان كه افتد و داني هم از موي و ميان بگويد و هم سر مويي سخن به هزل و خطا نبرد و قدسيّت كلام را به شهوت مرام نيالايد و در ميناگري واژگان، قداست آسمان را به حضانت زمين فرونكشد و گويد:

ميانت را و مويت را اگر صد ره بپيمايي

ميانت كمتر از مويي و مويت در ميان باشد

و هم او را، و فقط او را مي‌زيبد كه از سلسلة موي دوست حلقة دام بلا بتند و قفا بر تيغ جفاي وي بنهد و حلاّج‌وار ندا سر دهد كه:

گر بزنندم به تيغ، در نظرش بي‌دريغ

ديدن او يك نظر، صد چومنش خونبهاست

و از اين روست كه اعجاز كلام وي و ايجاز سخن مولانا جلال‌الدين به يك تقرير مي‌رسد، اگر اين گفت:

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدّ اي عجب من عاشق اين هر دو ضدّ

او سرود:

گر بنوازي به لطف، ور بگدازي به قهر

حكم تو بر من روان، زجر تو بر من رواست

ولفگانگ گوته، آن ركن ركين شعر و ادب آلماني و بل اروپايي، در «ديوان شرقي» در وصف حافظ گويد: «حافظا! خود را با تو برابر دانستن، جز نشان حماقت نيست.» اگر به سعدي مي‌رسيد، لاجرم بايد مي‌سرود: رندا! تردامنا! شوخ چشما! خود را با تو هماورد انگاشتن، جز نشان بي‌نشاني و نامرامي‌نيست، كه نه بهارستان‌ها با گلستان تو هماوردي توانستند و نه در بوستان تو، شعرستان‌ها جلوه‌اي يارستند؛ چرا كه ديباچة دفتر تو منّت‌پذير لطف خداوندي است و سرخط دفتر ما نوشاعران، منّت‌گذاري بر خواننده‌اي كه مي‌خوانَد و نمي‌فهمدمان! هرگز اين بدان كي ماند؟ هرچند تو خود بزرگوارانه و پيشاپيش بر قلم خطاي ما رقم عفو و اغماض كشيدي و گفتي:

ميان عيب و هنر پيش دوستان كريم

تفاوتي نكند چون نظر به عين رضاست

و حافظت تلقين داد كه: آفرين بر نظر پاك خطاپوشش باد!

افسون سخن سعدي در ترويج عيشِ بي‌طيش است با ديدة رضا و سمع قبول. قباي درويشي‌اش به طراز زربفت دانايي و حكمت حاشيه گرفته بود و رداي بي‌خويشي‌اش به ملاحت سخن چاك‌خورده و به مهابت معني رفو شده؛ اين گُسست و پيوست را جز در اعجاز سخن سعدي نتوان يافت كه نه جرأت قهقهه بر هزلياتش را به تو مي‌دهد و نه در صلابت سخن، همچو عارفان متعارف در حزن و اندوه ساكنت مي‌كند و الحق:

از درون سوزناك و چشم تر نيمه‌اي در آتشم، نيمي‌در آب

و سخن آخر به وام از آن خداوندگار سخن كه:

بضاعتي نه سزاوار حضرت آورديم

مگر به عين عنايت قبول فرمايي

*دكتر محمدعلي فياض‌بخش
نظرات بینندگان