پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : آلبوم ایکس به مدت 45 هفته در تاپ تن (10 آلبوم پرفروش هفته) انگلیس و
آمریکا حضور داشته و دارد. این آلبوم در کنار آلبوم «1989» رفیق و همکارش
تیلور سوئیفت همچنان در جدول پرفروش ها جایگاه بالایی دارند. او اخیرا
کتابی با عنوان «اد شیرین: سفری تصویری» هم منتشر کرده که بهانه گفتگوی
گاردین با این ستاره جوان موسیقی پاپ است.
تو
به تازگی کتابی به نام «اد شیرن: سفری تصویری» منتشر کرده ای اما همچنان
معتقدی و در مقدمه کتابت می گویی که در سن بیست و سه سالگی برای نوشتن یک
اتوبیوگرافی هنوز خیلی جوانی؛ چرا اینطور فکر می کنی؟
-
احساس می کنم هنوز آنقدر کارهای جالب و هیجان انگیز نکرده ام. اگر همه
اتفاقات جالب و جذابی که در زندگی من رخ داده را سر هم کنید و به شکل یک
کتاب درآورید یک داستان کوتاه خواهید داشت اما اگر به التون جان یا میک جگر
یا کیت ریچارد نگاه کنید می بینید که آنها سال ها داستان دارند و می
توانند راجع به سالیان زیادی صحبت کنند؛ طوری که انگار راجع به چند روز
صحبت می کنند.
قبل از اینکه شهرت
پیدا کنی، بعد از ترک کردن خانه و مدرسه در سن 16 سالگی و زندگی در لندن
برای مدت سه سال، اجراهایی برگزار کردی. هیچ وقت به اندازه کافی پول نداشتی
و حتی خیلی وقت ها بیرون می خوابیدی. آن دوره چقدر برای تو سخت بود؟
-
در پایان هر روز از اینکه داشتم آن کار را می کردم راضی بودم و لذت می
بردم. آن زمان به کاری که می کردم چندان توجهی نداشتم. اجرای موسیقی برایم
به همان اندازه که شغل محسوب می شد، سرگرمی هم بود. به همین خاطر در هر
صورت انجامش می دادم، چه نتیجه می داد چه نمی داد اما خب قطعا لحظاتی هم
وجود داشت که خیلی خوشایند نبود.
کدام لحظات؟
-
فکر می کنم اینکه اجراهایم برای کسی نبود، مخاطبی نداشتم، فقط کارم را
انجام می دادم، مجبور بودم سی دی هایم را در کیفم حمل کنم و آنها را بفروشم
تا بتوانم با پول آن بلیت قطار و غذا بخرم.
شبی
بود که زیر طاقی در محوطه قصر باکینگهام خوابیدی. وقتی به عنوان هنرمندی
که فروش مولتی میلیونی دارد به آنجا بازگشتی تا در جشن الماس ملکه در سال
2012 برنامه اجرا کنی برایت عجیب و غیرواقعی نبود؟
- چرا
خیلی سورئال بود. مخصوصا به این خاطر که برای اجرا در جشن الماس باید درست
از زیر طاق رد می شدیم. اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم خیلی در بحر گذشته
نمی روم. در واقع هر کاری که در آن دوره انجام داده ام مقدمه ای برای آنچه
اکنون انجام می دهم می بینم.
تو
به خاطر اشعار و ترانه هایت که الهام گرفته از زندگی واقعی هستند مورد
تحسین و ستایش قرار گرفته ای؛ آیا هر چقدر که مشهورتر می شوی تجربه زندگی
واقعی سخت تر می شود؟
- من نمی دانم آیا زیادی نگران ارتباط
دیگران با چیزهای مختلف هستم یا خیر. من برای خودم می نویسم، که البته به
نظرم خیلی خودخواهانه است. اگر برای مخاطبانم می نوشتم فکر نمی کنم خیلی
علت درستی بود. مشهور بودن یا نبودن فرقی نمی کند. من هنوز هم همان مشکلاتی
را دارم که آدم های دیگر دارند.
دوست صمیمی تو تیلور سوئیفت می گوید تو «شوخ طبعی یک پسربچه هشت ساله» را داری. جوک مورد علاقه ات چیست؟
-
به فیلی که هیچ منظوری ندارد چه می گویند؟ irrelepahant!! (در زبان
انگلیسی برای منفی کردن برخی کلمات از پیشوند ir استفاده می کنند)
در
کتابت نوشتی بسیاری از همه دوره ای های تو که در مدرسه ماندند و به
دانشگاه رفتند، حالا بعد از فارغ التحصیل شدن نمی توانند شغل پیدا کنند.
آیا به نظر تو بیکاری جوانان یک مشکل است؟
- بله، چون فکر می
کنم مردم همیشه تشویق می شوند مسیری را که ساده و سهل است انتخاب کنند و
در پیش بگیرند. هیچ کس حقیقتا به چالش کشیده نمی شود. در مدرسه ما
(دبیرستان توماس میلز) مسئول اشتغال یابی تمام تلاشش را می کرد تا ما
مبهترین نمرات را بگیریم و بهترین گزارش ها را از مدرسان بگیریم.
کارش
این نبود که ببیند ما به درد چه کاری می خویم یا چه مسئله ای داریم. فقط
وظیفه داشت ما را وادار کند نمرات خوبی بگیریم. ممکن است شما تحصیلات
دبیرستانی و پیش دانشگاهی را تکمیل کنید و نمرات عالی برای ورود به دانشگاه
بگیرید اما همه داستان این نیست. اگر کسی می داند که مثلا می خواهد پزشک
شود باید برود و مدرک بگیرد اما اگر کسی بخواهد در یک شبکه رادیویی کار کند
بهتر است از گرفتن مدرک رادیو تلویزیون صرف نظر کند و برود برای شبکه چای
بریزد.
اگر شما می خواهید در زمینه هنر به هر شکلش؛ روزنامه نگاری،
موسیقی، عکاسی و ... فعالیت کنید باید کار را از همان ابتدا آغاز کنید و
برای کسی کار کنید. در سال تحصیلی که من درس می خواندم تنها دو نفر بودند
که به دانشگاه نرفتند. من و یکی از هم مدرسه ای هایم که در همان شانزده
سالگی مدرسه را رها کرد چون می خواست برای بیمه کار کند و او حالا در
خیابان بیست و سوم صاحب خانه است.
شهرت تو برای خانواده ات چگونه بوده؟
-
برای آنها هم خوب است چون دیگر نیازی نیست نگران چیزی باشند. فکر می کنم
برای آنها کمی عجیب باشد چون از جانب آدم هایی که برای سالیان سال می
شناختند رفتارهای متفاویت با آنها شد. فکر می کنم به هر حال این تغییر برای
همه به نوعی عجیب و غریب بوده است.
آیا درست است که مجری قبلی برنامه The Krypton Factor عموزاده درجه دو توست؟
-
بله اما من خودم این مسئله را بعد از اجرای منچستر متوجه شدم؛ جایی که او
را ملاقات کردم. البته من با حدود صد نفر دیگر هم عموزاده درجه دو هستم!
آیا هیچ وقت از طرفدارانت ایمیل به یادماندنی یا عجیبی دریافت کرده ای؟
-
من ایمیل های بسیار جالبی از طرفدارانم می گیرم. طرفداران من آدم های
بسیار خلاق و آرتیست مسلکی هستند. بسیاری از آنها نقاشی می کنند و کتاب می
نویسند. یک بار در نشویل خارج از کنسرتی که آنجا برگزار کرده بودم، ساعت یک
بامداد یکی از طرفدارانم را دیدم. او یک نسخه از کتابش را که به تازگی
منتشر شده بود داد و آن کتاب یکی از پروفروش ترین های نیویورک تایمز شد.
این مسئله خیلی برایم جذاب بود.
اسم کتاب چه بود؟
- خاطرم نیست. در چمدانم همراهم هست. قصد دارم بخوانمش...
در
آخرین آلبومت «ایکس»، درباره مجله NME رپ می خوانی و آن را دشمن (enemy)
خودت می دانی. این مجله به آلبوم اول تو از ده ستاره، چهار ستاره داد و تو
را با کلمات «بزدل و تاریخ دار» توصیف کرد. حالا درباره این مجله چه فکر می
کنی؟
- آه... اگر بخواهم صادقانه بگویم کمی بی ربط شده است.
فکر می کنم در بخش اینترنتی هنوز قدرت دارد اما پخش این مجله به شدت کم
شده و فکر می کنم زیادی ایده های مختلف در این مجله وجود دارد.
آیا این صحت دارد که در نظر داشتی نامت را تغییر دهی تا بتوانی یک قرارداد ضبط برای خودت دست و پا کنی؟
-
بله، بله. در حدود چهار یا پنج ماه قبل از اینکه همه چیز در زندگی من
متحول شود بود که درباره تغییر اسمم فکر کردم تا بلکه بتوانم شروعی کاملا
تازه داشته باشم.
به چه اسمی فکر کرده بودی؟
- اسمی که به اندازه کافی جالب و بامزه باشد مثل «ردوارد»، یعنی ادوارد با یک «ر» مثل جدوارد که بعد سر و کله اش پیدا شد.
پس شانس آوردی که این کار را نکردی.
- بله.
آیا هیچ وقت تحت این فشار بودی که تصویر خودت را عوض کنی با یک متخصص مد استخدام کنی؟
-
نه، چون حسی شبیه به پسربچه ها دارم و فکر می کنم نباید در بعضی چیزها
زیاده روی کرد. اگر شما کسی را زیادی شبیه به ستاره ها کنید هیچ کس قادر
نخواهد بود با او ارتباط برقرار کند. وقتی از خانه بیرون آمدم جین گشاد می
پوشیدم با یک تی شرت و یک کلاه لبه دار. خیلی از مجله های مد را در خانه
داشتم که همگی به من می گفتند زیادی از مد افتاده ام اما وقتی بیرون آمدم
دیدم همه هم سن و سال هایم لباس مشابهی تن شان است.
آیا هیچ وقت به رنگ کردن موهایت فکر کرده ای؟
-
بله. منظورم این است که... نمی دانم. ما در انگلستان نسبت به موی قرمز
احساس عجیب غریبی داریم اما حالا فکر می کنم داشتن این موها باعث می شود من
از میان صدها خواننده و ترانه سرای دیگر شناخته شوم. موهای نارنجی باعث می
شوند من به یادماندنی شوم. شما پسربچه کوتاه تپلی که موهای قرمز دارد را
به خاطر می سپارید.
آیا در مدرسه به خاطر موهایت چیزهای عجیب غریب می شنیدی؟
-
بله، قطعا. اما فکر می کنم مدرسه خیلی شبیه به زندگی واقعی است. هر کسی
مشکلی دارد، مردم آن ضعف ها را پیدا می کنند و روی آنها انگشت می گذارند.
در کتابت گفته ای که وقتی شماره ناآشنایی را روی صفحه موبایلت می بینی علاقه ای نداری که آن تماس را پاسخ دهی. چرا این حس را داری؟
-
اممم... برای اینکه این اواخر چندتایی تماس های تهدید به قتل داشتم. علتش
این است به نظرم شروع خیلی خوبی برای یک روز نیست. درست بعد از اینکه همه
چیز برای من متحول شد اتفاق افتاد.
اما
این را هم گفته ای که هر وقت التون جان به گوشیت زنگ می زدند [کمپانی
مدیریت جان به نام راکت مدیر برنامه های شیرن است] شماره ای نمی افتد و به
صورت ناشناس زنگ می خورد؛ چطور این دو را از هم تفکیک می کنی؟
- بله اما وقتی او پشت خط است من سرنخی دارم چون قبلا ایمیلی دریافت کرده ام که در آن به من گفته شده او تماس خواهد گرفت.
مجله ایده آل