پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
صفحه خواندنی ها را از اینجا دنبال کنید
دومین آلبوم رسمی گروه موسیقی پالت با نام «شهر من بخند!» توسط موسسه
فرهنگی هنری «ماه ریز» منتشر شد. تمام قطعات این اثر دارای اصالت ترکیب ساز
هستند. به دنبال نخستین اجرا اعضای گروه فعالیت خود را بر برگزاری کنسرت
های بزرگ و انتشار آن متمرکز کردند، اولین بار برای نمایش «روایت ناتمام یک
فصل معلق» به کارگردانی هومن سیدی که در سال 1391 به روی صحنه رفت آهنگ
ساختند. آنها به کار خود ادامه دادند و اولین آهنگ منتشرشده از سوی آنها
«والس شماره 1» بود که بدون شک، انتخاب و خلق بجا و کاملا جدیدی بود که
بیانگر ارائه ی سبکی جدید در موسیقی بود. اولین آلبوم رسمی آنها «آقای
بنفش» بود که در اسفند 91 در شهر کتاب مرکزی رونمایی شد و با استقبال
گسترده ای هم مواجه شد.
امید نعمتی خودش در کنسرت های خود اشاره
داشت که در هر آلبوم، یک قطعه بازخوانی از آهنگ های قدیمی و کلاسیک مربوط
به سبک خودشان خواهندداشت و در آقای بنفش «خسرو و شیرین» قمرالملوک وزیری
را در این شاخصه بازخوانی کرد. «شهر من بخند» دوازده قطعه دارد. قطعه ی اول
آن، «یکی بود یکی نبود» است که درواقع مقدمه ی آهنگ بعدی است. قطعه ی دوم
آن «ماهی و گربه» است. این آهنگ تیتراژ پایانی فیلم «ماهی و گربه» ساخته
تحسین شده «شهرام مکری» است که شعر آن را امید نعمتی سروده است. قطعه ی سوم
این اثر، «خانه به دوش» است.
این آهنگ بازخوانی آهنگ «جام چشم»
ساخته ی زنده یاد «عباس مهرپویا» است. مهرپویا خواننده، مبتکر موسیقی
تلفیقی، آهنگساز، نوازنده، جهانگرد و دکوراتور ایرانی بود. او از پیشگامان
موسیقی تلفیقی ایرانی ست. شعر این قطعه را «تورج نگهبان» سروده است. قطعه ی
شماره چهار، «درآمد سال تا سال» یا پِرلودِ گروه برای آهنگ سال تا سال
(بام تهران) است. قطعه ی بعدی، آهنگ «بام تهران» معروف به سال تا سال است
که شعر آن را امید نعمتی نوشته. قطعه ی شماره 5، آهنگ «رنگ شماره 1» است.
در توضیح این آهنگ اینطور آمده: رنگ یک قطعه ی بدون کلام است که برای شادی و
رقص ایرانی نواخته می شود. ریتم غالب آن که بین مردم وجود دارد «شش و هشت»
است.
امید
نعمتی در آخرین کنسرت گروه قبل از انتشار آلبوم جدید گفته بود: «ما طبق
نظر جمعی به این نظر رسیده بودیم که چرا یک آهنگ رِنَگ یا شش و هشت نداریم
که تصمیم بر این شد، یک آهنگ شاد با مضمون واقعی آنچه هست نه آنچه امروزه
نامیده می شود، تهیه کنیم. منتهی هرکاری کردیم آهنگ شادی نشد! قطعه ی بعدی،
قطعه ی «لیلی» ست. این قطعه، با نگارش تلفیقی تازه ای، ذره بندی آن از
آغاز تا پایان، دارای نقطه نظرهای سنتی تا جدید است.
«شباهنگام»
قطعه ی بعدی ست که از «نیما یوشیج» است که قطعه، روی تم آهنگی از Grup
yansimalar به اسم Eylul Sonu ساخته شده است. گروه یانسیمالار، یک گروه
موسیقی با سبک فولک و محلی ترکیه است و سازهای تنبور و گیتار و نی در این
گروه نواخته می شوند. اعضای گروه پالت متشکل از روزبه اسفندارمز (کلارینت)،
کاوه صالحی (گیتار)، مهیار طهماسبی (ویولونسل)، داریوش آذر (کنترباس) و
امید نعمتی (خواننده) به همراه امین طاهری (درامز) و سردار سرمست (پیانو،
آکاردئون و ملودیکا) هستند.
یک
مقدار از قبل تر شروع کنیم، از قطعه ای که در «روایت ناتمام یک فصل معلق»
خواندید که هیچ وقت هم به ثمر نرسید و در نهایت مجبور شدید، آن را اینترنتی
منتشر کنید.
امید نعمتی: نمی دانم چرا باید از آنجا شروع کنم.
می خواهید از قبل تر شروع کنید؟
روزبه اسفندارمز: شاید چون آنجا اولین قله کاریمان بود.
امید نعمتی:
بله ما یک اجراهایی کرده بودیم و یک مقدار آدم های نزدیک تر به خودمان می
دانستند که وجود داریم، اما از آن تئاتر فعالیت هایمان را علنی کردیم. قطعا
می توام بگویم که تجربه ی خوبی بود، چه همکاری با عواملی که در آن تئاتر
کار می کردند و چه به این خاطر که در آنجا بیشتر شنیده و دیده شدیم.
چند اجرا قبل از توقیف نمایش داشتید؟
امید نعمتی:
فکر می کنم 15، 20 تا اجرا کردیم. به هر حال ما قطعه را روی اینترنت
گذاشتیم، قبلا یک چیزهایی داشتیم؛ مثلا دموی مثلث را بیرون داده بودیم،
البته چند تا قطعه ی کوتاه دیگر بود و از آن ها خیلی هم استقبال شد.
و
بعد درواقع دومین قطعه ای که قبل از آلبوم از شما در اینترنت پخش شد،
«والس شماره ی یک» بود که آهنگ های خیلی متفاوت تری نسبت به قطعه ی اول
داشت، حتی نسبت به آنچه که ما بعدا در «آقای بنفش» دیدیم.
امید نعمتی: «والس
شماره یک» در آلبوم آقای بنفش بود، این آلبوم را از قبل آماده کرده بودیم و
کنار گذاشته بودیم. تهیه کننده اش را هم پیدا کرده بودیم. در کنسرت هایمان
هم آن را می زدیم. البته بخش پیداکردن تهیه کننده تقریبا یکی، دو سال طول
کشید. من و روزبه خیلی دنبال آن بودیم و با آدم های مختلف صحبت کردیم؛ اما
در نهایت نتیجه گرفتیم و داشتیم کارهای مجوز آلبوم را می کردیم که گفتیم یک
آهنگ بگذاریم که قبل از انتشار اثر آن را بشنوند، بالاخره تصمیم گرفتیم که
این آهنگ باشد. ملودی اصلی و کال این قطعه البته به چهار، پنج سال قبل از
این اتفاق، یعنی زمانی که من با گروه دنگ شو بودم، بر می گردد.
به
نظر می رسد این روزها گروه های دنگ شو، چارتار و پالت بازار علاقه مندان
موسیقی پاپ را به سمت خودشان کشیده اند؛ این را خیلی راحت می شود متوجه شد،
برای مثال این روزها بلیت کنسرت فلان خواننده ی موسیقی پاپ که اتفاقا خیلی
هم چهره است، حتی برای یک سانس پر نمی شود؛ اما شما در وحدت دوساعته بلیت
هایتان را تمام می کنید یا طی 12 ساعت هزار صندلی در عمارت مسعودیه در
فستیوال موسیقی تهران فروخته شد. خودتان چنین استقبالی را پیش بینی می
کردید؟ این میزانمخاطب را هدف قرار داده بودید یا خیر؟ اصلا انتظار این
میزان استقبال را داشتید؟
روزبه اسفندارمز: می گوییم که دنگ شو، چهارتار، عمرانی، کامنت و همه اینها...
به نظرم کامنت یک مقدار راک تر است.
روزبه اسفندارمز:
به نظر من این ها موج جدید موسیقی ایران است، نمی توان همه این ها را در
یک کتگوری گذاشت، کاری که همه می کنند و ما در یک تقسیم بندی قرار می گیریم
و می گویند: «تلفیقی» که البته این اتفاق عجیبی است، چون ما اشتراک ژانری
با هم نداریم. اما اتفاقاتی که رخ داده، این است که مردم از آن گونه ی
موسیقی تا حد خیلی زیادی خسته شده بودند، ما آمدیم و یک موسیقی به آنها
عرضه کردیم که آن حداقل، صدایی را می داد که خودمان با درصد خیلی زیادی از
آن لذت می بردیم.
اگر یک ترک در آلبوم هست، یعنی تمام اعضای گروه
از یک درصد بیشتری از آن لذت می برند، به منزله ی این نیست که یک لیست از
استانداردهای فلان یا فرمول های فلان را رعایت کرده است. از آن طرف اینطور
نیست که برای اینکه فلان درصد از مخاطب را هدف قرار بدهد، ساخته شده باشد،
اصلا چنین چیزی نیست. ما خیلی وقت ها در تمریناتمان سر اینکه یک اتفاق در
جایی از این آهنگ بیفتد، ساعت ها می نشستیم و بحث و جدل می کردیم و در همین
راستا قطعات بسیاری را حذف کریم به خاطر اینکه خودمان از آن لذت ببریم.
اینکه خودتان از موسیقی تان لذت ببرید، خیلی مهم است.
روزبه اسفندارمز:
دقیقا اینکه بدانم صبح که از خواب بیدار می شوم، چه موزیکی را گوش می دهم،
خیلی مهم است. ضمن اینکه وقتی دلیل چرایی گوش دادن به آن نوع موزیک را هم
بدانم، قضیه مهم تر می شود و روی موزیکی که می سازم، تاثیرگذار خواهدبود.
دو تا از ترک های این آلبوم در انتخاب های روزانه ام هست، این به معنی این
نیست که خیلی خودم را دوست دارم به این معنی است که آن آهنگ ها را دوست
دارم، مثلا با خودم می گویم که داریوش چه کار خفتی اینجا کرده؟ خب من هم با
این اتفاق حال می کنم، سوالی که مطرح است این است که چرا تعداد زیادی از
آدم ها دارند با این حال می کنند، به نظر من اینکه حالش حال جدید است و
صدایش، صدای جدیدی است و همه آدم ها تشنه حرف جدید هستند.
امید نعمتی:
موضع من در این خصوص یک مقدار رادیکال تر است، اصلا متوجه این ماجرا نمی
شوم چرا یک سری از موزیک هایی که به عنوان موسیقی پاپ در این چند سال منتشر
شد، تا این اندازه معروف شدند. فکر می کنم که یک اتفاقاتی در حوزه ی
موسیقی رخ داده که از تخصص ما خارج است و باید جامه شناس ها در موردش صحبت
کنند، اما یک وقت هایی نگاه می کنم که این موزیک، نه موزیکی است که حرف دل
آدم ها را بزند و نه از مردم برآمده باشد، نه اینکه خواننده اش کاریزماتیک
است و نه پرفورمنس خوبی دارد، هیچ کدام از فاکتورهای لازم برای اینکه آن
آدم، یک آدم پاپ استار باشد و آن موسیقی، یک موسیقی پاپیولار باشد را
ندارد، اما هست. نمی دانم چه اتفاقی افتاده است.
بله؛ ضمن اینکه با پدیده ای مثل «مرتضی پاشایی» هم رو به رو هستیم.
روزبه اسفندارمز: البته در مورد ایشان یک همذات پنداری وجود داشت که آن جریان را به وجود آورد.
امید نعمتی:
اما به هرحال صرف نظر از ایشان، من این جریان را متوجه نمی شوم؛ واقعیت
این است که هیچ وقت نفهمیدم چطور شد که موسیقی پاپ ما این شکلی شد و چطور
شد که یک سری از پاپ استارها، پاپ استار شدند.
روزبه اسفندارمز:
هرکدام از این آلبوم ها را که گوش می کنی، می بینی همان است، حرفی که در
ترانه ها گفته می شود، حتی همان است، افق که هیچ، حتی یک متر آن طرف تر را
هم درنظر نگرفته اند. درواقع خوب که دقت کنی، می بینی که راجع به هیچ چیز
حرف نمی زنند.
امید نعمتی:
وضعیت موسیقی پاپ البته در گذشته بسیار بهتر بود. برای مثال ما خواننده ای
مثل «ناصر عبداللهی» را داشتیم که موسیقی و صدایش خوب بود و خب می شد
فهمید که این آدم چطور می تواند خواننده ای باشد که آدم دوستش داشته باشد،
به هرحال یک فاکتورهایی بود که تعدادی از خوانندگان نسل اول موسیقی پاپ مثل
شادمهر عقیلی یا علیرضا عصار و غیره داشتند.
اینها کاراکتر جالبی
داشتند، قیافه شان، نحوه ی لباس پوشیدن و رفتار و اجرایشان دست به دست هم
می داد که افراد موفقی باشند، اما چند سال بعد اتفاقاتی رخ داد و
خوانندگانی ظهور کردند که من دیگر متوجه اش نشدم. خب در چنین شرایطی گروه
ها و آدم هایی می آیند و می خواهند تجربیات دیگری را از موزیک با مردم به
اشتراک بگذارند و طبیعی است که مخاطبان هم استقبال می کنند.
البته
با همه استقبالی که این روزها از این گروه ها می شود و اقتصاد موسیقی را
به سمت خودش هدایت می کند، هنوز با اتفاقی که در دهه 70 افتاد، فاصله ی
زیادی وجود دارد؛ مثلا در آن زمان علیرضا عصار دوازده شب در میلاد کنسرت
داشت که حالا شبیه رویاست.
امید نعمتی:
یک نکته ای که در این میان وجود دارد، این است که آنها حمایت تلویزیون را
داشتند، یعنی این خوانندگان خیلی راحت از طرف صدا و سیما، حمایت می شدند.
این چیزی است که ما نداریم؛ اگر بعضی دوستان در سریال ها و فیلم ها، موزیک
شان پخش می شود، اما به هر حال چیزی نیست که برای این جریان موسیقی بتوان
رویش حساب کرد، واقعیت این است که ما هیچ وقت حمایت صدا و سیما را نداشتیم،
در حالی که همان طور که می دانید «تلویزیون» بزرگ ترین جایی است که می شود
در آنجا تبلیغ کرد.
هنوز هم همان قدر تاثیرگذار است؟
روزبه اسفندارمز: اگر تلویزیون را نمی توانید داشته باشید، پس کجا را می توانید داشته باشید؟
شما در روز چقدر رسانه های تصویری می بینید؟
روزبه اسفندارمز: من سال هاست که تلویزیون نمی بینم.
امید نعمتی: من هم هیچ رسانه تصویری را نمی بینم.
اما ساعت ها از اینترنت استفاده می کنید؟
روزبه اسفندارمز: صددرصد
اما شما پشتیبانی اینترنت را دارید، هرچند که دانلودها غیرقانونی هست و یک ضربه اینطوری می خورید.
امید نعمتی:
قطعا، اما ویدیویی که در وسط فوتبال مثلا از علیرضا عصار یا محمد اصفهانی
پخش می شد، خیلی کمک می کرد، اما این اتفاق برای ماها حداقل تا الان که
نیفتاده.
روزبه اسفندارمز:
یکی این است، یکی دیگر هم این است که ما یک سری از جاهای تهران رفتیم و
ساز زدیم، دیدیم که مردم عادی ایستادند و دارند کیف می کنند. آیا همه آن ها
اینترنت، اینستاگرام، فیس بوک و... دارند که ما بتوانیم برایشان تبلیغ
کنیم؟ موسیقی ما اگر برای خیلی از ان ها عرضه بشود، ممکن است جزو سبد کالای
فرهنگی شان بشویم. این خیلی ساده است آنها دارند یک مارکت خیلی بزرگ را آن
طور که خودشان دوست دارند جلو می برند. آنجا خیلی برخوردهای عجیبی ما
دیدیم.
مثلا کجا؟
روزبه اسفندارمز: بازار شاپور.
امید نعمتی: ما رفتیم در بازارچه شاپور در خیابان اجرا کردیم، خیلی هیجان انگیز بود؛ همه ما نگران بودیم که بلایی سر سازهایمان نیاید.
درواقع مدام می گوییم که این موسیقی ها، موسیقی تلفیقی هستند...
روزبه اسفندارمز: چقدر هم از این واژه بدم می آید.
همه
موزیسین ها می گویند، این یک واژه ی کلی و در بسیاری مواقع اشتباه مصطلح
است، اما واقعا سبک شما چیست؟ الان وقتش نیست که حداقل خود گروه یک روشن
نمایی در این خصوص بکند؟
روزبه اسفندارمز: خیلی
حرف جالبی می زنید، من دارم فکر می کنم که مثلا گروهکی که خودم دوست
داشتم، آن موقع با اینترنت دایل آپ می نشستم، دیسکو گرافی گروه را دانلود
می کردم و بیوگرافی شان را می خواندم، می دیدم فلان منتقد در فلان مجله در
فلان سال راجع به فلان آلبوم این را گفته و گفته که آنها توانستند موسیقی
را فلان بکنند. هیچ موقع ندیدم جز گروه هایی که بسیار تجاری هستند، درباره ی
سبک و سیاق خودشان حرف بزنند... این کار ما نیست، کار ما این است که تولید
کنیم، تجربه کنیم و موسیقی مان را جلو ببریم. ما در اینجا صرفا یک واژه به
اسم تلفیقی داریم و دلیلش هم این است که یکسرس بدشان می آید که اسم موسیقی
شان پاپ باشد.
شما پاپ هستید؟
ما
کاملا یک گروه پاپیولار هستیم، حتی بدون اینکه خودمان بخواهیم هیستیم، اما
آیا ما «کامرشال پاپینگ» و اینها هستیم، خود من هم نمی توانم خوب در موردش
حرف بزنم. موسیقی که ما داریم تولدی می کنیم یک جور موسیقی آلترناتیو است.
درست است که راک آلترناتیو و غیره نیست، اما یک جور موسیقی آلترناتیو است.
همین نوع تلفیقی که از آن حرف می زنند که آواز ایرانی و یکسری المان ها از
موسیقی کلاسیک و جاهای مختلف دنیا قاطی هم بشود، می تواند ژانر «world»
داشته باشد به شرط اینکه اینسترومنت world هم در آن باشد و چو نیست می شود
آلترناتیو، اما خب چه کسی می تواند بیاید راجع به این حرف بزند؟
شما می دانستید قرار است فضای موسیقایی تان الان این باشد، می دانستید قرار است به کجا برسید؟
روزبه اسفندارمز: ببینید
در گروه ما، یک دفعه «کاوه» سر تمرین می آید و می گوید که با این پرون با
این ملودی خیلی ارتباط برقرار می کنم، من یک ملودی می زنم و می بینم که
دوستش دارم. هفته بعد امید می آید و می گوید که به نظر من این باحال است،
این شعر را جایش بگذاریم و بعد اینطور بشود، بهتر است، بعد شروع می کنیم به
تجربه کردن.
خوشبختانه ما در عصری زندگی می کنیم که در تمام سبک
ها می شود دو ترک پیدا کرد و شنید. یکهو احساس می کنم که این باید اینطور
صدا بدهد چون ما می خواهیم این را تویش بگوییم. حتی ممکن است از قبل بدانیم
که فلان اتفاق قرار است بیفتد، یا نه برویم داخل ماجرا و بگوییم که فلان
صدا را باید بدهد، یا مثلا امیر آن گوشه دارد یک ریتم خیلی عجیبی را می زند
که ریتم عجیبی است و می گوییم با موسیقی ما هماهنگ است، برای همین می گویم
که کار ما یک کار تجربی است.
امید نعمتی: نمی
دانم، اما فکر نمی کنم هیچ هنرمندی در این قرن و این اوضاع و احوال بگوید
که من می خواهم یک اثر هنری خلق کنم که پیرو فلان سبک باشد، حتی یک نقاش هم
نمی تواند این حرف را بزند. من فکر می کنم قضیه ی تجربی بودن اینطوری است،
یعنی همان پروسه ای که در ذهن یک نقاش یا فیلم ساز اتفاق می افتد، همان
پروسه در پالت هم اتفاق می افتد. مثلا یک آدمی است که می خواهد نقاشی بکشد،
سوادش را دارد، تاریخ هنر، فلسفه و جامعه شناسی تا حدی که به درد یک نقاش
بخورد، بلد است.
حالا می خواهد یک اثری را خلق کند، او طبیعتا نمی
آید براساس یک جنبش نقاشانه اثر خلق کند، آن پروسه ای است که در خودش اتفاق
می افتد. اثرش هم یک شکلی دارد. من فکر می کنم معضل اینجاست که ما در
ایران یک مقدار اشتباه فکر می کنیم، یعنی در این چند سال بیشتر از اینکه
وقت بگذاریم برای موزیک کار کردن، بیشتر وقت گذاشته ایم برای توضیح دادن یک
چیزهایی که در کشوری که موسیقی در آن آزادتر است و مردم راحت تر به آن
دسترسی دارند، واقعا توضیح دادنی نیست.
وقتی که من گذاشتم سر اینکه
که: «آیا موسیقی تلفیقی باید باشد یا نباید باشد؟» بی اندازه است، در حالی
که این یک چیز خیلی خنده دار است، همان طور که ده سال پیش، اساتید موسیقی
همه داشتند روی این بحث می کردند که موسیقی پاپ باید باشد یا نباید باشد.
این یعنی فاجعه، یعنی بیماری و خیلی دردناک است. آن جریان گذشت و حالا
جریان های جدیدی پیش می آید. مثلا ما رفتیم تلویزیون بدون ساز موسیقی را
نواختیم، باورتان نمی شود که چند وقت داشتیم توضیح می دادیم که آیا خوب است
در تلویزیون ساز باشد؟ این چیزی نیست که من بخواهم راجع به آن صحبت بکنم،
اما متاسفانه جایگاه موسیقی ما اینجاست.
البته
یک عقب گردی هم نسبت به ده، دوازده سال پیش داشته ایم؛ مثلا آن زمان در
دانشگاه فارابی یک فستیوال راک برگزار شد که الان خیلی رویایی است و فکر
نمی کنم که بشود چنین اتفاقی بیفتد.
امید نعمتی:
نه واقعا ممکن نیست اتفاق بیفتد. تاسف بار است که عقب گرد هم کردیم. نمی
دانم چه بلایی سر موسیقی آمده، موسیقی یک بیماری ای دارد که این را همه ما
می دانیم. موسیقی یک مدت طولانی با مشکل رو به رو بوده و نتیجه اش شده مثل
یک بچه ی بیماری که حالا بزرگ شده است. مشکل آن جاست که نمی دانم چرا یک
آدم هایی می خواهند بگویند که این بچه، باهوش ترین آدم دنیاست.
در
صورتی که باید پذیرفت که ما مشکل داریم و باید رفعش کنیم. بپذیریم که درست
است که بعد از انقلاب فقط موسیقی سنتی ماند و در این فضا توانست حتی به
اندازه موسیقی پاپ مخاطب جذب کند- چیزی که در هیچ کجای دنیا اتفاق نمی
افتد- اما موسیقی سنتی هم اکنون به جایی رسیده که می بینید و با این حال
باز تعدادی آمده اند و می گویند این بزرگ ترین چیزی است که در دنیا وجود
دارد، فقط این موسیقی است و بقیه موسیقی ها، اصلا موسیقی نیست، من متوجه
این تعصباتی که الان وجود دارد، نمی شوم.
منظورتان از موسیقی بیمار موسیقی سنتی است؟
امید نعمتی: نه کل موسیقی های کشور.
شما هم در آن هستید؟
بله، قطعا ما هم در آن هستیم.
من متوجه این بیماری ای که شما درباره اش صحبت می کنید، نمی شوم.
روزبه اسفندارمز: خیلی
ساده است، بیماری آنجاست که ما به جای اینکه به دنبال فعالیت های صنفی
باشیم به دنبال له کردن هم هستیم. این یکی از بیماری هایش است. اصلا کار
ندارم که ما کجای این بیماری هستیم، ما داریم خیلی جدی سعی می کنیم که
گروهمان پیشرفت بکند، موسیقی های بهتری بسازیم.
سی دی بیشتری
بفروشیم و کنسرت بیشتری بگذاریم و در کنسرت هایمان پرفورمنس بهتری ارائه
بکنیم، دغدغه های ما اینها هستند، حال اینکه دغدغه بقیه موزیسین ها چیست؟
آن چیزی است که واقعا خروجی هایشان و حرف هایشان نشان می دهد و آن اینجاست
که بیماری خودش را نشان می دهد که فقط دنبال این هستند که بگویند «فلان تکه
را دیدید که فلان مشکل را داشت»، خب دوست عزیز این یک تکه آهنگ فولک است و
هیچ اشکالی هم ندارد این ریتم استفاده بشود، یا می گویند «که این سامبا
است»، خب سامبا است. فقط می خواهیم به هم ثابت بکنیم که چیزی در دنیا هست
که من می دانم و تو نمی دانی. در این چند وقت اخیر ما خیلی سکوت کردیم.
در مقابل چه چیزی؟
روزبه اسفندارمز: در مقابل همه این حرف هایی که به نظرم خوب نیست.
امید نعمتی: همه سکوت می کنند.
روزبه اسفندارمز:
مثلا یکی از دوستان ما گفته است که شنبه فلان قطعه پخش می شود و عده ای از
پنجشنبه شروع کردند چیزی که پخش نشده را له کردند. اصلا نشنیدی اش، ندیدی
اش بعد قضاوتش می کنی؟
به قول خودتان غرغر شروع شده.
امید نعمتی: اما
اصولا این مساله وجود دارد، به هر حال من فکر می کنم تجربه نویی دارد
اتفاق می افتد که از طرف دیگر خودش هم جذاب است. یک تجربه نو می کنید که
همه برخوردها با آن جدید است و ما هم آن وسط هستیم.
چون حرف موسیقی
سنتی شد، درست است که موسیقی سنتی در دوره ای حمایت دولتی را داشت، اما هیچ
وقت هم این فرصت را نداشت که در مواجهه مستقیم با مردم قرار بگیرد و همین
یک مانعی برای این شد که شنیده شود، با وجود اینکه من معتقدم آن هم مخاطبان
خیلی گسترده ای دارد.
یعنی چطور رو به روی مردم قرار نگرفت، یعنی کسی گفت نگیرد؟
نه، اصلا امکان ارتباط مستقیم با مخاطب را نداشتند.
امید نعمتی:
من به خاطر دارم که تا چند سال پیش صحبت از رونمایی که می کردیم برای همه
عجیب بود و می گفتند که رونمایی چیست؟ اگر کسی می خواست یک رونمایی از اثرش
انجام دهد، قطعا می توانست، اما کسی این کار را نمی کرد. مثلا یکی از
دغدغه های ما در کنسرت هایمان ارتباط بی واسطه با مخاطب بود. من رفتم کنسرت
فلان استاد موسیقی، ساز زدن شروع شد و یک مشکلی پیش آمد، مشکل صدایی.
یک
ربع در سالن نشسته بودیم و نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده. هیچ کسی چیزی
نمی گفت نه کسی سلام کرد به ما و نه کسی خداحافظی کرد از ما. این ارتباط را
خود موزیسین به وجود می آورد. برای مثال یک نوازنده، خودش ارتباطش را با
مردم مشخص می کند. مثلا ممکن است یکی بگوید که من فقط می روم روی استیج و
پارتی را که باید بزنم از اول تا آخر و بیرون می آیم، من فکر می کنم این
ارتباط بی واسطه با مردم یکی از چیزهایی است که موسیقی دانان ما درباره ی
آن غفلت می کنند.
دلیلش این است که فرهنگ موسیقی شما متفاوت است.
امید نعمتی: همین را می خواستم بگویم، دقیقا فرهنگ متفاوتی است؛ چون ما تصمیم گرفتیم این ارتباط بی واسطه را داشته باشیم.
روزبه اسفندارمز: من نوازنده ی موسیقی کلاسیک بودم و پرفورمنس موسیقی کلاسیک را مو به مو بلد هستم. نوع نشستن و اجرا و ساز زدن و غیره...
امید نعمتی: یعنی دقیقا هنرمند بنا به اثری که می خواهد عرضه کند و بنا به ایدئولوژی اش، نوع ارتباطش با مخاطب را مشخص می کند.
گروه
هایی که در این سال ها ظهور کرده اند، مهارتی در پرزنت و عرضه کردن دارند
که گروه های دیگر یعنی قبل ترها آن را نداشتند پس طبیعتا این در ارتباط با
مخاطب تاثیرگذار است.
امید نعمتی: من
فکر می کنم این مثل همه چیز است، به فرض مثال شما می خواهید یک پیتزافروشی
باز کنید یا هر کار دیگری، همین پروسه را باید طی کنید. وقتی هنرمندی مثل
«اندی وارهول»، می خواهد اثری خلق کند، تا جایی که در خود آرتیست اتفاق می
افتد و تبدیل به اثر هنری می شود، دست هنرمند است و می تواند تصمیم بگیرد
که چقدر تبلیغاتی با این اثر برخورد کند یا نکند. از آن لحظه به بعد همه
چیز با بازار مربوط می شود. اینکه چطور فروش برود کار گالری دار است. من
فکر می کنم ایده هایی که این گروه ها برای اینکه بیشتر شنیده بشوند،
داشتند، تا حدودی اجتناب ناپذیر بود؛ چون اصولا ما نه تلویزیون داخلی را
داریم نه تلویزیون خارجی را.
البته یک ترک از شما پخش شد.
بله
همان هم دردسرساز شد یعنی ما تلویزیون خارجی را که نداریم، حمایت
صداوسیمای داخلی هم نداریم، اجازه تبلیغ روی بیلبورد هم نداریم و در نتیجه
هیچ تریبونی نداریم.
چرا؟
امید نعمتی: به خاطر اینکه گروه سنتی محسوب نمی شویم.
روزبه اسفندارمز: کلا به گروه های موسیقی اجازه نمی دهد تبلیغ بیلبورد داشته باشند، به غیر از گروه های سنتی.
اما پاپ ها این کار را می کنند.
روزبه اسفندارمز: پاپ ها تحت اسپانسرهای شرکت های بزرگ اقتصادی هستند که بیلبورد برای خودشان است.
امید نعمتی:
یعنی سامسونگ اگر بیلبورد برای خودش باشد می شود. در نتیجه با توجه به همه
ی این مشکلات، ما مجبور بودیم راه های جدیدی برای تبلیغاتمان پیدا بکنیم.
موزیکمان را خودمان درست کردیم و بعد گفتیم این را که کسی گوش نمی دهد،
البته اگر می خواستیم کاری نکنیم، قطعا دوستانمان بیشتر دوستمان داشتند،
مثلا صد تا طرفدار داشتیم که این صد تا دوستان خودمان بودند. دغدغه من
همیشه این بود که اگر بخواهم این حرف را که من هم بلدم، روزبه هم بلد است و
شما هم بلدید، بزنم برای فرد دیگری باید بزنم، والا تبدیل به یک غر درون
گروهی می شود. کاری که الان همه دارند می کنند.
یعنی من می آیم و
می گویم که مثلا فلانی بد است یا فلانی خوب است و... یا در دورهمی های
روشنفکری اتفاق می افتد، همه می نشینند و یک چیزهایی می گویند که همه بلد
هستند، همه خالی می شوند و همه می روند منزلشان تا هفته دیگر که دوباره جمع
شوند. ما گفتیم این اتفاق نمی خواهیم برای ما بیفتد. قطعا این حرف هایی که
داریم می زنیم برای خودمان نزدیم ،چون خودمان همه این حرف ها را حفظ
بودیم.
نظرمان این بود کاری کنیم که این را کسانی بشوند که همین
طوری نمی شنوند خیلی جلسه گذاشتیم، که چرا باید انتظار داشته باشیم از یک
آدم خیلی معمولی که از اینجا بلند شود و برود شهر کتاب مرکزی و با یک دغدغه
ای، سی دی بخرد و بیاید. رفتیم با تهیه کننده ها صحبت کردیم و گفتیم می
خواهیم این چیزی را که درست کردیم و از لحاظ موزیکال به آن معقتد هستیم، در
دل مردم ببرید. آن وقت نشستیم و با هم جلسات بسیار زیادی برای ایده پردازی
برگزار کردیم.
با همه این محدودیت هایی که به لحاظ تبلیغاتی داریم
چطور می توانیم این کار را بکنیم که به این ایده ها رسیدیم و آن روزی که من
رفتم روی استیج مسعودیه و سه هزار و خرده ای آدم را جلوی رویم دیدم، احساس
کردم که شاید آن ایده ها موافق شده است. این نتیجه ی یک ایده پردازی پنج
ساله است که ما داریم فکر می کنیم چطور این کار را بکنیم. خیلی برایم تکان
دهنده بود و واقعا خوشحال بودم، شاید کسی باور نکند، خیلی تلاش های دیگر
پشت این قضیه بود، مثل همین که رفتیم در شهر و ساز زدیم. خیلی نگرانی هایی
دارد که مثلا باید از خیلی چیزها بگذری.