پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صاحب بزرگترین سایت فروش اینترنتی جهان رمز و راز موفقیت خود را در
«بزرگ فکر کردن» و «برنامهریزی بلندمدت» میداند و معتقد است: «آدمهایی
نگران هستند که دست روی دست میگذارند و به جای این که اقدامی موثر برای
اصلاح کارها انجام دهند، فقط نگران میشوند و برای همین از استرس و فشار
رنج میبرند. هر زمانی که نگران میشوم برایم مثل یک زنگ هشدار است که به
من میگوید مراقب باش؛ باید کاری انجام دهی وگرنه استرس دست از سرت
برنخواهد داشت.»
جف بزوس (Jeff Bezos) در سال
1964 در آمریکا به دنیا آمد؛ یک سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش از هم جدا
شدند و پنج ساله بود که مادرش با یک مهاجر کوبایی که برای تحصیل به آمریکا
آمده بود ازدواج کرد. او از دوران کودکی بسیار کنجکاو و خلاق بود و علاقه
بسیاری به آزمایشهای علمی داشت تا جایی که گوشهای از گاراژ خانهشان را
تبدیل به محلی برای انجام آزمایشهای کودکانهاش کرده بود. او در بین اعضای
خانواده با پدربزرگش رابطهای بسیار صمیمی داشت و خودش میگوید کسی که در
زندگی او بیشترین تاثیر را گذاشته، او بوده است.
پدربزرگی
که بازنشسته سازمان انرژی اتمی بود و جف بیشتر روزهای تعطیلش را در مزرعه
او در تگزاس میگذراند و حتی با او به چرای گوسفندان میرفت. در یکی از
مصاحبههایش دراینباره گفته: «من ساعتها با گوسفندها سرگرم میشدم و
احساس میکنم کار گلهداری موجب شد روحیه و اعتماد به نفسم خیلی بیشتر از
دیگر همسن و سالهایم شود. تجربیات آن روزها تاثیر بزرگی در روحیه من داشت
که موفقیت امروزم را مدیون آن هستم. پدربزرگم الگوی زندگیام بود و خیلی
چیزهای خوبی از او یاد گرفتم.»
آرزوی دوران کودکی
جف بزوس معمار شدن بود و زمان نوجوانی ستاره شناس شدن را در سر
میپرورانده و فیزیکدان شدن رویای دوران دبیرستانش شده بود. اما همهچیز
با ورود به دانشگاه جور دیگری برای او رقم خورد. او در مصاحبهای گفته
دانشگاه همهچیز را برایش تغییر داد و فهمید به کامپیوتر بیشتر از هر چیز
دیگری علاقهمند است. «در دانشگاه رشتهای که ابتدا شروع به مطالعه آن کردم
فیزیک بود اما خیلی زود فهمیدم که من هیچ استعدادی برای فیزیکدان شدن
ندارم. در همان دوران، به صورت همزمان روی کامپیوتر هم مطالعاتی داشتم. در
سال ۱۹۷۴ هنوز کامپیوتر شخصی وجود نداشت. در دانشگاهی که من درس میخواندم
یکی از آن مدلهای قدیمی کامپیوتر بود که تنها استادان دانشگاه طرز کار
با آن را میدانستند. یکی از سرگرمیهای مورد علاقه من و دوستانم این بود
که در ساعات بیکاری روی آن مطالعه میکردیم و میخواستیم برایش برنامه
بنویسیم.»
از کمپانی فیتل تا ایده فروش اینترنتی
علاقه
به کار با کامپیوتر در نیمههای راه تحصیل باعث شد تا جف تغییر رشته دهد و
کامپیوتر بخواند و از این رشته که آن زمان هنوز رشتهای نوپا در دانشگاه
محسوب میشد فارغالتحصیل شود و با پیشنهادهای مختلف کاری روبهرو باشد. او
از بین همه پیشنهادهای کاری شرکت فیتل را انتخاب کرد و به نیویورک رفت و
دو سال در این شرکت کار کرد و پس از آن در شرکت «بانکرز تراست» مشغول به
کار شد تا سیستم کامپیوترهای این شرکت را مجهز کند و کارش تا جایی مورد
توجه هیات مدیره شرکت قرار گرفت که در سال 1990 او را به عنوان معاون این
شرکت و جوانترین مدیر انتخاب کردند. البته رسیدن به این جایگاه باعث نشد
که جف بزوس در این شرکت ماندگار شود بلکه او چندی بعد این شرکت را نیز به
مقصد شرکت دی. ای. شاو «D.E. Shaw» ترک کرد و با خلق پیچیدهترین سیستم
تکنولوژی مالی (در آن زمان) قدرت این شرکت را در «وال استریت» چندین برابر
کرد.
او در دی. ای. شاو نیز جوانترین مدیر محسوب
میشد و تا سال 1994 در این شرکت باقی ماند تا اینکه در بین صفحات
روزنامه گزارشی خواند که توجهش را بسیار جلب کرد و باعث شد ایدهای در ذهنش
جرقه بخورد که همه چیز را برای او و شاید بتوان گفت بسیاری از مردم جهان
در سالهای بعد تغییر داد. او در آن گزارش خواند که رشد استفاده از اینترنت
نسبت به سال قبل از آن (1994) 23 برابر شده است؛ عددی که جف را به فکر
راهاندازی سایتی برای فروش کالا در اینترنت کرد.
جف
در ذهنش بازاری از راه دور را تجسم کرد که مشتریان بسیاری دارد و هر روز
نیز به تعداد آنها اضافه میشود؛ فروشگاهی که او میتوانست آن را در خانه و
از پشت کامپیوتر شخصیاش اداره کند. اما او با یک سوال مهم نیز روبهرو
بود: چهچیزی را به فروش برساند؟ برای رسیدن به این پاسخ او تحقیق در زمینه
شرکتها و کالاهایشان را که از طریق پست و از راه دور ارسال میشدند شروع
کرد و به فهرستی از 20 شرکت برتر و کالاهای پرفروشی رسید که از این طریق
فروخته میشد؛ کالاهایی که بسیاری از آنها به ذهن او نیز رسیده بود؛ اما جف
بزوس در این تحقیقات متوجه یک نکته هم شد و آن این بود که هیچیک از این
شرکتها اقدام به فروش کتاب نمیکنند. اتفاقی که تنها یک دلیل داشت و آن
پیچیدگی این کار و نبود امکان تهیه یک کاتالوگ جامع از کتابها برای جذب
مشتری بود.
در آن زمان شرکتها برای فروش کالاها و
ارسال آنها کاتالوگهایی را تهیه میکردند و بعد، از روی کاتالوگ سفارش
میگرفتند و کالا از طریق پست و یا شرکتهای دیگر ارسال میشد؛ این جا بود
که جف بزوس دید میتواند سایتی راهاندازی کند برای فروش کتاب و کاتالوگ
کتاب و معرفی را هم در سایت قرار دهد. پس دست به کار شد؛ اما پیش از آن
باید تصمیم مهمی میگرفت و از محل کارش استعفا میداد و موضوع را با همسر و
مدیرش در میان میگذاشت.
او در گفتوگویی در این
باره گفته است: «یادم میآید با رئیس بخشی که در آن کار میکردم در این
مورد صحبت کردم. به او گفتم میخواهم یک سایت فروش اینترنتی کتاب راه
بیندازم. رئیسم گفت بهتر است با یکدیگر قدم بزنیم و قدری بیشتر در موردش
حرف بزنیم. پارک مرکزی نیویورک جایی بود که من و رئیسم در مورد ایدهام
صحبت کردیم. او به من گفت ایده خوبی است اما نه برای کسی که شغلی به این
خوبی دارد. بهتر است قبل از شروع این کار ۴۸ ساعت در موردش فکر کنی. به
خانه رفتم و تصمیمم را با همسرم در میان گذاشتم. او گفت در این کار
میتوانم صددرصد روی او حساب کنم و همین واکنش بهترین مشوقم برای
تصمیمگیری بود.»
جف با تشویق همسرش که نویسنده
هم بود، از کارش استعفا داد و با وجود نگرانی از چالشهای مالی در آینده،
تصمیم گرفت به دنبال تحقق آرزوهایش برود تا انتخاب روزمرگی. البته در این
راه پدر و مادرش کمکهای بسیاری به او کردند که مهمترین آن تامین مالی
اولیه راهاندازی این سایت بود. آنها همه سرمایه خود را که سالها برای
دوران بازنشستگی پسانداز کرده بودند در اختیار او قرار دادند. خودش گفته
است: «آنها روی کاری شرط بسته بودند که هیچ اطلاعی از پایان آن نداشتند.
به آنها گفتم که شانس موفق شدن این پروژه ۳۰ درصد است اما کاملاً به من و
تصمیمی که گرفته بودم اعتماد داشتند.»
او برای
سایتی که در ذهن میپروراند ابتدا نام Abracadabra (آبراکادابرا) را انتخاب
کرد که در زبان فارسی میتوان گفت معادل «اجی مجی لاترجی» است، وردی که
جادوگرها میخوانند، اما جف بزوس بعد از مشورت گرفتن از دوستان و اعضای
خانواده تصمیم گرفت آن را تغییر دهد. در این بین نام دیگری که به ذهن او
رسید «آمازون» بود؛
یکی از بزرگترین رودهای جهان
که جف اعتقاد داشت روزی سایت کوچکتش به عظمت آن خواهد شد، سایتی که از
همان ابتدا او آن را «بزرگترین کتابفروشی کره زمین» میخواند». پس آمازون
نام و www.amazon.com آدرس سایت او شد.
جف در
مصاحبهای با مجله تایم که یک بار عکس او را روی جلد خود برد، گفت: «همیشه
به دوستانم میگفتم حتی اگر روزی شکست بخورم، اظهار پشیمانی نخواهم کرد،
ولی اگر این کار را امتحان نکنم، تمام عمر پشیمان خواهم بود.»
نقل مکان به سیاتل و شروع به کار آمازون
جف
بزوس برای کاهش هزینههای زندگی و اجرایی کردن ایده خود نیویورک را ترک
کرد و به همراه همسرش به شهر سیاتل نقل مکان کرد و در اواخر سال 1994 شرکت
آمازون را با سه کارمند و در یک گاراژ اجارهای تاسیس کرد. او بلافاصله
طراحی و برنامهنویسی سایت را با کمک یک برنامهنویس کلید زد و یک سال بعد
نخستین نسخه این سایت را روی اینترنت قرار داد، نسخهای که به صورت رسمی در
16 ژوئیه سال 1995 یعنی بیش از 20 سال پیش افتتاح شد و در دسترس عموم
قرار گرفت و خیلی زود جایگاه ویژهای پیدا کرد.
ضریب
رشد شرکت آمازون «حیرتانگیز» بود به طوری که فروش سالانه آن ظرف یک سال
حدود 10 برابر شد. فروش سایت آمازون که در سال اول 15 میلیون دلار بود در
سال 1997 به 147 میلیون دلار رسید. جف و مدیرانش در طول سالها کار در سایت
آمازون همیشه به مخاطبان و نیازهایشان توجه ویژه داشتهاند و همیشه در
تلاش بودند تا خرید را برای مشتریانشان سادهتر کنند.
آنها
ابتدا ایده خرید با یک کلیک را پیادهسازی و پس از آن بخش نظرات خریداران
را نیز اضافه کردند. خریدارانی که در ایمیلهایشان از مدیران سایت آمازون
خواسته بودند علاوه بر کتاب کالاهای دیگری را نیز مانند لوازم خانگی، سیدی
و... اضافه کنند؛ اتفاقی که چندی بعد در این سایت افتاد. علاوه بر اینها
جف بزوس در سال 1997 برای توسعه کار امکان فروش اینترنتی کتاب در کشورهای
دیگر مانند ژاپن، کانادا، انگلستان و فرانسه را هم فراهم کرد و در سالهای
بعد این امکان را به بسیاری از کشورهای دیگر هم گسترش داد.
عبور از بحران و مرد 44.5 میلیارد دلاری
در
کنار این موفقیتهای بسیار جف روزها، هفتهها، ماهها و حتی سالهای سختی
را هم پشت سر گذاشته است که مهمترین آن به شروع سال 2000 بازمیگردد. در
سال ۲۰۰۰ شرکت آمازون مانند بسیاری از شرکتهای دیگر امتحان سختی را پس
داد، امتحانی که در آن بسیاری از شرکتهای اینترنتی ورشکست یا با شرکتهای
بزرگتر ادغام شدند. با نزدیک شدن به پایان سال 1999 میلادی و شروع سال
2000 نگرانی در سطح جهان نسبت به اختلال شدید در فضای اینترنت و آسیب دیدن
کامپیوترها به وجود آمد که آشفتگی بسیاری را به دنبال داشت. آشفتگیای که
به «حباب اینترنت» معروف شد و براساس آن بسیاری از شرکتهای اینترنتی که در
زمان کوتاهی به غولهای اینترنت تبدیل شده بودند مثل یک حباب ترکیدند.
البته
آمازون از این طوفان جان سالم به در برد اگرچه سهام آن افت شدیدی کرد و از
106 دلار به 41 دلار رسید و جف بزوس مجبور شد 1300 نفر از کارمندانش را
اخراج کند. او همچنین کالاهایی را که فروش کمی داشتند و سودآور هم نبودند
حذف و شروع به بستن قراردادهایی برای خدمات بهتر به مشتریان و تسهیل حمل
کالا کرد؛ اقداماتی که در نهایت جواب داد و باعث شد تا آمازون روزهای سخت
را پشت سر بگذارد و بعد از این بحران باز بتواند به اوج خود بازگردد و هر
روز موفقیت بیشتری به دست بیاورد تا جایی که براساس گزارش مجله فوربس درآمد
سال گذشته جف بزوس 44.5 میلیارد دلار بوده است.
منبع: روزنامه شهروند