arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۳۱۹۳۰
تاریخ انتشار: ۲۷ : ۱۶ - ۳۰ مهر ۱۳۹۴

فولکس‌واگن هویت آلمان‎ها را مخدوش کرد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
رسوایی اخیر «فولکس‌واگن»، موضوعی فراتر از تقلب یک شرکت برای سود بیشتر، رقابت غیرمنصفانه و درنهایت پرداخت غرامت به شاکیان، خریداران و دولت است. در دنیای سرمایه‎داری و در عصر جهانی‎سازی، مواردی این‌چنین کم نیست، اما همچنان که دهه دوم‌هزاره سوم میلادی را پشت‌سر می‎گذاریم، نیم‎نگاهی به چند سال گذشته، نشان‎دهنده تأثیر انکارنشدنی مکانیسم‎های فعال در عصر انقلاب اطلاعاتی است.

رسوایی Enron، رکود اقتصادی رخ‌داده به‌دلیل سفته‎بازی بانک‎های بزرگ که منجر به ایجاد حباب در بخش مسکن آمریکا و سپس سرایت به بازار سایر کشورها شد و درنهایت برای نجات بانک‎ها، صدها‌هزار نفر از مردم طبقه متوسط پس‎اندازهای خود را یک‌شبه از دست دادند، از دیگر نمونه‎هاست. اما داستان «فولکس‌واگن»، داستان دیگری است.

صرف‎نظر از ماهیت خودروسواری که منطقا سال‎هاست نه‌تنها غیرضروری ‎است بلکه به‎طور احمقانه‎ای سرمایه‎گذاری در توسعه آن ادامه دارد (و طبیعتا تلف‌کردن وقتمان در راهبندان‎ها، کشتنمان در تصادف‌ها، گرم‌کردن خطرناک کره ‌زمین به‎دلیل سوزاندن سوخت‎های فسیلی و هدردادن منابع طبیعی را به‌دنبال دارند، هنوز هم تولید می‎شود و دلیلش وابسته‌بودن صدها ‌میلیون نفر در سراسر جهان به آن مانند طراح صنعتی، کارگر خط تولید، قطعه‎ساز، تعمیرکار، برقکار، آپاراتی، پلیس راهنمایی و... است)، وزن سنگینی از هویت کشورها را نیز در برندهای مخصوص‌به‎خود حمل می‎کند. «رولزرویس» و «مینی» به‎طور جدایی‎ناپذیری به هویت انگلستان چسبیده‎اند و جیمزباند انگلیسی هنوز بعد از ده‎ها سال با «آستون‌مارتین» می‎راند، همچنان‌که «لامبورگینی» و «فراری» به‎نحو غرورآمیزی ایتالیایی‎ها را هنگام غرش رسیدن سرعتشان بالای ٣٢٠ کیلومتر در ساعت سرشار از غرور می‎کند، همچنان‌که «لندکروز»های «تویوتا»، ژاپنی‎ها را به‌‎عنوان تئوریسین‎های تولید کم‎نقص‎ترین خودرو هنگام بالارفتنشان از تپه‎های ریگزار یا عبور از رودخانه‎های خروشان سراسر دنیا در قله‎های افتخار می‎نشاند.


 اما «Das Auto»، یا همان «ماشین مردم – Volks Wagen» داستان خودش را دارد. هنگامی که «هیتلر»، «فردیناند پورشه» را مأمور طراحی و تولید اتومبیلی می‎کند که آلمانی‎های زحمتکش را در جامعه آرمانی خودش با راحتی حداکثری، ارزانی و هزینه سوخت حداقلی، سادگی و کارآمدی مهندسی بی‎همتا و خلاصه آن چیزی که بتواند تصویری حسادت‎برانگیز از یک خانواده متوسط آلمانی و آرمانی را برای سایر کشورهای صنعتی رقیب آن زمان خلق کند (کاری که در آمریکای پس از جنگ با خودروهای کشتی‎آسای هشت سیلندر و حامل خانواده مرفه و شاد تکرار شد)، نبوغ این مهندس منجر به خلق محصولی شد که هنوز پس از حدود ٨٠ سال همه آن را می‎شناسند: فولکس قورباغه‎ای که اکنون نیز با حفظ مشخصات محوری خود در خودروهای «پورشه» محبوبیتش را نگاه داشته است. این «ماهیت» که در تبلیغات شرکت با همان استحکام آلمانی، با قاطعیت فقط این موضوع، یعنی شعار «Das Auto» یعنی «خودرو» ذکر می‎شود، به بیننده و خریدار بالقوه یادآوری می‎کند که: ماشین یعنی این! و کمتر کسی است که بتواند از آن ایرادی بگیرد.

این سابقه طولانی حضور موفقیت‎آمیز در بازار با حفظ اصول اولیه آن، بدون تردید ماهیت «آلمانی» آن را نیز با خود دارد. به همین دلیل، کشف یک «کلک»، یا «تقلب»، یا «عدم صداقت» در آن، فقط محدود به یک برند یا شرکت نمی‎شود. تازه باید این را در نظر داشت که مشکل مربوط به یک قطعه پردازشگر نشان‎دهنده میزان تولید آلاینده‎ها در مدل‎های دیزل است که مقدار آن را بسیار کمتر از میزان واقعی نشان می‎دهد که بخش کوچکی از تولیدات شرکت به حساب می‎آید، گویا زیان واردشده، حداقل در محدوده جریمه پیش‎بینی‌شدنی، بیش از ٣٦‌ میلیارد یورو تخمین زده می‎شود که در گردش مالی صدها ‌میلیارد یورویی آن چندان مخرب و فلج‌کننده محسوب نمی‎شود، اما موضوع اصلی، بار سنگین هویتی Das Auto است. شاید کمتر انگلیسی‌ای بداند که شرکت MG، همان سازنده قدیمی اتومبیل‎های تند و سریع و کوچولو، به بهای ارزانی به چینی‎ها فروخته شده و واقعا هم برایش اهمیتی نداشته باشد، ولی درعین‌حال کمتر آلمانی است که از اتفاقی که افتاد اخم نکند؛ به‌هرحال، تَرَکی هرچند نازک به کریستال هویت خاص آلمانی‎ها افتاده. «مسئولیت‎پذیری اجتماعی شرکتی» یا همان «CSR»، چند سالی‎ است که به‌‎عنوان یک عنصر جدایی‎ناپذیر از کارنامه و هویت شرکت‎های معتبر دنیا درآمده و نگاهی به فهرست GRI یا «Global Reporting Initiative»، برنامه‎ای بین‎المللی اما داوطلبانه که توسط سازمانی مستقل اداره می‎شود و شرکت‎هایی که درصدد اثبات پذیرش مسئولیت‎هایشان در برابر پایداری محیط‌ زیست، حقوق ‌بشر، مبارزه با فساد و رقابت روشن و منصفانه هستند طبق چارچوبی دقیق و سختگیرانه، گزارش‎های سالانه و داوطلبانه‎ای را در کنار گزارش‎های مدیریتی‌شان ارائه می‎کنند و روند شتابان و افزایشی پیوستن شرکت‎ها به این اقدام، نشان‎دهنده جهانی‌شدن واقعی و گسترش پهنه مسئولیت اجتماعی در رقابت کسب‎و‎کارهاست.

 البته تسری این موضوع به سپهرکسب‌وکار ایران شاید خیلی زود باشد، ولی ناگزیر نیز هست. اما از اصل مطلب دور نشویم؛ آیا آلمانی‎ها، ٣٠ سال پیش را به‎خاطر می‎آورند؟ هنگامی که صدام در روز روشن و با خیال راحت، بمب‎های شیمیایی‎اش را روی سر رزمندگان و مردم می‎انداخت. دیدن صحنه پیکر کوچک و معصوم پسربچه سوری جویای پناهندگی در کنار دریا، ‌میلیون‎ها نفر در سطح جهان را به گریه انداخت، آلمانی‎ها را هم، چنانکه می‎بینیم خانم مرکل نیز ناگهان آغوشش را برای پذیرش ٨٠٠‌هزار پناهنده گشود، اما دقیقا این احساس غم، وحشت و گناه، ٣٠ سال پیش برای ما ایرانی‎ها نیز پیش آمد: صحنه مرد کردی که پسربچه کوچکش را در آغوش گرفته و در کمال ناامیدی از گاز شیمیایی که کودکش را کشته بود، در انتظار مرگ خود سر به زیر انداخته بود. البته شاید ٣٠ سال پیش مثل این روزها تصاویر و اخبار با این سرعت در سراسر جهان پخش نمی‎شد، ولی آلمانی‎های کمی نبودند که بدانند مواد لازم برای ساخت این سلاح‎های مخوف، توسط شرکت‎های معتبر شیمیایی آلمانی و با علم آنها به هدف نهایی صادراتشان به عراق تولید می‎شوند! یادمان نمی‎آید که کسی اظهار تأسفی کرده باشد. چرا؟ چون موضوع ربطی به کسب‌وکار و «مشتری» نداشت. پول بادآورده نفت توسط مشتری نقدا پرداخت می‎شد و نحوه استفاده از محصول انحصاری بود و قرار نبود با رعایت اصول CSR مشتری بیشتری جذب شود!

منبع: شرق
نظرات بینندگان