عقرب سياه پس از آن که با فشار دادن گلويم مرا خفه کرد بدنم را در زير تلي از خاک و برف خاک کرد.عقرب سياه جنايتکاري است که براساس محتويات پرونده قضايي، وي متهم است بيش از 30 زن و دختر جوان را به تپههاي اطراف تهران کشانده و به طرز وحشيانهاي اين افراد را مورد تعرض قرار داده است. اين جوان شيطان صفت تنها به تعرض به اين زنان و دختران جوان بسنده نکرده و در بسياري از موارد پس از سرقت تمام اموال و دارايي طعمههاي خود لباسهاي آن ها را نيز به سرقت برده تا اين افراد نتوانند متواري شوند. در بين طعمههاي عقرب سياه افرادي هستند که به واسطه خشونتهاي متعدد اين فرد به صورت نيمه جان و بي جان رها شدهاند و به نوعي خواست خدا بوده که زنده بمانند. سارا 32 ساله سومين قرباني عقرب سياه است که حدود 4 سال پيش پيکر بي رمق وي در اطراف بخش فشافويه کشف شد. وي در تشريح چگونگي وقوع حادثه و همچنين حواشي متعدد جلسه دادگاه مطالبي را به خبرگزاري فارس گفت: که در زير ميخوانيد
لطفا خودتان را معرفي کنيد و بگوييد چند سال سن داريد؟
من سارا هستم و 32 سال سن دارم.
در
چه تاريخي و در چه محلي طعمه عقرب سياه شديد؟ به درستي تاريخ دقيق اين
حادثه خاطرم نيست اما 4 سال پيش زمستان بود که در روزي که به شدت برف
باريده بود طعمه اين فرد کثيف شدم. ساعت 11 صبح بود که به بانک مراجعه کردم
و مقداري پول از بانک گرفتم و قصد داشتم به خانهمان بروم. از آن جا که
پول همراهم بود يک پرايد را به صورت دربست گرفتم که خودروي همين عقرب سياه
بود. پس از چند دقيقه اين فرد به سمت عقب برگشت و يک سيني خرما را به سمت
من گرفت و به من تعارف کرد من هم عزادار فوت يکي از اقوام بودم و به همين
دليل براي احساس همدردي با اين فرد يکي از خرماها را برداشته و خوردم. پس
از آن که فاتحه را قرائت کردم شروع به خوردن خرما کردم و پس از تنها چند
لحظه کوتاه همه چيز دور سرم گشت و ديگر هيچ چيزي متوجه نبودم.
هيچ چيزي را متوجه نميشديد؟ چرا به طور کامل هنوز به خواب نرفته بودم و هنوز روشني هوا را ميتوانستم احساس کنم.
بعد از آن خاطرتان هست چه شد؟ عقرب سياه خودرو را به گوشه اتوبان هدايت کرد و از ماشين پياده شد و با يک وسيله که بعد متوجه شدم به آن شوکر ميگويند چندين بار به بدن من زد و ديگر از آن جا به بعد چيزي خاطرم نماند تا بالاي تپه سردي که در فشافويه وجود داشت.
چه طور شد که بيدار شديد؟ نميدانم چقدر زمان گذشته بود؛ زيرا ساعتم را از دستم باز کرده بود اما به محض آن که به هوش آمدم ديدم روي تپهاي به صورت دراز کش رها شدهام و عقرب سياه در حال زدن ضربه با سنگ به گيجگاهم است.
عکس العمل شما چه بود؟ بدنم هيچ گونه احساسي نداشت تنها گريه ميکردم از اين که چرا لباسي بر تن ندارم حتي نميتوانستم خودم را تکان بدهم. نميتوانستم فرياد بزنم. از او پرسيدم چرا اين کار را ميکند و مدعي شد من صورت وي را ديدهام و بايد بميرم تا او شناسايي نشود.
فقط شما را با سنگ ميزد يا نه؟ نه فقط سنگ نبود بدنم بي حس بود اما متوجه شدم که با يک پيچگوشتي دارد بدن مرا سوراخ ميکند، تمام بدنم غرق در خون شده بود.
بعد از آن چه شد؟ سرم داد و هوار کرد و از من خواست تا روش کشتنم را انتخاب کنم گفت يا بايد مرا زنده زنده دفن کند يا اين که من را زير چرخهاي خودروي پرايدش له کند. به او گفتم من طاقت زجر کشيدن ندارم مرا خفه کن اما از تو يک درخواست دارم.
چه چيزي از عقرب سياه ميخواستيد؟
به او گفتم داخل کيفم يک قرآن است و عکس پسرم؛ تورو خدا قرآن را به من بده و اجازه بده با عکس پسرم وداع کنم اما او قرآن را به صورت من کوباند و عکس پسرم را هم پاره کرد و در قبري که براي من کنده بود ريخت.
عقرب سياه دست و پاي شما را بسته بود؟
بله عقرب سياه دستان مرا از پشت بسته بود مانند متهماني که از پشت سر به آنها دست بند زده ميشود.
پايتان را هم بسته بود؟ بله پاهايم را با شال و روسري سرم بسته بود و اجازه هيچ گونه تکان خوردني را به من نميداد.
بعد چه شد؟
عقرب سياه شروع کرد به فشار دادن گلوي من و مرا خفه کرد.
شما متوجه شديد؟ باورتان نميشود اما بالاي سر جنازه خودم ايستاده بودم و داشتم ميديدم که گلويم را دارد فشار ميدهد اما هيچ کاري از دستم بر نميآمد.
چگونه نجات پيدا کرديد؟
نمي دانم چقدر از زماني که مرا خفه کرده بود گذشته بود اما به هوش آمدم و خودم را به پايين تپه برفي و سنگي کشاندم و رسيدم لب جاده اصلي.
آن جا بود که نجات پيدا کرديد؟
بله دقيقا همان جا بود که يک راننده کاميون ايستاد و پتويي که در داخل خودروي خود داشت را به دور من پيچيد و بعد از آن هم با مأموران پليس و اورژانس تماس گرفت.
چگونه خانوادهتان از موضوع با خبر شدند؟ بعد از آن که حالم بهتر شد شماره خانوادهام را به مأموران پليس دادم اما آن قدر از سوي عقرب سياه شکنجه شده بودم که خانوادهام با ديدنم مرا نشناخته بودند و مدعي شده بودند من دخترشان نيستم.
شما در دستگيري عقرب سياه موثر بوديد، بفرماييد چگونه اين کار را انجام داديد؟
من در دستگيري وي موثر نبودم بلکه در شناسايي منجر به دستگيري وي نقش داشتم.
ماجرا از چه قرار بود؟
من با توجه به ديدن چهره وي توانستم از او چهره نگاري کنم و همين امر باعث شد ابتدا مرد جواني در اصفهان شناسايي شده و دستگير شود و بعد از آن هم عقرب سياه بر اساس همان چهرهنگاري يک سال و نيم بعد دستگير شد.
شنيدهايم که عقرب سياه در طول اين سالها طعمههاي خود را تهديد کرده، موضوع از چه قرار است آيا صحت دارد؟ بله عقرب سياه بيشتر موارد از زندان رجايي شهر به من و مابقي زناني که طعمه وي بودهاند تماس ميگيرد و مدعي ميشود اگر به دادگاه برويم و بر عليه او شهادت بدهيم ما را خواهد کشت.
موضوع تهديدها را برايمان تعريف کنيد؟
ابتدا با من تماس گرفت و با لحني آرام مدعي شد اشتباه کرده و توبه کرده و در حال حاضر به يکي از قاريان قرآن در زندان تبديل شده است.
شما به او چه گفتيد؟
به او گفتم حتي اگر قاري قرآن هم شده باشي بايد اعدام شوي؛ زيرا تو وحشي هستي.
برخورد عقرب سياه چه بود؟ به محض آن که به او گفتم بايد بميري لحن وي تغيير کرد و شروع کرد مرا تهديد کردن و مدعي شد ميداند اسم فرزندم چيست و حتي در کدام مدرسه درس ميخواند.
اين اطلاعات را از کجا به دست آورده بود؟
نميدانم اطلاعات شخصي من و 30 زن ديگر را چگونه به دست آورده است اما هربار با همين اطلاعات ما را تهديد کرده است.
شما بعد از آن که متوجه شديد از پسرتان خبر دارد چه کاري کرديد؟ به سرعت خانهام را تغيير دادم و مدرسه فرزندم را نيز عوض کردم.
تهديدهايش متوقف شد؟
نه بار ديگر با من تماس گرفت و مدعي شد "خيال کردي
اگر مدرسه فرزندت را تغيير بدهي يا خانهات را جا به جا کني من نميتوانم
پيدايت کنم " به شدت ترسيده بودم اما ديگر نميدانستم بايد چه کنم.
روز دادگاه هم شما را تهديد کرد؟
بله اين فرد کثيف روز دادگاه هم زماني که در حال رفتن به داخل دادگاه بود من و ديگر زنان را تهديد کرد که ما را خواهد کشت.
شما با عقرب سياه در دادگاه درگير شديد؟ بله من قصد داشتم تا با کيف دستيام ضربهاي به صورت او بزنم؛ زيرا خندههايش ما را آزار ميداد اما به يکباره يکي از قضات به سمت من آمد و گفت اگر از کارهايم دست نکشم مرا بازداشت خواهد کرد.
قاضي ديگر چه گفت؟ زماني که ما از شدت ترس و وحشت ناشي از يادآوري آن لحظههاي سخت او را تهديد کرديم قاضي نيز از برخي از همکاران خود خواست تا صورت جلسهاي بنويسند که ما عقرب سياه را تهديد کردهايم.
شما به دفتر رئيس مجتمع هم رفتهايد؟
بله من و تعدادي از زنان به دفتر رئيس مجتمع آقاي افتخاري رفتيم و به او گفتيم قاضي پرونده نميخواهد اجازه بدهد که ما در جلسه محاکمه حضور داشته باشيم ايشان هم به دفتر قاضي پرونده رفت و موضوع را حل و فصل کرد و قرار شد ما در دادگاه حاضر باشيم.
خانم سارا! شما درخواستتان از مسئولان قوه قضاييه چيست؟ من و بقيه زنان از مسئولان قوه قضاييه ميخواهيم تا ما را از اين کابوس نجات دهند و عقرب سياه را به اشد مجازات برسانند.
به سختی :))))
جايي كه مسئولين ما فقط حرف ميزنن جايي كه وقتي اين آشغال با اين وقاحت اينكارهارو انجام دادهبايد آزاد شود چرا در مورد كساي ديگه سريع دادگاه تشكيل ميدن طرفو عرض چن روز اعدامش ميكنن ولي در اين مورد نكردن.
واقعا براي دستگاه قضا
بايد تاسف خورد و براي قاضي كه اين حكمرو صادر كرده
واقعا برا همشون متاسفم.