arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۶۹۳۸۱
تاریخ انتشار: ۲۸ : ۱۱ - ۰۷ تير ۱۳۹۳
نیما بانک:

ما هنرمند نیستیم، صنعتگریم

یکسری تکنیک و فرمول هست که حالا من به تجربه یاد گرفتم. اما فرمول‌هایی است که در سینمای تجاری دنیا هم آنها را استفاده می‌کنند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

نیما بانک عناوین مختلفی دارد؛ بازیگر تئاتر و تلویزیون، عکاس، کارگردان فیلم کوتاه و مستند و سازنده آگهی‌های تبلیغاتی.اما با وجود این همه عناوین، خود را «فیلمساز» معرفی می‌کند. او فرزند رضا بانک، فیلمبردار معروف سینماست.

به گزارش انتخاب، از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۲ مدیرعامل شرکت نیماد بین‌الملل، یکی از شرکت‌های تبلیغاتی ایرانی بود. همچنین در اواخر سال ۱۳۹۲ آژانس تبلیغاتی ۳۶۰درجه راهکارهای خلاق را راه‌اندازی کرد و در حال حاضر مدیرعامل آن است. او از 18سالگی ساخت فیلم‌های تبلیغاتی را آغاز کرد و امروز یکی از شناخته‌شده‌ترین فیلمسازان عرصه آگهی‌های تبلیغاتی است. در این گفت‌وگو درباره شرکت‌هایی که کالاهایشان را تبلیغ کرده صحبت کردیم، ولی به دلیل «ممنوعیت تبلیغات کالاها» از ذکر نام‌ها خودداری کردم.


بالاخره نام خانوادگی شما چیست؛ ‌بانک یا بانکی؟
من توی شناسنامه بانک هستم، پدرم هم توی شناسنامه بانک هستند.
پس چرا شما را «بانکی» خطاب می‌کنند؟
شاید کلمه «بانک» توی دهان راحت نمی‌چرخد. بنابراین پدرم در سینما با نام رضا بانکی شناخته شده‌اند و به من هم می‌گویند نیما بانکی. اما من تلاش کردم این اسم را به اصلش برگردانم.
یعنی ما شما را با نام آقای بانک خطاب کنیم؟
ترجیح می‌دهم نیما بانک باشم.
با ضرب‌المثل «پسر کو ندارد نشان از پدر» آشنا هستید؟ ‌
بله.
خب چقدر درباره شما صدق می‌کند؟ ‌
(با خنده) خدا کند به پدرم رفته باشم! به یاد می‌آورم اوایل که اینترنت فراگیر و بانک اطلاعات هنرمندان راه‌اندازی شده بود، یک‌شب پشت کامپیوتر نشستم و در فضای مجازی اسمم را جست‌وجو کردم. دیدم همه اطلاعات درباره من وجود دارد. اما وقتی اسم پدرم را جست‌وجو کردم فقط نوشته شده بود، فیلمبردار سینما و با قلم درشت و قرمزرنگ نوشته بود وی پدر نیما بانکی است!!
این نشان می‌دهد که «پسر کو دارد نشان از پدر» واقعا درست است؟
واقعیت این است که من هرچه یاد گرفتم از پدر بوده.
دارید تعارف می‌کنید؟ ‌
اصلا‌. حقیقت را می‌گویم.
نیما بانک عناوین مختلف همچون بازیگر، عکاس، فیلمبردار و... دارد. خب دقیقا شغل اصلی شما چیست؟
فیلمسازم. من خودم را فیلمساز می‌دانم.
یعنی عکاس و... نیستید؟
عکاسی این‌روزها تفریح است! طی این سال‌ها بازیگری را تجربه کردم، کار صحنه انجام دادم، فیلمبرداری کردم. فکر می‌کنم یک کارگردان باید مجمع‌العلوم باشد و در زمینه کاری که انجام می‌دهد آگاهی داشته باشد و همه اینها را باید ولو در حد کم بداند.
شما به بازیگری علاقه‌مند هستید؟
واقعیت این است که بازیگری هیچ‌وقت جزو علایق شخصی‌ام نبوده. البته می‌دانم که بازیگر خوبی هم نیستم. آدم واقع‌بینی هستم و فکر نمی‌کنم بازیگر فوق‌العاده‌ای هستم، اگر بودم، ادامه می‌دادم.
نخستین کسی هستید که می‌شنوم چنین اقراری می‌کند. چون از برخی‌ها که همین را سوال می‌کنم، می‌گویند ذاتا بازیگرند. چرا خلاف جهت حرکت و عمل می‌کنید؟
واقعا بازیگر خوبی نیستم.
اما موقع بازی بانمک هستید.
بانمکی می‌تواند یکی از فکت‌های بازیگری باشد.
در بیشتر بازی‌هایتان هم چنین مایه‌ای دیده می‌شود. چرا؟
چون نقش‌هایی که بازی کردم شبیه هم بودند. تقریبا اشتراکاتی دارند. یک‌بار آقای رایگان از من پرسیدند چرا بازی نمی‌کنی؟ من هم گفتم بازیگر خوبی نیستم، من خودم را بکشم همینم. باورش نمی‌شد. من به تئاتر علاقه‌مندم و تئاتر هم بازی کرده‌ام. بهترین خاطراتم از بازیگری تئاترهایی است که بازی کرده‌ام ولی باز هم بازیگر خیلی خوبی نیستم.
اینکه برای دومین‌بار اقرار کردید که بازیگر خوبی نیستید، ‌نشان از صداقت شماست.
ممنونم. سعی می‌کنم صادق باشم.
همین الان هم که اقرار می‌کنید، آنقدر بانمک جواب می‌دهید که آدم شک می‌کند جدی می‌گویید. چرا؟
دارم جدی می‌گویم.
کاملا قانع شدم که جدی هستید! پس شما خودتان را فیلمساز می‌دانید؟
بله. خودم را فیلمساز می‌دانم. دوست دارم فیلمساز باشم.
ولی کارهایی که تا امروز انجام داده‌اید شما را بیشتر بازیگر- عکاس معرفی می‌کند تا یک فیلمساز. اصلا ‌چرا فکر می‌کنید فیلمساز هستید؟
نزدیک 20 سال است که کار فیلمسازی انجام می‌دهم، حالا در رشته‌های مختلف مثلا تبلیغاتی، صنعتی و داستانی کوتاه.
نکته در این است که در ایران اینگونه تلقی می‌شود اگر کارگردانی، فیلم بلند داستانی نسازد، خیلی نمی‌توان عنوان فیلمساز را به او نسبت داد. نظرتان چیست؟
متاسفم!
فکر می‌کنید این مساله از کجا نشات گرفته؟
کل این روند در ایران کمی متفاوت است. ما فیلمسازان بزرگی در دنیا داریم مثل فرانسه یا آمریکا که سازنده آگهی‌های تلویزیونی‌اند که البته در ایران به آنها تیزر می‌گویند که غلط است.
چرا گفتن تیزر غلط است؟
چون تیزر بخشی از آگهی تلویزیونی است که تماشاگر را یک لحظه جذب کند. من همیشه اصرار دارم که از عنوان تیزر استفاده نکنند و آگهی تلویزیونی واژه درست‌تری است.
به نظر شما خصوصیات یک آگهی تلویزیونی خوب چیست؟ اصلا چیزی هست که قابل تدریس باشد یا صرفا موضوعی است که باید تجربه با آن همراه شود؟
فکر می‌کنم که قابل تدریس باشد.
مگر الفبا دارد؟
یکسری تکنیک و فرمول هست که حالا من به تجربه یاد گرفتم. اما فرمول‌هایی است که در سینمای تجاری دنیا هم آنها را استفاده می‌کنند.
البته در اینجا اینطور جا افتاده که سینما دانش نیست و بیشتر از لفظ قریحه استفاده می‌کنند؟ ‌
من یک سنت‌شکنی دیگر بکنم؟ بله. حتما.
از نظر من هیچ سینماگری هنرمند نیست. ما هنرمند نیستیم، ‌بلکه صنعتگریم.
چه وقت به هنر تبدیل می‌شود؟
این بحث طولانی است. به نظر من یک بقال هم می‌تواند هنرمند باشد. هنر، ذات و روش زندگی‌کردن است تا خروجی انسان. وقتی این دوتا با هم تلفیق می‌شود تبدیل به یک اثر هنری می‌شود. حالا یکسری قواعد بین‌المللی هم وجود دارد. کسی که منتقدان کارش را بپسندند و خریداران اثر هنری، اثرش را بخرند و آن اثر پخش‌کننده هم داشته باشد، وقتی این مثلث تشکیل شد، آن‌وقت به اثر هنری تبدیل می‌شود.
البته گاهی هم این‌جوری تعبیر می‌شود که هر‌کس دوربین هندی‌کم دستش باشد، می‌شود عباس کیارستمی؟
خیلی آسان است که دوربین دست بگیریم، راه بیفتیم و از در و دیوار فیلم بگیریم. چون حسمان هم با ما همراه است. این هیچ مترومعیاری ندارد که بگوییم این حس آن لحظه درست بوده یا خیر. فیلم از نظر من در قالب تجاری صنعتی‌اش شکل می‌گیرد.
منظورتان «بیزینس» است؟
حتی نمی‌خواهم این واژه را به کار ببرم. وقتی می‌گوییم «تجاری»، یعنی فیلمی می‌سازیم «بفروش». می‌خواهم بگویم کلمه دیگری باید جایگزین آن شود.
تا چه بشود؟ ‌
تا فیلم به معنای درستش ساخته شود؛ ‌به شکل آکادمی و برای ساخت آن، گروه حرفه‌ای وجود دارد و همه کارها را کارگردان انجام نمی‌دهد. یعنی فیلمنامه‌ای هست و مدیریت هنری. مدیر هنری کسی است که «استوری برد» تهیه می‌کند. وقتی فیلم‌های موفق هالیوود را می‌بینیم دقیقا چیزی که تصویر شده، پیش از آن، «استوری برد» و طراحی شده. مثلا استوری برد را هفت ماه پیش کشیدند، اما همه چیز در پلان نهایی همان چیزی است که در «استوری برد» اتفاق افتاده است. آن وقت اگر من عضو این گروه باشم، می‌توانم بگویم که به این شکل فیلمسازی می‌کنم.
 البته شنیده‌ها حاکی از این است که اگر به شکل آکادمیک و منظم باشد، ‌کار سخت می‌شود. به نظر شما چرا؟
به این دلیل که نظم داشتن کار سختی است. اگر ما در سینمایمان «استوری برد» بیاوریم باید تو سر خودمان بزنیم. برای اینکه یاد گرفتیم در بی‌نظمی به نظم برسیم!
در خارج از کشور مسوولیتی به اسم «Production Designer» داریم که در ایران چنین چیزی وجود خارجی ندارد! تخصصش هم در اینجا وجود ندارد. به همین دلیل فیلم‌های بزرگ هالیوودی در 20 یا 25 روز ساخته می‌شوند، ولی دو سال پیش‌تولید دارند.
شما در کارهایتان واقعا «استوری برد» می‌کشید؟ ‌
بله، دو بار برای هر آگهی. اولین «استوری برد» برای سفارش‌دهنده آگهی است؛ کسی که پول آگهی را می‌دهد. این «استوری برد» برای شخصی است که نه فیلمساز است و نه سابقه فیلمسازی دارد و داستان را برایش توضیح می‌دهد. وقتی تایید شد دوباره برمی‌گردد و می‌آید دست گروه تولید. گروه تولید موظف است طی یک زمان‌بندی کار را آماده کند. همه اینها در جلسه‌ای مطرح می‌شود که به آن «جلسه پیش از تولید» گفته می‌شود و اینها را اتود می‌زنند. برای برخی پروژه‌ها یک هفته فرصت است و برای برخی پروژه‌ها یک شب. در نهایت چیزی که کارگردان تایید و فکر می‌کند که مشتری قبول می‌کند وارد مرحله تولید می‌شود. بعد «شات لیست» تهیه می‌شود و برای «شوتینگ» آماده است. در «استوری برد» نهایی همه چیز مشخص است که در کدام صحنه‌ها چه اتفاقاتی خواهد افتد.
 با همه این کارها چقدر موفقیت را تضمین می‌کنید؟
سخت است اما شدنی است. ممکن است تحقیقات اولیه، هدف مخاطب و طبقه اجتماعی چیزهایی که مربوط به قبل از ایده‌پردازی است اشتباه داشته باشد. اما اگر داده‌ها درست باشد، نتیجه رضایت‌بخش است.
معروف‌ترین کارتان چیست؟
اصلا‌ شکوفایی تبلیغاتی من از زمزم شروع شد.
پس از این نظر خودتان را فیلمساز می‌دانید؟ ‌
من با افتخار می‌گویم که سازنده آگهی تلویزیونی هستم.
قصد دارید کار سینمایی بلند انجام بدهید؟
بله. تمام هدف زندگی من این بوده که فیلم سینمایی بسازم.
یعنی از تبلیغات خواستید به سینما برسید؟
دقیقا‌.
شرایط فیلمسازی آن زمان که شروع به کارکردید، مناسب بود؟
زمانی که من آگهی تلویزیونی ساختم شرایط کمی متفاوت بود. کسی برای آگهی تلویزیونی دکور نمی‌ساخت یا سر فیلمبرداری تراولینگ نمی‌آوردند.
 یعنی محدودیت داشتید؟
محدودیت نبود. سلیقه به این شکل نبود. اولا تبلیغات تلویزیونی خیلی محدود بود و جا نیفتاده بود. حتی برای صاحبان کالا در ایران، صنعت جوانی بود.
 آن موقع فیلمنامه داشتید؟
بله. اوایل هم فیلمنامه می‌نوشتم و هم فیلمبرداری و تدوین می‌کردم
سر فیلمبرداری تبلیغات مواد غذایی به آنها هم ناخنک می‌زنید؟
(با خنده) خیلی زیاد.
به کدام مواد غذایی علاقه دارید؟
من تقریبا به تمام مواد غذایی علاقه دارم.
الان مشغول چه کاری هستید؟
کار خاصی نمی‌کنم. شرکت تبلیغاتی دارم.
از افرادی که زمینه کاریشان با شما مشترک است چیزی یاد گرفته‌اید یا نه؟
در زمینه تبلیغات تلویزیونی؟
کلا تبلیغات؟
نه از هیچ‌کس یاد نگرفتم.
از تبلیغات فیلم‌ها چطور؟
خیلی به آن علاقه‌مند بودم. در بچگی می‌رفتم سر مونتاژ و حتی چند تا «تبلیغ فیلم» ساختم؛ مثل فیلم «دوئل» به کارگردانی احمدرضا درویش. من یکدفعه وارد کار شدم. 18 سالگی عکاسی فیلم انجام دادم و چون عضو «خانه سینما» بودم سریع وارد کار شدم.
رقابت میان شرکت‌های مختلف تبلیغاتی چقدر برای شما جدی است؟
حدود شش، هفت سال رقابت جدی شده. به نظرم رقابت خیلی مثبت است.
در تبلیغات چقدر ایده مهم است و چقدر ابزار؟
ایده خیلی مهم است. ایده باید وجود داشته باشد تا بعد فکر کنیم چطور باید بسازیم.
در زمینه تبلیغات در مقایسه با دنیا کم نیستیم؟
در مقایسه با خودمان کم نیستیم، اما در دنیا مساله مالی و زمان موثر است.
شرق آسیا چطور؟
آنها پیشرفته‌تر هستند. ایده‌هایشان آنچنان خلاقانه نیست اما بودجه تعیین‌کننده است.
آینده این حرفه چگونه است؟
(می‌خندد) من فیلم می‌سازم و دیگر آگهی نمی‌سازم و تعطیل می‌شود!
آیا پیشرفتی می‌بینید؟
نسبت به قبل پیشرفت داشتیم.
آیا به آگهی‌های امروز نقد دارید؟ ‌
صددرصد. من به آن نقد دارم. مشکل اینجاست که سلیقه کارفرما خیلی دخیل است. شرکت‌های تبلیغاتی به سمت علمی‌شدن پیش می‌روند. تلویزیون فقط پخش‌کننده کار است و کارفرما نیست. کارفرما صاحب فلان برند است. حالا مدتی است که کمپانی‌های خارجی وارد ایران شده‌اند؛ ولی دارند سلیقه‌شان را اعمال می‌کنند.
اعمال سلیقه از چه نظر؟ ‌
باید ببینیم این آگهی برای گروه مخاطب آن محصول کار می کند یا خیر؟
 سلیقه کارفرما یا صاحب کالا مهم است. اما نباید خودشان را صاحب نظر بدانند. باید به سازنده اعتماد کنند.

ایرادهای آگهی‌هایی که پخش می‌شود، چیست؟

خیلی چیزهاست. چرا «سوپرمن» باید از تلویزیون ما پخش ‌شود؟ اگر قرار است کپی کنیم بیایم از خودمان و فرهنگمان کپی کنیم. آیا استفاده از دزدان دریایی کارائیب برای تبلیغ مبل درست است؟ یا همین‌طور کپی کردن از «پدرخوانده» یا کلیپی از «جنیفر لوپز»؟ آسان‌ترین کار این است که ویدیوی خواننده‌ای را به آگهی تلویزیونی تبدیل کنیم.

منبع: شرق
نظرات بینندگان