شبکه خبری بی.بی.سی در گزارشی آورده است: «حتی در خود عربستان سعودی هم اعتراضات در منطقه ساحلی قطیف به ندرت در خبرها انعکاس پیدا میکنند.
به گزارش انتخاب، فعالیت خبرنگاران در این منطقه تقریبا غیرممکن است. اما من توانستم دور از چشم رادارها به آنجا سفر کنم. من در این منطقه متولد، و در همان حوالی بزرگ شدم و به همین خاطر بهخوبی آنجا را میشناسم. در دو سال گذشته بارها بدون اطلاع مقامات عربستان به استان شرقی سفر کردم. میخواستم بفهمم که چرا فعالان مدنی متعلق به اقلیت شیعه کشور با تظاهرات علیه حکومت پادشاهی جان خود را بهخطر میاندازند.
دل و جرأت پیدا کردن
استان شرقی محل زندگی اکثر شیعیان عربستان است. آنها کمتر از ۱۵ درصد جمعیت را تشکیل میدهند و بسیاری از آنها ادعا میکنند که بهخاطر مذهبشان هدف تبعیض قرار میگیرند. اعتراضات در عربستان در اوایل سال ۲۰۱۱ شروع شد. در آن زمان معترضان خواهان آزادی ۹ نفری بودند که سالها بدون محاکمه در زندان بودند.
قیامهای عربی که سراسر منطقه را فرا گرفت، به معترضان دل و جرأت بیشتری داد، اما در این کشور پادشاهی محافظهکار، مخالفت به ندرت تحمل میشود. در اعتراضات سه سال اخیر ۲۰ مرد جوان کشته شدهاند، و صدها نفر دیگر زخمی یا زندانی شدهاند. تهیه گزارش از این منطقه با چالشهای زیادی روبرو بود. با اینکه من تبعه عربستان سعودی هستم، ولی رفتن با دوربین از جایی به جای دیگر خیلی سخت بود و ممکن بود بازداشت شوم.
نفس زن بودن کافی است که بهخاطر ظاهرتان به دردسر بیفتید. یکی از مأموران پلیس مذهبی، یعنی همان نهاد مشهور موسوم به سازمان امر به معروف و نهی از منکر، سر من داد زد، چرا که معتقد بود جلوی عبایم به اندازه کافی بسته نیست.
رانندگان که معمولا مهاجرانی غیرعربستانی هستند، به شدت به من مشکوک بودند. من در تهیه گزارشم تا حدی به تصاویر نادری که فعالان مدنی در اختیارم میگذاشتند، متکی بودم. این تصاویر نشان میدهند که این درگیریها تا چه حد پیش رفتهاند.
رویارویی خشونتبار
معترضان با دقت فراوان اقداماتشان را مستند کردهاند، چرا که میخواهند پیامشان را به گوش دیگران برسانند.
آنها همچنین در مبارزه با حکومت بسیار فعال هستند؛ مثلا یک پوستر چهره ملک عبدالله را پاره کرده، و به آتش کشیدند. انجام چنین کاری برای بسیاری از عربستانیها غیرقابل تصور است.
من در مجامعی پنهانی با دهها معترض ملاقات کردم و برایم روشن شد که مطالبات آنها واحد و یکپارچه نیست، اما همگی خواهان اصلاحات فراگیر هستند. منطقه قطیف بسیار نفتخیز است، اما فعالان شیعه میگویند که ساکنان این ناحیه از قدیمالایام از نظر سیاسی و اقتصادی به حاشیه رانده شدهاند.
یک روز ماه فوریه سال گذشته پیامی دریافت کردم مبنی بر اینکه نیروهای امنیتی در شهر حساس عوامیه به خانههای دو فعال تحت تعقیب بنامهای فاضل الصفوانی و مرسی الربح حمله کردهاند، اما ایندو موفق شدند از چنگ آنها فرار کنند.
عوامیه در میان زنجیرهای از ایستهای بازرسی قرار داشت، اما من توانستم با دوربینم پنهانی وارد این شهر شوم. هیچیک از این فعالان پیش از آن خطر صحبت کردن با رسانهها را به جان نخریده بود، اما آن روز دیگر مصمم بودند که داستانشان را تعریف کنند.
آقای صفوانی گفت: "آنها با ما مثل تروریستها رفتار میکردند. واضح بود که قصد کشتنمان را دارند. شما الان روی میادین نفتی ایستادهاید که سوخت کل دنیا را تأمین میکنند، اما ما از این منابع هیچ سهمی نمیبریم. فقر، گرسنگی، بیاحترامی، و نبود آزادی سیاسی؛ ما هیچ چیز نداریم. چه برایمان مانده؟ آنوقت با وجود همه اینها به ما حمله هم میکنند و سعی میکنند ما را بکشند."
بیبیسی بیش از یک سال از دولت عربستان درخواست مصاحبه و اظهار نظر در این مورد کرد، اما هیچ جوابی دریافت نکرد.
در ماههای مابین سفرهایم ساعتها تصاویری که در اختیارم گذاشته شده بود را با دقت بررسی میکردم. در یکی از کلیپها با کمال تعجب دیدم که یکی از معترضان با هفتتیر به پلیس شلیک میکند. معترضان همیشه اتهامات دولت را مبنی بر اینکه آنها در تظاهراتها از سلاح استفاده میکنند، تکذیب کرده بودند. من از یکی از فعالان برجسته در مورد استفاده از سلاح سوال کردم. او جواب داد: "مسلما اگر نیروهای امنیتی به خانهای حمله کنند، از نظر ما استفاده از هر وسیلهای برای دفاع از خود قابل قبول است."
سال گذشته دریافتم که مرسی الربح، فعالی که در جریان اولین سفرم با من صحبت کرده بود، کشته شده است. دوستانش میگویند که او در حالی که برای یک مراسم مذهبی در خیابانهای عوامیه آماده میشده، هدف گلوله مأموران پلیس قرار گرفته است.
اوایل امسال هم دو مأمور پلیس کشته شدند. نیروهای امنیتی و معترضان در یک رویارویی خشونتبار با هم درگیر شدهاند.
قطیف مثل یک منطقه نظامی شده که ایستهای بازرسی و خودروهای زرهی آن را در محاصره خود گرفتهاند. ماندن در این منطقه برای انجام تحقیقات بیشتر برایم خطرناک شد و مجبور شدم کشورم را ترک کنم.
اطرافیانم را ترس و سوء ظن فرا گرفته بود، و مخالفتها دوباره به حالت زیرزمینی برگشته است.»