شبهای تابستان کوی آرام است، آرام برای دور هم نشستن و گپی دوستانه زدن، حرف از حال و آیندهای که هم امید در آن خوابیده است و هم دلواپسی.
شبهای تابستان کوی آرام است؛ آرام برای انجام امور علمی، کارهایی که عدهای در این روزها شروع کردهاند و عدهای هم باید تمامش کنند.
شبهای تابستان کوی آرام است، آرام برای چند ساعتی کتاب خواندن و فکر کردن، غرق در دنیای علم و ادب شدن.
در این روزهای استیضاح چند سربرگِ خبرگزاری و یک خودکار آبی برداشتهام و به سراغ آدمهای این دیار آمدهام؛ آدمهایی که صدایشان در این روزها باید بیشتر شنیده شود، در میان این همه هیاهویی که از این طرف و آن طرف میآید و خودشان را نماینده دانشگاه و دانشجو معرفی میکنند. صدای آدمهای اینجا، چه مخالف و چه موافق، باید بیشتر شنیده شود، آن هم از زبان خودشان.
در این روزهای آرام و تعطیل دانشگاه، که بسیاری از اهالی آن حضور ندارند و عدهای هم خوب این نبودن را فهمیدهاند، می توان چند نفری را پیدا کرد و پای صبحتشان شنید. آمدهام تا پای حرفهای دانشجویانی بنشینم که تصمیم گرفتهاند تعطیلاتشان را در کوی باشند و در اوقات فراغت هم از دانشگاه و علم دور نباشند.
نیمکت سنگی زیر درخت را گرفتهاند و چهار نفری، تنگ هم نشستهاند. همین که خودم را معرفی میکنم و از آنها در مورد استیضاح وزیر علوم میپرسم، تخمه شکستنشان را کنار میگذارند و با شور و شوق شروع به صحبت میکنند. حرف مشترک و اولشان این است که همهشان از بچههای مهندسی برق هستند و هم دانشکدهای وزیر، و اینکه خوب و از نزدیک او را میشناسند و از دیدگاههایش خبر دارند.
مجتبی همه حرفهایش را خلاصه میکند و همان تکجمله، حرف اول و آخرش است: « به نظرم عقیده شخصی رو دخالت دادند».
فرهاد هم آن تکجمله را طور دیگری ادامه میدهد:« انگیزه سیاسی پشتش هست. میگن جو دانشگاه متشنج شده، اما نه ما و نه دوستانمونن چیزی ندیدیم. مسئله دیگهای هم که مطرح میکنن اینه که رشد علمی کم بوده، اما هر چه هست بدتر از قبل نیست».
حالا نوبت علی است که وسط همه نشسته، تا از وزیر بگوید و رفتارهایی که از او دیده و شنیده است، دل پری هم از مجلس دارد:« شان مجلس خیلی وقته که پایین اومده، از همون موقع انتخاب وزرا که همه مردم از تلویزیون دیدند. ما بچه های برق هستیم و آقای فرجی دانا رو میشناسیم، استاد خوبیه و از لحاظ علمی آدمی دانا. در کار علمی هم دیدگاههای جالبی داره و کارهای مهمی رو برای صنعتی شدن علم انجام داده و البته اینکه ادم متینی هم هست...».
حرف برای گفتن زیاد دارند. اما فرصتی برای بودن بیشتر با آنها نیست. خداحافظی میکنم و سمت میدان کوی میروم؛ میدانی که پاتوق خیلی از دانشجویان است، به خصوص در این شبهای تابستانی.
عدهای چند نیمکت دور میدان را گرفتهاند و بقیه هم دسته دسته سر پا ایستادهاند. دو دل میشوم که سراغ کدامشان بروم، از قیافهها مشخص است که هر کسی با دوستان هممسلکش دور همند و مشغول حرف زدن. از کسانی که ایستاده اند شروع میکنم. قاطی جمعشان میشوم و از آنها میخواهم تا چند دقیقهای را وقت بگذارند و به چند سوالم پاسخ بگویند. همهشان خبر را شنیدهاند، اما بعضیهاشان خیلی دل و دماغ حرفزدن در مورد آن را ندارند، شاید علتش را بتوان از تهِ حرفهایشان فهمید.
هوار، دانشجوی دکتری، که انگار درس و مشق بیشتر برایش مهم است، میگوید: « من اصلا نمیدونم علتشون از استیضاح چیه، یعنی اینکه دنبال چی هستند که میخوان استیضاح کنند». دوستش که دانشجوی امیرکبیر است و مهمان کوی، و از گفتن اسم کوچکش هم ابا دارد، وارد بحث میشود:« وزیر که کار خاصی انجام نداده، خیلی تغییری اتفاق نیفتاده، اما خب اینها دلیل استیضاح نیست.»
او از پیشبینی روز استیضاح میگوید؛ اینکه به نظرش استیضاح رای نمیآورد و وزیر باقی خواهد ماند.
محمود هم که دانشجوی دکتری است، با لحنی گلایهآمیز، از عدم حضور وزیر در دانشگاه میگوید، اما میترسد از اینکه بخواهد بیشتر حرف بزند و مدام سر به سرم میگذارد :« ما سیاسی نیستم، حواست باشهها ، حرف خاصی هم که نزدم...»
ماندنم آنجا زیاد طول نمیکشد. همین نظرات را هم به زور میگویند و با اکراه، نه اینکه حرفی برای گفتن نداشته باشند، دلواپسند از اینکه بخواهند راحت حرفشان را بزنند، این را در همان اول کار که خودم را به عنوان خبرنگار معرفی کردم ، فهمیدم.
هنوز دور میدان، هستند آدمهایی که اهل حرف زدن باشند و برایشان مهم باشد استیضاح وزیر. وقتی سراغ دو دانشجویی میروم که زیر درخت چنار نشستهاند، زود خودشان را آماده میکنند و جمع جور برای حرفزدن؛ گویی صحبتهایمان را شنیدهاند با آن جماعت ایستاده.
اکبر دانشجوی رشته اطلاعرسانی است، او حسرت این را میخورد که «کاش مسئله را بین خودشان حل میکردند» و کار به این جاها نمی کشید :« میتونست کار به این چیزا نکشه، هنوز یک سال بیشتر نگذشته. به هر حال سیاسته و به نظرم میتونستن با هم بدهبستون کنند، شاید وزیر میتونس انتخاب و تعویض روسا رو انجام نده. کاش مسئله رو حل می کردن».
سجاد، هم رشتهایاش هم پای صحبت میآید:« چیز هایی رو (که استیضاحکنندهها) گفتند ما تو دانشگاه ندیدیم، یعنی اون چهار بندی رو که نوشتند. به نظرم حرفهای رئیسجمهور تعیینکننده است، وگرنه که وزیر در این مدت نتونست اونها رو قانع کنه».
دانشجویان دیگری هم هستند که نظرشان تفاوت میکند، کسانی که استیضاح را به حق میدانند و مصر هستند باید انجام شود. این اصرارشان را هم با دغدغه میگویند، با شور. شور و مصر بودنشان را وقتی میفهمم که پای حرفهای دانیال و محمدحسن و محمدرضا نشستهام، کنار مسجد، کنار حوض بیآب؛ جایی که ماندنمان طول نمیکشد و ترجیح می دهیم حرفهایمان را در بین راه رفتن بزنیم، تا جایی دیگر را برای نشستن پیدا کنیم.
دانیال هم دانشجوی مهندسی است، شروع میکند به دستهبندی کردن مخالفان و موافقان استیضاح، اینکه با چه اهدافی این کار را دنبال میکنند، او که عجله دارد و زود میخواهد از جمعمان برود حرفهایش را خلاصه میزند:« اگر قراره به خاطر استفاده از افراد فتنه استیضاح بشه، که حقش هست اما اگر به خاطر بورسیههاست که نمایندهها باید کمکش کنند. اما وقتی کسی مثل آقای توفیقی رو به عنوان مشاور گذاشته، در واقع دهنکجی به مجلس کرده. رویه درست همین استیضاحه. دیر و زود هم نداره، جلوی ضرر هر وقت گرفته بشه منفعته».
حالا نوبت محمدحسن است، دانشجوی دکتری آب و هواشناسی:« ببین دو مسئله وجود داره. یکی اینکه نمایندگان مجلس با رای مردم اومدن سر کار، مثل دولت و هر دو قابل احترامند. یکی هم اینکه آیا فتنه اتفاق اتفاده یا نه؟ الان این مهرههای فتنه کجا هستند؟ وزیر علوم از چه کسانی داره استفاده میکنه. من تفکراتم به دولت آقای روحانی اصلا نزدیک نیست، اما چون رهبری خواستند ما هم دعا میکنیم و حمایت، اما بعضیها نمیخوان خودشون رو تو دایره جمهوری اسلامی قرار بدن. این افراد در دایره علمی نیستند و ما حس میکنیم دارند کارهایی میکنند. اتفاقا الان جو دانشگاه باز نشده و افرادی مثل ما نمیتونیم راحت حرفمون رو بزنیم، اما در دوره قبل میشد سوال پرسید و حرف زد.»
محمدحسن بدون گرفتن نفس ادامه میدهد و ن هم تند تند صحبتهایش را مینویسم؛ حرفهایی متفاوت.
«خیلی از این روسا و آدمهای به کار گرفته شده متخصص هستند، اما متعهد نیستند و البته آدمهای بدون تعهد بیشتر ضرر میرسونن. به همین دلایل من از طرفداران استیضاح وزیر علوم هستم».
حرفهای رفیقش، محمدرضا، دانشجوی مهندسی شیمی هم در تکمیل صحبتهایش است: «انتخابهایی شده که انگار قراره جناحبازی صورت بگیره. آیا فضای دانشگاه به جایی رسیده که به ثبات علمی برسه؟ ارتباط دانشگاه با صنعت رو چه کردند؟ چرا افراد بیحاشیهای نباید سرکار باشند تا دانشگاه کار خودش رو بکنه؟ اون چیزی که میبینیم نسبت به گذشته بدتر شده است؟...».
حالا حرفهایشان تمام شده و میروند سمت اتاقهایشان؛ همه، چه آنهایی که با این وزیر همراه نیستند و چه آنهایی که استیضاح را عدالت نمیدانند. سر برگهایم را چک میکنم و سمت اتاق میروم. به این فکر میکنم که باید این همه صحبتهای نوشتهشده را تنظیم کنم.
شبهای تابستان کوی، با این همه صداهای نشنیده مخالف و موافق، آرام است و ساکنانش خود را برای سال تحصیلی جدید آماده میکنند.