نظریه پردازان رئالیست تهاجمی که برجسته ترین آنها جان میرشایمر(John Mearsheimer) است معتقدند که قدرت های بزرگ باید همواره مانع از قدرت گیری سایر کشورها شوند و این کاری است که در طول تاریخ انجام داده اند. از این منظر، کشوری مانند ایالات متحده به عنوان قدرت جهانی باید مانع از ظهور قدرت های منطقه ای شود. آنها ادعا می کنند منطق غالب در سیاست خارجی آمریکا در چند دهه اخیر همین بوده است. در این راستا، آمریکا تلاش کرده تا مانع شکل گیری هژمون های منطقه ای شود و به دولت هایی مانند چین و ایران اجازه نداده که در شرق آسیا و خاورمیانه تبدیل به قدرت مسلط شوند. این موضوع هنگامی تشدید می شود که چالش گران منطقه ای (چین و ایران) تمایل و توان لازم برای به چالش کشیدن قدرت فرامنطقه ای(آمریکا) را در منطقه مورد نظر خود داشته باشند. بسته به شرایط، سه سیاست محدود سازی(تحریم)، جنگ محدود یا نیابتی و جنگ تمام عیار از سوی قدرت فرامنطقه ای برای "مهار" قدرت چالشگر منطقه ای به کار برده میشود.
در این چارچوب، ایالات متحده به طور خاص پس از جنگ سرد سیاست مهار جمهوری اسلامی ایران را در پیش گرفت تا خللی در نظم نوین جهانی مورد نظرش در یکی از مهمترین مناطق جهان یعنی خاورمیانه وارد نشود. این رویکرد بیش از دو دهه است که توسط این کشور ادامه دارد و روند اجرای آن را می توان در دو مرحله توصیف کرد:
مهار دوگانه(Dual Containment)
سیاست مهار دوگانه یا دوجانبه در دولت کلینتون مطرح شد. هدف این سیاست این بود که ایران و عراق به عنوان دو کشوری که توان و تمایل سلطه در خاورمیانه و به چالش کشیدن منافع آمریکا را داشتند را مهار کند. در این چارچوب، آمریکا سعی داشت ضمن گسترش حضور نظامی خود در خاورمیانه با اعمال تحریم و فشار اقتصادی این دو بازیگر "یاغی" را مهار کند. اما سیاست مهار ایران با شدت و جدیت بیشتری پیگیری می شد. ابتکارات منطقه ای ایران ناکام گذاشته شد، تلاشهای ایران برای نزدیک شدن به اروپا که عمدتا با محوریت آلمان صورت می گرفت با مخالفت شدید آمریکا مواجه و طرحهای ایران برای توسعه اقتصادی و صنعتی با مانع تراشی آمریکا مواجه شد. مهمترین تلاش آمریکا برای مهار ایران در این مقطع تصویب قانون داماتو بود که سرمایه گذاری بیش از 40 میلیون دلار در صنایع نفت و گاز ایران را ممنوع می کرد. محور عمده سیاست مهار ایران در این مقطع، اقتصادی و سیاسی بود و آمریکا در این موضوع تا حدودی تنها بود. زیرا اصلی ترین متحدانش یعنی اروپا و ژاپن با قانون داماتو مخالفت کردند. از سوی دیگر، کشورهایی مانند روسیه و چین برخلاف میل آمریکا توسعه روابط با ایران را در دستور کار خود قرار دادند. در نتیجه، سیاست مهار ایران چندان با موفقیت همراه نبود. با این حال، جمهوری اسلامی در پروژه های اقتصادی و صنعتی مورد نظر خود با موانع زیادی روبرو شد و تا حدودی از ایفای نقاش فعال و تاثیرگذار در مناسبات منقطه ای و جهانی محروم شد. این سیاست اگرچه با شدت کمتری، تا اواخر دهه 1990 و سالهای اولیه 2000 نیز تداوم داشت. اما با مطرح شدن برنامه هسته ای، سیاست مهار ایران وارد فاز جدیدی شد و در ابعاد گسترده تری تداوم یافت.
بحران هسته ای، تشدید سیاست مهار ایران
برنامه هسته ای ایران به آمریکا این امکان را داد تا بیش از پیش ایران را به عنوان یک تهدید معرفی نماید و ضمن همراه کردن متحدین خود در مقابله با ایران، سایر کشورها را از همکاری با ایران بر حذر دارد. هدف اصلی در این دوره دیگر صرفا مهار ایران با فشار اقتصادی نبود بلکه حذف جمهوری اسلامی ایران از جامعه بین المللی با ابزارهای مشروع و ساختارهای نهادی وابسته به سازمان ملل بود.
در این راستا، ایران ابتدا به یک مساله امنیتی مهم و برجسته تبدیل شد که می تواند صلح و امنیت بین المللی را به خطر بیاندازد. در مرحله بعد، با استفاده از این فضا تحریم های گسترده اقتصادی، مالی، سیاسی و امنیتی علیه ایران وضع شد. با این تفاوت که این بار نه تنها آمریکا بلکه اروپا و چین و روسیه نیز بر سیاست مهار ایران صحه گذاشتند. روند خطرناکی که با هدف فلج سازی ایران و کشاندن آن به مسیر جنگ صورت پذیرفت، یعنی دقیقا همان رویکردی که در قبال عراق طراحی و به اجرا در آمده بود.
کشورها و شرکت های مختلف جهان نه تنها از سرمایه گذاری و معامله با ایران منع شده بودند بلکه قادر نبودند بدهی های خود را به ایران پرداخت کنند. حتی فروش کالاهای با قابلیت استفاده دوگانه نیز به ایران منع شد. جمهوری اسلامی ایران از زمان حیات خود تا کنون چنان فشار گسترده و همه جانبه ای که در سطح بین المللی بین المللی را تجربه نکرده بود. فشاری که توسط همه بازیگران مهم نظام بین الملل وضع و از مشروعیت برخوردار باشد. بدون تردید تداوم این روند اثرات مهلکی برای امنیت و حتی بقای جمهوری اسلامی داشت. اما توافق هسته ای باعث شد تا این روند متوقف شود و در صورت اجرای توافق، جمهوری اسلامی بتواند عکس آنچه که در سیاست مهار مورد نظر آمریکا وجود دارد را طی نماید.
توافق هسته ای، بی اعتبار شدن سیاست مهار ایران
با اجرایی شدن توافق هسته ای، سیاست مهار ایران دیگر محلی از اعراب ندارد. این را پایه گذاران و حامیان این سیاست یعنی اسرائیل، عربستان و جمهوریخواهان تندرو به خوبی درک کرده اند. به همین دلیل است که از هیچ تلاشی برای ناکام گذاشتن توافق دریغ نمی کنند. بیش از خود توافق، پیامدهای بعدی و فضای به وجود آمده ناشی از آن است که پایه های سیاست مهار ایران را سست و بنای آن را فرو می ریزد: ایران از موضع قدرت می تواند وارد جامعه جهانی شود، نفوذ منطقه ای آن به تدریج از سوی آمریکا و اروپا مورد قبول و احترام قرار می گیرد، سرمایه گذاری های اقتصادی و صنعتی در ایران افزایش می یابد، شرکای ایران تنوع بیشتری پیدا می کنند و گزینه های ایران بیشتر می شود، ایران از وضعیت بهتری برای پیشبرد منافع خود در منطقه برخوردار می شود و نظام امکان این را می یابد که بیش از پیش مشروعیت و کارآمدی خود را تقویت نماید. همه اینها برخلاف آن چیزی است که سیاست مهار ایران در پی داشت. اما همه چیز در نهایت بستگی به این دارد که به قول آقای ظریف خود ما این وضعیت را به عنوان یک فرصت تلقی کنیم یا یک تهدید.
با توافق هسته ای، ایران نه تنها سیاست مهار را ناکام گذاشت بلکه این فرصت را دارد تا با استفاده از فضای به وجود آمده در شاخصه های مختلف حرکت جهشی رو به جلو داشته باشد تا عقب افتادگی و محرومیت ناشی از سالهای گذشته را نیز جبران نماید. تا نظام چه بخواهد و دولت چون تدبیر کند.