arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۸۴۲۱۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۰ : ۱۱ - ۱۷ دی ۱۳۹۳
ناگفته های حجت الاسلام والمسلمین محمد علی رحمانی

دستور دوجانبه امام خمینی برای مذاکره با صدام و آمادگی ارتش قبل از آغاز جنگ و عملکرد یکسویه دولت موقت و بنی صدر

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

حجت الاسلام و المسلمین محمد علی رحمانی، عضو شورای مرکز مجمع روحانیون مبارز و از حلقه یاران مبارز امام خمینی در نجف است که در دوران تبعید ایشان در عراق با هجرت به نجف اشرف، همراهی با استاد خویش را برگزید.
رحمانی همچنین از یاران آیت الله شهید سید مصطفی خمینی، مرحوم حاج سید احمد خمینی و شهید محمد منتظری بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران از اعضای دفتر امام  و در دوران دفاع مقدس مسوول بسیج مستضعفین و ستاد جذب و هدایت کمک های مردمی به جبهه شد. محمد علی رحمانی همچنین از اعضای موسس مجمع روحانیون مبارز و عضو کنونی شورای مرکزی آن است.
گفت و گو با حجت الاسلام رحمانی را در حسینه جماران جایی که برای او تداعی کننده خاطره های فراوانی از رهبر کبیر انقلاب اسلامی بود انجام گرفت.این گفت و گو پس از انتشار مجموعه مذاکرات دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت با صدام و سعدون حمادی وزیر امور خارجه وی و ضمن مرور بر متون انتشار یافته و متن مصاحبه صلاح عمر العلی انجام گرفت.

دکتر ابراهیم یزدی همزمان با انتشار این اسناد در مصاحبه ای به طرح ادعاهایی درباره جنگ و ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر پرداخت که با نقد محمد درودیان پژوهشگر دفتر مطالعات و تحقیقات جنگ و نگارنده مجموعه 5 جلدی پاسخ به پرسش های اساسی درباره جنگ، مواجه شد.
محمد درودیان با تأکید بر اهمیت نحوه برخورد دولت موقت با «اطلاعات تحرکات نظامی عراق برای حمله نظامی به ایران» که از سوی منابع مختلف از جمله آمریکایی ها در اختیار مقامات دولت موقت قرار گرفته بود؛ ارائه یا عدم ارائه این اطلاعات به شورای انقلاب، رهبر انقلاب و مسوولین دولت بعد را مورد سوال قرار داد.
ابراهیم یزدی در پاسخ به درودیان با اذعان به این که امام خمینی در وهله نخست موافق با ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نبود به برخی از پرسش های محمد درودیان پاسخ داد.
سلسله گفت و گوها و نقدهای انجام گرفته در این باره ضمن آن که به روشن تر شدن ابهامات تاریخ انقلاب و دفاع مقدس می انجامد؛ از سویی می تواند کمک بزرگی برای شکل گیری درک و فهم بهتری از اندیشه امام خمینی و منطق سیاست خارجی و سیاست داخلی مطلوب او محسوب شود.
محمد علی رحمانی فرمانده بسیج دوران دفاع مقدس در گفت و گو با جماران، ضمن توضیح توصیه های امام خمینی به دولت موقت و شورای انقلاب درباره سیاست دوجانبه مذاکره و آمادگی دفاعی کشور در مواجهه با صدام در دوران قبل از آغاز جنگ، چرایی عدم سیاست گذاری دفاعی و امنیتی مناسب را از سوی دولت موقت مورد سوال قرار می دهد و با تطبیق متن مذاکرات ابراهیم یزدی و صدام حسین و متن مصاحبه صلاح عمر العلی شخص سوم این مذاکره، از پشت صحنه این مذاکره که در مصاحبه چند سال پیش صلاح عمر العلی با شبکه تلویزیونی الجزیره گزارش شده است؛ رویکرد یک سویه دولت موقت را در مواجهه با صدام به چالش می کشد.
در این میان آنچه که مورد سوال اساسی است این است که دکتر ابراهیم یزدی از سویی بحران تهدیدات امنیتی عراق برای خوزستان را در موعد مورد بحث، کم اهمیت و محمد علی رحمانی آن را بسیار پر اهمیت و چالش برانگیز توصیف می کند. ابراهیم یزدی ارتش را نیروی غیرقابل اعتماد و محمد علی رحمانی فرمانده بسیج دوران دفاع مقدس آن را قابل اعتماد و کارآمد در مواجهه امنیتی با تهدیدات عراق می خواند و تأکید می کند از قدرت بازدارندگی ارتش در مقابل تهاجم نظامی صدام استفاده نشد. این همه در شرایطی است که دکتر ابراهیم یزدی در گفت و گوی خود به اطلاعات نظامی ارائه شده کاملتری از سوی هلی کوپترهای صدا و سیما خوزستان در دوره ریاست دکتر حمید آهنگران برادر حاج صادق آهنگران، اطلاعات ارائه شده از شمس اردکانی سفیر وقت ایران که از افسران شیعه عراقی دریافت می شد؛ اشاره می کند.
گفت و گوها درباره مسوولیت دولت موقت در پیشگیری از جنگ پس از انتشار کتاب های محمد درودیان از سویی و انتشار مقاله مارک گازیوروسکی تاریخ‌نگار آمریکایی  جدی تر شد. این مقاله که اکنون قریب 2 سال از انتشار آن در مجله «میدل‌ایست جورنال» می گذرد؛ پرده از اطلاعات ارائه شده از سوی کیو مأمور سیا در ایران به دولت موقت با واسطه امیرانتظام برای استقاده ایران از فن آوری های بازدرانده در برابر حمله احتمالی عراق  بر می داشت. 
پرسش های طرح شده در فضای افکار عمومی پس از انتشار ترجمه این مقاله در نشریه اندیشه پویا هنوز پاسخ داده نشده است؛ گفت و گوها و مناظره های مکتوب انجام گرفته از سویی البته از برخی از ابهامات موجود کاسته اند و از سوی دیگر پرسش هایی جدید و پراهمیت تری را آفریده اند که پاسخ به آن ها نیازمند گفت و گوهای بیشتر و تلاش های گسترده تر تاریخ پژوهان است.  امام شاید بیش از بیست دقیقه با نماینده مشترک دولت موقت و شورای انقلاب صحبت کرد و به ایشان گفت مطالب من را مو به مو برای اعضای دولت و شورای انقلاب عنوان می کنید...دولت حتی الامکان کاری کند و طوری «به گفت و گو با عراق بنشیند که با مذاکره، جنگی بین ما و عراق رخ ندهد»؛ تا ما بتوانیم در این چند سال مملکتمان را آباد کنیم که این جنگ ابتدایش هر وقت باشد انتهای آن معلوم نیست. مطلب دوم اینکه امام گفته بودند: به دولت توصیه می کنم ما «باید نیروهایمان و مردممان را آماده داشته باشیم، تا اگر چنانچه خدای نخواسته صدام توطئه چنین تجاوزی را عملی کند؛ از همان اول یک ضربه کاری بزنیم تا آنها عقب نشینی کنند و گرنه گرفتار می شویم.»


 تردیدی نیست که امام خمینی دفاع مقدس را جنگی فراتر از جنگ برای خاک و جنگی با عمق اعتقادی و معنوی می دانستند؛ اما اساسا مفهوم حفظ خاک و تمامیت ارضی کشور به نظر شما چه اهمیتی در رویکردهای سیاسی امام خمینی داشت؟
در دورانی که امام در عراق تبعید بودند؛ شخص صدام آقای دعایی را خواست و به ایشان گفت که ما برای شما منزل و ماشین و همه رفاهیات را فراهم می کنیم شما به عنوان رابط امام خمینی و رادیو از ایشان بخواهید که اجازه دهند در رادیو از تنب بزرگ و تنگ کوچک و ابوموسی به عنوان جزایر عربی یاد کنید.
آن ها ساعاتی را در رادیو به آقای دعایی داده بودند و فکر می کردند که می توانند بهره برداری خاص خودشان را از این امتیاز بکنند و تهدید کردند که برنامه را قطع می کنند. ایشان هم  موضوع را با امام درمیان گذاشت و امام گفتند که ما حتی از یک وجب از خاکمان نمی گذریم؛ برنامه ما را قطع کنند.
صدام باید چیزهایی را می گفت که مورد پسند جهان اعراب باشد. بنابراین مدعی بود که این جزایر را شاه ایران به عنوان ژاندارم منطقه تصاحب کرده و خودش الآن می تواند آن جزایر را پس بگیرد. آقای دعایی حرف صدام را به امام انتقال دادند و امام گفتند خب برنامه ما در رادیو تعطیل کنند این که مهم نیست لازم نیست تهدید بکنند ما با شاه جنگ داریم با کشورمان که جنگ نداریم و حتی ذره ی از آن جزایر هم به اعراب ارتباطی ندارد. حتی برخی جاهای دیگر هم برای ما بود و شاه بی عرضه آن را به اعرب داد. ما آن موقع معنای این کلام امام را نمی فهمیدیم. اما بعد که خاطرات علم را خواندیم فهمیدیم که شاه چه خیانتی در حق مردم ایران کرده و چه نقاطی را از دست داده است. این چند بار تکرار شد و آقای دعایی حرف بعث و صدام را برای امام بازگو می کردند و آخرین بار امام تهدید کرد و گذرنامه شان را به آقای دعایی دادند و گفتند که اگر قرار است این کارها را بکنند این گذرنامه من هرجا می توانند من را بفرستند. چند بار امام این تهدید را کردند. این خاطره را من از خود آقای دعایی شنیدم.


تحلیل امام خمینی از احتمال خطر حمله صدام به کشور و تهدیداتی که او برای انقلاب و ایران داشت چگونه بود؟ امام تا چه اندازه به این موضوع توجه داشتند که باید در برابر خطر تجاوز صدام به کشور تمهیدی اندیشید؟
به یاد دارم که شورای انقلاب و هیأت دولت با هم با هلیکوپتر در دوره ای که امام خمینی در قم مستقر بودند؛ خدمت امام خمینی می آمدند. منزل امام منزل آیت الله یزدی بود. در یکی از جلساتی که هیأت دولت و شورای انقلاب با هم آمدند که به گمانم این جلسه قبل از ظهر برگزار شد؛ نوبت من بود که در حیات خلوت منزل امام حضور داشته باشم.
همیشه یک نفر از دفتر امام در حیات خلوت منزل می نشست. آن روز که جلسه هیأت دولت بود نوبت به من رسید تا آنجا باشم. بعداز ظهر بود امام در را باز کردند وارد حیات خلوت شدند و به من گفتند آقای رحمانی احمد آقا کجاست؟ من کار ضروری دارم مطلبی را یادم رفت به اعضای دولت و اعضای شورای انقلاب بگویم سعی کنید احمد را پیدا کنید تا به ایشان بگویم. اگر نتوانستید با ایشان ارتباط برقرار کنید سریع به من خبر دهید که کار دیگری انجام دهم.
من دنبال احمدآقا رفتم و به اهل منزلشان پیام دادم که امام منتظر ایشان هستند. حاج احمد آقا وارد منزل شدند تا از من پرسیدند که آقا کجاست؛ امام خودشان در را باز کردند و به هر دوی ما گفتند که بیایید داخل. ما داخل رفتیم امام به احمد آقا گفتند که من فراموش کردم مسئله مهمی را برای آقایان بازگو کنم. شما تماس بگیر یک یا دو نفری که مرضی الطرفین باشند؛ یعنی کسی که هر دو گروه شورای انقلاب و هیأت دولت او را قبول و به او اعتماد داشته باشند؛ خبر کن تا من مطلب را از این طریق به آقایان برسانم. می خواهم مطلبی درباره عراق و درگیری های مرزی را به آقایان بگویم. من نگران آینده هستم.
دقیقا به خاطر دارم که امام گفتند؛ «من نگران آینده هستم». بعد هم ادامه دادند که لازم نیست همه این افراد با هلیکوپتر بیایند و اینجا این وسایل امنیت ندارند بگویید نمایندگان با ماشین بیایند و فردا حتما این جا باشند.
 فردای آن روز آنجا نبودم و یادم نمی آید چه کسی یا کسانی به عنوان نمایندگان دو طرف به ملاقات امام رفته بودند. اما یادم هست که از احمد آقا پرسیدم؛ آقا چه چیزی گفتند. احمد آقا توضیح دادند:



امام شاید بیش از بیست دقیقه با آن نماینده صحبت کرد و به ایشان گفت مطالب من را مو به مو برای اعضای دولت و شورای انقلاب عنوان می کنید؛ اینکه شما صدام را نمی شناسید. من 14 سال در عراق بودم  این حزب را می شناسم و به عملکرد آنها واقف هستم. بعثی ها عاملی هستند برای انهدام دین و دیانت. شما نمی دانید که حزب بعث و صدام چه خبیث هایی هستند و هیچ بویی از انسانیت نبرده اند. امروز در جهان عرب خلا لیدری است و یکی از کسانی هم که دنبال به دست گرفتن رهبری است، صدام است. دستیابی به این رهبری و اداره کردن جهان عرب مستلزم دو چیز است یکی جنگ با اسرائیل و دیگری درگیر شدن با غیر عرب و اما اینها که مرد جنگ با اسرائیل نیستند. در جنگ 1967 که جنگ اعراب با اسرائیل است مگر عراق چه کاری کرد که الان برای جنگ با اسرائیل انجام دهد. یا اینکه مرد جنگ با ترکیه باشد که آن هم نیست. آمریکا در شرایط کنونی پشتیبان ترکیه است و عراق جرأت حمله به ترکیه را ندارد. امام تأکید کرده بودند که من نگران صدام به تنهایی نیستم نگران این هستم که با ادعاهایی که در جهان عرب می کند برای ما در جهان عرب مشکل پیش بیاید. به این معنا که همین که صدام با ما وارد جنگ شود از طرف عربستان سعودی، امارات و دیگر کشورهای عربی حمایت شود. جهان عرب به ویژه پادشاهان عرب، تمایل به این جنگ دارند. عرب ها از ما ناراحتند چرا که انقلاب ما مبنای سلطنت آن ها را هم به خطر انداخته است ولی من نگران بالاتر از این هستم.
در ادامه به افزوده شدن خطر حمایت آمریکا و انگلیس از عراق اشاره می کنند. امام(س) بارها گفته اند که اینها فکر نمی کردند که انقلاب اسلامی پیروز شود و جمهوری اسلامی شکل بگیرد. ارتش عراق و اردن از اول معلوم بود که اهل جنگ اند و بقیه پول می دهند. 70 میلیارد دلار که عربستان در جنگ به عراق کمک کرد الان هم مبلغ کمی نیست چه برسد به 30 سال پیش.
مرحوم احمد آقا در ادامه توضیح دادند که امام با طرح استدلال های فوق، تأکید می کنند: دولت حتی الامکان کاری کند و طوری «به گفت و گو با عراق بنشیند که با مذاکره، جنگی بین ما و عراق رخ ندهد»؛ تا ما بتوانیم در این چند سال مملکتمان را آباد کنیم که این جنگ ابتدایش هر وقت باشد انتهای آن معلوم نیست.
مطلب دوم اینکه امام گفته بودند: به دولت توصیه می کنم ما «باید نیروهایمان و مردممان را آماده داشته باشیم، تا اگر چنانچه خدای نخواسته صدام توطئه چنین تجاوزی را عملی کند؛ از همان اول یک ضربه کاری بزنیم تا آنها عقب نشینی کنند و گرنه گرفتار می شویم.»منظور شما گزارشی است که صلاح عمرالعلی از مذاکره صدام با دکتر یزدی در هاوانا ارائه می دهد؟
من شخصا از شبکه الجزیره مصاحبه صلاح عمر العلی که نماینده عراق در سازمان ملل متحد بود و شخص سوم این مذاکرات بود را مشاهده کردم. توضیحاتی که صلاح درباره صدام می داد دقیقا منطبق بر برداشتی بود که امام از شخصیت او به دولت موقت و شورای انقلاب ارائه داد.
در اینجا من بخشی از ترجمه متن پیاده شده مصاحبه صلاح عمرالعلی درباره این دیدار را برای شما می خوانم که به روشنی  نشان می دهد صدام به گونه ای فریبکارانه از سویی در مذاکره با دکتر یزدی درباره مذاکره و تبادل هیأت های دیپلماتیک سخن می گوید؛ از سوی دیگر لحظه ای بعد در گفت و گو با صلاح عمر العلی از جنگ سخن می گوید. صلاح در گفت و گو با شبکه الجزیره توضیح می دهد که بعد از آن که دکتر یزدی با رضایت از این مذاکره و توافق حاصل شده محل مذاکره را ترک کرد ما به حیاط بزرگی که در آن یک استخر شنا هم وجود داشت رفتیم و صدام از همراهان خواست دو صندلی بیاورند و ما دو نفر را تنها بگذارند. او ادامه می دهد:



امام گفتند خب برنامه ما در رادیو تعطیل کنند این که مهم نیست لازم نیست تهدید بکنند ما با شاه جنگ داریم با کشورمان که جنگ نداریم و حتی ذره ی از آن جزایر هم به اعراب ارتباطی ندارد. حتی برخی جاهای دیگر هم برای ما بود و شاه بی عرضه آن را به اعرب داد....این چند بار تکرار شد و آقای دعایی حرف بعث و صدام را برای امام بازگو می کردند و آخرین بار امام تهدید کرد و گذرنامه شان را به آقای دعایی دادند و گفتند که اگر قرار است این کارها را بکنند این گذرنامه من هرجا می توانند من را بفرستند. چند بار امام این تهدید را کردند. مثل این حرف را هم تیمسار فلاحی بعدها زد که به حاج احمد آقا گفتند این جنگ با دو سال تمام نمی شود و با این حمایتی که اعراب از بعثی ها می کنند این جنگ به درازا خواهد کشید.
من تاریخ دقیق این صحبت را به یاد نمی آورم ولی زمانی بود که امام در قم بودند و تیمسار شادمهر هم رییس ستاد مشترک ارتش امام بودند و درگیری های مرزی را به امام اطلاع می داند.
امام در بهشت زهرا فرمود نیاز به 20 سال تلاش شبانه روزی برای ساختن مملکت داریم؛ کسی که ایده اش این است؛ روشن است که نمی تواند در برابر مسئله خانمان برانداز جنگ بی تفاوت باشد؟
به خاطر دارم که آیت العظمی موسوی اردبیلی هم به مناسبتی در یکی از روزنامه ها درباره جنگ ایران و عراق توضیحاتی می دادندکه بخشی از فرموده ایشان درباره‌ی همین مطالب بود. امام هشدارداده بودند باید مواظب باشیم جنگی بین ما و عراق در نگیرد و البته همزمان دستور آمادگی ارتش را دادند. شاید سفر آقای یزدی به هاوانا و مذاکره با صدام بعد از همین سخنان امام بود.


آقای دعایی در مصاحبه ای که در قالب مجموعه خاطرات ایشان سال ها پیش انجام گرفته است، اشاره می کنند که عراقی ها اصرار داشتند که مذاکره کننده ایرانی از دولت موقت نباشد و آن ها با نماینده شخص امام مذاکره کنند. جالب این است که آقای دعایی می گویند شخصی هم که قرار بود با ما مستقیماً مذاکره کند خود صدام بود.  ایشان ادامه می دهند که



امام فرمودند: من باید فکر کنم و بعد بگویم. روز بعد که به خدمت ایشان رسیدم امام فرمودند: من تصور می کنم که عراقی ها حَسن نیت ندارند و قصد فریب ما را دارند و من مصلحت نمی دانم در این شرایط شخصی را از طرف خودم بفرستم. این مسئله باشد تا انتخابات انجام شود و کشور نظم خود را بیابد. یعنی رئیس جمهور، مجلس و دولت منتخب مجلس داشته باشیم.(گوشه ای از خاطذات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی/یادها_ 35، ص174و 175)



در ادامه آقای دعایی تصریح می کنند:



«امام معتقد بودند، مذاکره فایده ای ندارد. زیرا عراق قصد فریب ما را دارد و نمی خواهد با ما و انقلاب اسلامی ما کنار بیاید.» (همان)



  آقای دعایی متذکر می شوند:



عراق از بهترین فرصت ممکن یعنی از زمانی که ما درگیر مسائل داخلی و بحرانهای بعد از انقلاب بودیم، استفاده کرد و سعی نمود تا در درون کشور اختلاف و دودستگی ایجاد کند. بنابراین با استفاده از گروهکهای سیاسی تحت نفوذ خود بعضی از استانهای مرزی ما را به جدائی طلبی و استقلال تحریک کرد تا از طریق ایجاد درگیریهای داخلی و قومی یعنی داشتن داعیه استقلال در استانهای مرزی، ما را وادار به سازش و تسلیم نماید و به نوعی به خواسته های خود برسد.... باید توجه داشت که صدام در حقیقت مقدمات جنگ علیه ایران را از آبان 57( سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) آغاز کرد و اولین قرارگاه اطلاعاتی و عملیاتی جنگ را از همان موقع در بصره تأسیس کرد و برادرش برزان تکریتی را مسئول قرارگاه کرد. یعنی با اعلام انحلال ساواک و مراکز قدرت امنیتی و سیاسی رژیم شاه و با فروپاشی نظم سابق و از هم گسستنِ بدنه ارتش که در واقع پس از فرار از پادگانهای ایران آغاز شده بود، صدام به فکر انتقام از ایرانی ها افتاد ....» ( بر گرفته از خاطرات حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعائی، به اهتمام: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول 1387 ، ص 177-174.)



از طرفی تمامی اطلاعات موجود تأیید می کند که صدام اساسا اعتقادی به مذاکره نداشته و به دنبال رفع اختلافات با مذاکره نبوده و تصمیم خود را برای حمله به ایران گرفته بود.


امام خمینی چقدر هوشیارانه شخصیت صدام را شناخته بودند و چه هوشیارانه به جای اعزام نماینده خودشان اصرار بر اعزام نماینده دولت موقت می کنند. باید شخصیت امام خمینی را شناخته باشید تا عمق استراتژیک نحوه تصمیم گیری ایشان در این باره درک کنید. نکته نخستی که در این باره باید در نظر بگیریم این است که امام خمینی همواره از مذاکرات محرمانه پرهیز می کردند. چنانکه وقتی علم از ایشان تقاضای ملاقات خصوصی کرد نپذیرفتند و وقتی که آیت الله بروجردی از امام تقاضا کرد که درباره موضوعی به عنوان نماینده ایشان به ملاقات و مذاکره خصوصی با شاه بپردازد باز هم ملاقات به تنهایی را نپذیرفتند و موافقت آقای بروجردی را برای این که فردی به عنوان شاهد همراه ایشان باشد؛ گرفتند. از سوی دیگر امام خمینی حتی المقدور از این که در مسئولیت های اجرایی دولت دخالت کنند؛ پرهیز می کنند... ضمن این که تصور کنید؛ اگر صدام می آمد و با نماینده رهبر انقلاب ایران مذاکره می کرد و پس از آن اعلام جنگ می کرد؛ رسانه های داخلی و خارجی امام خمینی را مسئول شکست مذاکرات و آغاز جنگ می دانستند. امام خمینی با شناختی که از صدام داشتند شاید می دانستند که او به دنبال بازی دادن دستگاه دیپلماسی ایران است. این موضوع نشان می دهد که امام خمینی چقدر هوشیارانه شخصیت صدام را شناخته اند و چه هوشیارانه به جای اعزام نماینده خودشان اصرار بر اعزام نماینده دولت موقت می کنند.
باید شخصیت امام خمینی را شناخته باشید تا عمق استراتژیک نحوه تصمیم گیری ایشان در این باره درک کنید. نکته نخستی که در این باره باید در نظر بگیریم این است که امام خمینی همواره از مذاکرات محرمانه پرهیز می کردند. چنانکه وقتی علم از ایشان تقاضای ملاقات خصوصی کرد نپذیرفتند و وقتی که آیت الله بروجردی از امام تقاضا کرد که درباره موضوعی به عنوان نماینده ایشان به ملاقات و مذاکره خصوصی با شاه بپردازد باز هم ملاقات به تنهایی را نپذیرفتند و موافقت آقای بروجردی را برای این که فردی به عنوان شاهد همراه ایشان باشد؛ گرفتند. از سوی دیگر امام خمینی حتی المقدور از این که در مسئولیت های اجرایی دولت دخالت کنند؛ پرهیز کنند و همواره معتقد به روال های کارشناسی و فنی تصمیم گیری بودند و حتی مخالف عهده دار شدن مسئولیت ریاست جمهوری توسط یک روحانی بودند.
ضمن این که تصور کنید؛ اگر صدام می آمد و با نماینده رهبر انقلاب ایران مذاکره می کرد و پس از آن اعلام جنگ می کرد؛ رسانه های داخلی و خارجی امام خمینی را مسئول شکست مذاکرات و آغاز جنگ می دانستند. امام خمینی با شناختی که از صدام داشتند شاید می دانستند که او به دنبال بازی دادن دستگاه دیپلماسی ایران است.


منظور شما گزارشی است که صلاح عمرالعلی از مذاکره صدام با دکتر یزدی در هاوانا ارائه می دهد؟
من شخصا از شبکه الجزیره مصاحبه صلاح عمر العلی که نماینده عراق در سازمان ملل متحد بود و شخص سوم این مذاکرات بود را مشاهده کردم. توضیحاتی که صلاح درباره صدام می داد دقیقا منطبق بر برداشتی بود که امام از شخصیت او به دولت موقت و شورای انقلاب ارائه داد.
در اینجا من بخشی از ترجمه متن پیاده شده مصاحبه صلاح عمرالعلی درباره مذاکره دکتر یزدی و صدام را برای شما می خوانم که به روشنی  نشان می دهد صدام به گونه ای فریبکارانه از سویی در مذاکره با دکتر یزدی درباره مذاکره و تبادل هیأت های دیپلماتیک سخن می گوید؛ از سوی دیگر لحظه ای بعد در گفت و گو با صلاح عمر العلی از تصمیم قطعی خود برای جنگ سخن می گوید. صلاح در گفت و گو با شبکه الجزیره توضیح می دهد که بعد از آن که دکتر یزدی با رضایت از این مذاکره و توافق حاصل شده محل مذاکره را ترک کرد ما به حیاط بزرگی که در آن یک استخر شنا هم وجود داشت رفتیم و صدام از همراهان خواست دو صندلی بیاورند و ما دو نفر را تنها بگذارند. او ادامه می دهد:



کنار استخر... من و صدام روی صندلی نشستیم. لحظات در سکوت گذشت. من به آب خیره شده بودم و او... نمی‌دانم به چه فکر می‌کرد. رو کرد به من و پرسید: به چه فکر می‌کنی صلاح؛ می‌بینم تو فکری! به او گفتم: من در واقع به خاطر این دیدار خیلی خوشحال و مسرورم. الان نسبت به حل این بحران ـ ان‌شاءالله ـ خیلی خوشبین هستم و احساس می‌کنم که به زودی بین دو کشور، بحران تمام می‌شود....چند لحظه گذشت. رو به من کرد و پرسید: صلاح چند سال است کار دیپلماتیک می‌کنی؟ گفتم تقریباً ده سال. پرسید: چطور؟ و ادامه داد: تو اصلاً می‌دانی دیپلماسی یعنی چه؟ چه چیزی مغز تو را خراب کرده؟....به من گفت:« چه صلحی، چه مشکلی بین ما و ایران حل شد؟ ای صلاح این مساله... یک فرصت است که شاید در یک قرن یک بار اتفاق می‌افتد. این‌ها (ایرانی‌ها) اهواز را از ما گرفتند، شط‌العرب را از ما گرفتند! طبعاً حالا فرصت برای ما دست داده. الان آن‌ها خودشان آمده‌اند، در حالی که کشورشان از هم پاشیده است! ارتش آنها از هم گسیخته شده و نیروهای‌شان پراکنده گشته. بین خودشان جنگ و دعواست! گروهی، گروهی دیگر را می‌کشند! پس الان این فرصت تاریخی ماست تا بتوانیم تمام حقوق‌مان را به طور کامل بازگردانیم. این موضوع را فقط به تو می‌گویم. خودت را به عنوان نماینده عراق در سازمان ملل متحد آماده کن. من می‌روم ضربه‌ای را به آنها بزنم که صدایش در تمام کره زمین شنیده شود. تمام حقوقمان را پس می‌گیرم.» این مساله درست چند هفته پس از به قدرت رسیدن صدام در سپتامبر 79 اتفاق افتاد. یعنی در سومین هفته از ماه سپتامبر...



هیچ لشکری از ارتش توسط دولت موقت و یا بنی صدر که مسئولیت فرماندهی کل قوا را قبل از شروع جنگ عهده دار بود؛ از استان های دیگر به خوزستان منتقل نشد؟
 من به خاطر نمی آورم که این اتفاق افتاده باشد. به نظر من ما از توان بازدارندگی ارتش در مقابل صدام استفاده نکردیم.


در مصاحبه ای که اخیرا با آقای دکتر ابراهیم یزدی صورت گرفته است؛ مصاحبه کننده به یادداشت ایشان در مهر 59 اشاره می کند. در بخشی از این یادداشت دکتر یزدی آمده است:



محورهای سوم و چهارمی که دولت انقلاب اسلامی در ایران تعقیب می‌کرد، برخورد قاطع نظامی در غرب و جنوب با تجاوزات و توطئه عراق بود. این برنامه متاسفانه آنطور که می‌باید صورت نگرفت. دلایل متعددی وجود دارند که در آن شرایط خاص ماه‌های اول بعد از پیروزی انقلاب نیروهای نظامی و انتظامی ما نتوانند بطور قاطع در برابر تهاجمات تحریک‌کننده عراق مقابله کنند. هر آدم وارد و آشنا به مسائل ایران و وضعیت ارتش و نیروهای انتظامی بعد از انقلاب می‌توانند درک کند که چرا؟»



خبرنگار در ادامه با اشاره به توضیحات دکتر یزدی در این یادداشت می گوید: این توضیحات نشان می‌دهد در دوره دولت موقت یعنی یکسال قبل از آغاز جنگ، ایران در جبهه دیپلماتیک اقداماتی برای مهار حمله عراق انجام داده بود، اما آیا از نظر نظامی هم پیش‌بینی‌هایی شده بود؟ نیرو‌ها و تجهیزات نظامی به مرزهای غربی منتقل شدند؟



دکتر یزدی در پاسخ می گوید: در آذربایجان غربی آمادگی‌ نظامی داشتیم. تیمسار ظهیر‌نژاد به عنوان ارشد‌ترین فرمانده نظامی با آقای دکتر حقگو، استاندار آذربایجان غربی کاملاً همکاری می‌کرد. در خوزستان هم آنچنان مشکلی نداشتیم، آنجا هنوز مساله برخورد نظامی نبود، بیشتر تحریک بود، مثلاً عراق از گروهی به نام خلق عرب حمایت می‌کردند، ولی بیشترین مشکل ما با عراق در کردستان بود. ما موافق دخالت ارتش و اعزام نیروی نظامی به مرز نبودیم.



سوال من از شما این است که این گزاره آقای دکتر یزدی که «در خوزستان هم چندان مشکلی نداشتیم» را تا چه اندازه درست می بینید؟
هرگز درست نیست! این گزاره ی آقای دکتر یزدی که «در خوزستان هم چندان مشکلی نداشتیم» با هیچ یک از اطلاعات تاریخی ما از منطقه همخوانی ندارد. بلکه تقریبا واضح است که از منظرهای مختلف به ویژه با توجه به ادعاهای مرزی دشمن، کانون بحران خوزستان بود. بخش عمده درگیری های مرزی ای که تیمسار شادمهر گزارش می داد از خوزستان بود. عراق هم سرانجام از خوزستان به ایران حمله کرد. ضمن این که صدام در ارتباطاتی که با خلق عرب برقرار کرده بود؛ به نوعی توافق و همکاری در این زمینه رسیده بودند؛ که خود امتیاز دیگری برای آغاز حمله عراق از سمت خوزستان به ایران بود.


شما از این وضعیت آگاهی داشتید؟
در خوزستان درگیری های زیادی بود. با اختلافات میان آیت الله شبیر خاقانی، جریان خلق عرب، مدنی و... آنجا درگیری های خطرناک رخ می داد و برخی به منزل آقای خاقانی حمله کرده بودند و عکس بزرگان و اجداد ایشان را پاره کرده بودند.
 تدبیر شده بود که ایشان نزد امام بیایند امام برای ایشان جا تعیین کرده بودند و من و حاج احمد آقا و چند تن دیگر مجلس درس ایشان می رفتیم و به نوعی می توان گفت که ایشان فقیه منطقه خلیج فارس بود و در انقلاب هم کمک زیادی به ما کرده بود.
از سوی دیگر جریان خلق عرب به نوعی بقایای جریان شیخ خزعل و استمرار آن بود. قبل از جنگ، خلق عرب برای این روحانی بزرگوار دردسر ایجاد می کردند در خوستان نیز آشوب بر پا می کردند و حتی به صدام هم قول داده بودند که اگر صدام برای خلق عرب در خوزستان حکومت موقت تعیین کند آنها هم خوزستان را تصرف می کنند و به صدام می دهند و زمنیه سازی برای حمله نظامی صدام می شد. از سویی تیمسار مدنی انفجارهایی که توسط خلق عرب انجام می شد را به روحانیونی مثل آقای خاقانی نسبت می دادند و    می گفتند که خلق عرب تحت حمایت روحانیون عمل می کنند.
چون عربی من خوب بود نوارهایی که از استانداری خوزستان و خلق عرب شنود می شد را به من می دادند و از من خواستند که آنها را به فارسی برگردانم و مکتوب کنم و اگر محتوای آنها مطلب مهمی بود، خبر دهم. این عاملی شده بود تا من با مسائل منطقه آشنا شوم. در این میان مشخص شد که ادعاهای آقای مدنی درست نیست و آیت الله خاقانی فردی بری از این اتهامات است. از شبکه الجزیره مصاحبه صلاح عمر العلی که نماینده عراق در سازمان ملل متحد بود و شخص سوم مذاکره صدام و دکتر ابراهیم یزدی بود را مشاهده کردم. توضیحاتی که صلاح درباره صدام می داد دقیقا منطبق بر برداشتی بود که امام از شخصیت او به دولت موقت و شورای انقلاب ارائه داد. توضیحات او به روشنی نشان می دهد صدام به گونه ای فریبکارانه از سویی در مذاکره با دکتر یزدی درباره مذاکره و تبادل هیأت های دیپلماتیک سخن می گوید؛ از سوی دیگر لحظه ای بعد در گفت و گو با صلاح عمر العلی از تصمیم قطعی خود برای جنگ سخن می گوید.


آقای یزدی هم در همان مصاحبه وقتی که خبرنگار از ایشان می پرسد «آیا اطلاعاتی هم درباره آمادگی دولت عراق برای حمله نظامی به ایران داشتید؟» نخست به فیلمبرداری آقای دکتر حمید آهنگران، برادر حاج صادق آهنگران اشاره می کند که از رفت‌و‌آمدهای نظامی در مرز ایران و عراق با هلی‌کوپتر صدا و سیما فیلم گرفته بود. دکتر یزدی می گوید:



 فیلم‌هایش موجود است. خودش هم اهل دزفول است و حتی رشته ارتباطات را با تشویق من انتخاب کرد. آهنگران مرتب به وزارت امور خارجه می‌آمد و جزئیات همه تحرکات عراقی‌ها را در اهواز و خرمشهر به من گزارش می‌داد. اخیرا ترجمه مقاله‌ای از مارک گازیوروسکی، پژوهشگر آمریکایی درباره سفر جورج کیو، مامور سیا به تهران منتشر شد که مدعی بود کیو اطلاعاتی درباره آمادگی عراق برای جنگ با ایران به هیات ایرانی (بازرگان، امیرانتظام و یزدی) داده است که آن‌ها پس از استعفای دولت موقت این اطلاعات را در اختیار جانشینان خود نگذاشتند. من در پاسخ به آن مقاله نوشتم که اطلاعات ما از آمادگی عراق برای حمله نظامی بیشتر از آنچه بود که کیو داد، چون از کانال‌های مختلف اطلاعات به ما می‌رسید. هم آقای حمید آهنگران اطلاعات را به ما می‌داد، هم افسران شیعه عراقی که در عراق بودند، با ترتیبی که داده شد به دیدار آقای دکتر علی شمس اردکانی سفیر ایران در کویت می‌رفتند و گزارش فعالیت‌های ارتش عراق را به او می‌دادند. این افسران عراقی حتی به آقای شمس اردکانی گزارش داده بودند که ارتش عراق در چه روز و ساعتی و از کدام نقطه به ایران حمله خواهد کرد. آقای شمس اردکانی هم این را به صورت تلگراف و رمز به وزارت امور خارجه فرستاد. کسی که در دولت آقای موسوی به عنوان کفیل وزارت امور خارجه معین شده بود، بدون توجه به اهمیت این تلگراف، در حاشیه آن می‌نویسد که ملاحظه‌ شد، بایگانی شود. در حالی که این باید فوری به نظر امام و دولت و شورای انقلاب ‌رسانده می‌شد.



در ادامه خبرنگار می پرسد: اطلاعاتی که جورج کیو به شما داد، از این جهت که متکی بر منابع اطلاعاتی دیگری بود، هیچ نکتۀ جدیدی نداشت؟ آقای یزدی در پاسخ می گوید:



اطلاعاتی که آن‌ها در اختیار ما گذاشتند، دربارۀ جابجایی نیروهای زرهی ارتش عراق از غرب کشور به شرق، یعنی از مرزهای اردن به مرزهای ایران بود. گازیوروسکی نوشته دولت بازرگان، این اطلاعات را در اختیار هیچ کس قرار نداد. این اطلاعات اصلاً برای ما هیچ اهمیتی نداشت. ما خیلی بیشتر از این در جریان بودیم. کیو اطلاعاتی هم درباره مراکز گازی آسیای مرکزی در اختیار ما گذاشت که اطلاعات درخوری نبود. البته اولین بار نیست که نهضت آزادی را متهم به سهل‌انگاری درباره جلوگیری از حمله عراق کرده‌اند.



اما نکته مهم اینجاست که آقای یزدی از سویی می گوید: ما از اسفند ۵۷ حمله عراق به ایران را مطرح کردیم، از سوی دیگر مدعی می شود: بنابراین جنگ قابل پیش‌بینی و پیشگیری بود اما تأکید می کند که  «البته از نظر دیپلماسی قابل پیشگیری‌ بود» بعد در جای دیگری توضیح می دهند؛ که ایشان در مشاوره  هایی که به آقای بازرگان می دهند با اعزام ارتش به مرز عراق مخالفت می کنند. دکتر یزدی ادامه می دهد:



 من به آقای مهندس بازرگان این مثال را گفتم که در عراق، در دورۀ نوری سعید در مرزهای اردن ناآرامی‌هایی رخ داده بود. عراق تصمیم گرفت که ارتش خود را به کمک دولت اردن بفرستد. ژنرال عبدالکریم قاسم، رئیس ستاد ارتش کاملاً مجهز از بغداد خارج شد و به سمت مرز رفت، اما چند روز بعد برگشت و بغداد را گرفت و کودتا کرد. به آقای مهندس بازرگان گفتم ارتش ایران از انقلاب شکست خورده است، هنوز هم تصفیه نشده است. ما نمی‌دانیم که در ارتش چه خبر است. اگر شما به ارتش ماموریت دهید به کردستان برود، چه بسا در یک جنگ با عراق پیروز شود، اما به عنوان ارتش جمهوری اسلامی بیاید و مدعی انقلاب شود.... ارتش به انقلاب تسلیم شده بود اما هنوز نیروی قابل اعتمادی نبود.
دکتر یزدی در ادامه درباره مأموریت هایزر در تهران می گوید: هایزرآمد که ارتش با مردم مواجه نشود و انسجامش را حفظ کند. پیش‌بینی‌اش هم این بود که بعد از مدتی که این هیجانات انقلابی فروکش کند، دوباره ارتش وارد صحنه شود....بنابراین در چنین شرایطی می‌گویند ارتش خودش را حفظ کند، دو سال وقت می‌دهیم و بعد وارد خواهیم شد. محاسباتشان غلط بود. بنابراین ما نمی‌خواستیم ارتش را به کردستان بفرستیم. در خوزستان هم آن موقع هنوز موضوعیت نداشت این کار را بکنیم. ...ما می‌توانستیم ارتش را بفرستیم برود به کردستان. اما آن را به مصلحت نمی‌دانستیم، به دلیل نقشی که افسران فراری، اویسی و پالیزبان در مرزهای ایران و عراق داشتند و سیاستی که عراق دنبال می‌کرد. ما این نگرانی را داشتیم که ارتش به آنجا برود و با آن‌ها بسازد و بعد باعث دردسر بزرگی برای ما شود. چون اگر در ۲۲ بهمن آمدند به انقلاب تسلیم شدند، آن فضا عوض شده بود و بعضی از افسران ارشد را تیرباران کرده بودند. همه ترسیده‌ بودند و شرایط متفاوت بود.



این منفی بافی های آقای دکتر یزدی نسبت به ارتش هرگز با تاریخ و واقعیت تطبیق ندارد. در این زمینه ارتش نیروی قابل اعتمادی بود؛ چنانکه تجارب تاریخی ما چنین می گوید. مگر سپهبد قرنی، تیمسار شادمهر، ظهیرنژاد که اخراجی و یک محکوم به اعدام رژیم شاه بود؛ نبودند. تنها کسی که ارتش را حفظ کرد امام است. بعد از شروع جنگ نفر دوم حامی ارتش آقای خامنه ای است هر کدام هم دلیل خود را دارند.  واقعیت این است که ارتش خود را مدیون امام می دانست، به دلیل این که امام بود که در مقابل تندروها ایستاد و ارتش را حفظ کرد. قیاس این ارتش که خود را مدیون امام می دانست در مملکتی که علیه نظام شاهنشاهی انقلاب شده است،با لشکری در عراق که علیه رژیم شاهنشاهی آن کودتا کرد؛ قیاس مع الفارق است.


امام همیشه شاخص هایی داشت . امام درباره اجماع شخصیت های سیاسی در مخالفت با بازگشت ایشان از پاریس به ایران می گویند:



 آن وقت هم که در سختى بودم و هجوم از اطراف بود، تهدیدات از اطراف، از امریکا بود، از ایران بود، و مى‏ خواستند مانع بشوند از اینکه من بیایم به ایران، و آن نقشه‏ ها را کشیدند- و بحمد اللَّه آن نقشه‏ ها نقش بر آب شد- من از آن وقت ... اگر مطمئن نشدم خیلى احتمال مى‏ دادم که مسأله، مسئله غیر عادى باشد؛ و همین طور بود. و لهذا همه این تهدیداتى که شد و توصیه‏ هایى که شد- از قِبَل دولت ایران به وسیله دولت فرانسه، و امریکا به وسایل مختلف- اینها همه قوّت داد ذهن مرا که اینها توطئه مى‏ خواهند ببینند. از رفتن من به ایران اینها یک خوفى در دلشان هست و رفتن من را مى‏ خواهند تعویق بیندازند. «زودرس است حالا نروید»! به صورت اینکه مى‏ خواهند یک- مثلًا- نوازشى از ما بکنند، یک مصلحت بینى! و من مى‏ دیدم که دشمن ها نمى‏ خواهند مصلحت ما را ببینند؛ مصلحت خودشان این است! من این را که فهمیدم عازم شدم به اینکه نه، باید بروم. از رفقاى ما هم، از دوستان ما هم توصیه مى‏ شد که حالا زود است؛ لکن من از اصرار آنها فهمیدم که نه زود نیست، حالا باید رفت! و اینها در صددند که همه قوا را جمع کنند و یک توطئه‏ اى است در کار. اینجا هم که من آمدم، باز آقایان- بعضى از آقایان- مى ‏گفتند کاش مثلًا زودتر نمى‏ آمدند؛ باز یک مقدارى زود بود! ولى من اعتقادم این بود که زود نبود، و زود هم نبود (صحیفه امام، ج 6 ص 282)



واقعیت این است که  اگر امام آن روز به تهران نیامده بود؛ شاید انقلاب پیروز نمی شد؛ اما دقت کنید که در آن دوران مردم عادی نمی گفتند که امام نیاید؛ بلکه این شخصیت های سیاسی بودند که معتقد بود رفتن به تهران رفتن به کام شیر است .


بعداز پیروزی انقلاب همین نگاه و اجماع نسبی نسبت به حذف ارتش و بی اعتمادی به آن وجود داشت. از همه افراطی تر مجاهدین خلق مرتب بر علیه ارتش شعار می دادند و معتقد به تشکیل ارتش خلقی بودند.


امام در برابر این فکر منافقین و حزب توده و گروه های چپ گرای تندروی آن روز که خواهان انحلال ارتش بودند؛ محکم ایستاد و گفت باید ارتش حفظ شود. چطور می توانستیم اسلحه را از 250 هزار نیروهای آموزش دیده کادر یک دفعه بگیریم. در این صورت تنها چیزی که باقی می ماند؛ اسلحه بود. مسئله دفاع از سرزمین کاری به دین ندارد. آقای خامنه ای با راهنمایی آیت الله منتظری اولین کسی است که نماینده امام در شورای عالی دفاع می شود. امام نماینده می گذاشتند که اتفاقی نیافتد.


با آن همه اعلام وفاداری ارتش می توانستند فرمانده لایق روی کادرهای مخلص بگذارند. باید این نیرو حفظ می شد. این آقایان مثل این که هیچ بلد نبودند.


در یکی از خاطرات فرمانده هان ژاندارمری ناحیه خوزستان نقل شده است که ارتش عراق رو به روی فارسیان ایران پل می زند که به این سمت بیاید . ژاندارمری آن زمان امکانات زیادی نداشت. با دو توپ 110 و چند توپ 106 مخفیانه آن سمت پل رفتند و برای اینکه عراقی ها پی به حضور آنها نبرند  و پلی که ساخته بودند را تخریب کردیم. اولین عقب نشینی عراق در آن منطقه در محله ای به نام فارسیان یا پارسیان بود که به قصد ساخت پل تجهیزات آورده بودند ولی ما با امکانات کمی که داشتیم اجازه ورود آنها را به این سمت رودخانه ندادیم.

انتهای پیام /*
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۰
مهدی ع
|
Spain
|
۱۷:۵۵ - ۱۳۹۳/۱۰/۱۷
1
10
من در سازمان عقیدنی سیاسی ناجا سرباز ایشون بودم انسان نازیه
نظرات بینندگان