پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : صدای ضجّههایش را به وضوح میشنیدم، لابهلای بازجویی، اسم شریعتی هم از زبان دختر دانشجو شنیده میشد.
نزدیکهای
غروب صدای در سلول خبر از ورود زندانی جدید میداد، از گفتگوی ماموران
ساواک فهمیدم علی شریعتی است. هنوز صدای بازجویی دخترک از سلول روبهرویی
به گوش میرسید:
ـ دکتر شریعتی تو رو به این روز انداخته، اگه به شریعتی فحش بدی آزادت میکنم.
این
صدای زمخت شکنجهگر ساواک بود که هر لحظه بلندتر میشد، دختر از حضور علی
در چند سلول آن طرفتر بیخبر بود فقط فریاد میزد: من فحش بلد نیستم، بلد
نیستم.
دکتر میلههای سلول را با یک دستش میفشرد و با دست دیگر به
میلهها میکوفت، رنگ از رخسارش پریده بود، ناگهان خطاب به دختر فریاد
کشید:
ـ شریعتی منم دخترم، به من فحش بده، به من فحش بده.
صدای خفه و
نالههای پی در پی دخترک همه را بیتاب کرده بود، آتش سیگار شکنجهگر که
به صورت دختر مینشست فریادش را جانسوز و نالههای دکتر را شدیدتر میکرد و
این وضع تا سپیدهدم ادامه داشت ...
*
منبع: «کتابدانشجویی» با عنوان «علی شریعتی» به همت الهام یوسفی
درود خدا بر او و فرزندان خلف او.
مرگ بر استبداد