پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اقتصاددانان همواره در خصوص
هزینههای واقعی تورم گیج شدهاند. دیتلا، مکولاچ و آزولد (2001) یک
نظرسنجی بینکشوری ارائه دادند که رابطه معکوس خوشحالی یا رضایت از زندگی
مردم با نرخ تورم در این کشورها را مستند میساخت. همچنین، شواهد نظرسنجی
که شیلر (1997) ارائه داد نشان داد که مردم با هر پیشه و حرفهای از تورم
بدشان میآید چون که تقریبا به اتفاق آرا فکر میکنند تورم سطح زندگیشان
را شدیدا کاهش میدهد.
با این حال نظریه متعارف اقتصادی پیشبینی
میکند که هزینههای تورم اندک است. استدلالی که آورده میشود اين است که
میتوان درآمد اسمی را با توجه به تورم پیشبینی شده تنظیم و تعدیل کرد، به
طوری که وضعیت رفاهی مردم تقریبا به همان اندازه حالت بدون تورم برسد به
استثنای هزینه فرصت نگهداشتن نقدینگی که بهره به آن تعلق نمیگیرد؛
بنابراین اقتصاددانان عموما هزینه تورم را به صورت مساحت زیر تابع تقاضای
پول اندازهگیری میکنند که زیان اجتماعی نگهداشتن پول نقد به جای
داراییهای بهرهدار است.
با چنین معیاری اگر بخواهیم هزینه تورم
را حساب کنیم رقم اندکی خواهد شد: زمانی که نرخ تورم سالانه 10 درصد باشد
این هزینه کمتر از 1 درصد مصرف میشود. نتیجه به دست آمده کاملا مستحکم
بوده و در هر دو حالت دادههای کلی یا سطح خانوار که برای تخمین تابع
تقاضای پول استفاده میشود معتبر است (برای نمونه نگاه کنید به آتاناسیو،
گوئیسو و یاپلی 2002). اگر مردم عادی این هزینه تورم را در ذهن خود داشته
باشند پس نباید اهمیت چندانی به تورمهای ملایم بدهند. با این حال شیلر
(2007) تشخیص داد کلمه «تورم» رایجترین اصطلاح اقتصادی در بین عامه مردم
بوده و حتی بسیار متداولتر از کلمه «بیکاری» است.
چرا اقتصاددانان و
مردم عادی نگاه تا این حد متفاوتی نسبت به هزینههای تورم دارند؟ دست کم
دو تبیین محتمل و قابلتامل وجود دارد. یکی اینکه متر و معیارهای اقتصادی
مرسوم نتوانستهاند هزینههای تورم را به صورت دقیق و کامل در نظر بگیرند.
دیگری اینکه مردم نزدیکبین بوده و از دیدن همزمان رابطه بین هزینهها و
فایدههای تورم ناتوان هستند.
ون (2010) استدلال میکند که معیار
اقتصادی متعارف هزینه تورم، نقش و وظیفه بیمهای پول (موجودی احتیاطی و
ضربهگیر بودن) را به حساب نمیآورد. از آنجا که تورم، ارزش پول را نابود
میکند و تقاضا برای پول نقد را کاهش میدهد، مردم (خصوصا خانوارهایی که
کمدرآمد هستند) را در معرض نوسانات بیشتر در مصرف قرار میدهد نسبت به
زمانی که تورم وجود نداشت. ون بر اساس این نظریه فهمید که هزینه 10 درصد
تورم برابر با کاهش 8 تا 12 درصدی مصرف (یا درآمد) است.
تبیین دوم
اين است که مردم عادی، بر خلاف اقتصاددانان، هزینههای تورم را به
فایدههای آن مرتبط نمیکنند. برای مثال، شیلر (1997) معتقد است که مردم
این را میفهمند که چگونه تورم قدرت خرید دلار را از بین میبرد، اما درک
نمیکنند که تورم درآمد پولیشان را نیز افزایش داده است.
مثال
دیگر در این زمینه، اینکه مردم تفاوت بین تورم و علل تورم را تشخیص
نمیدهند. وقتی دولت هزینههای خود را با چاپ پول تامین میکند، سطح عمومی
قیمتها را بالا میبرد و مردم توان خرید کمتری خواهند داشت؛ یعنی دولت از
طریق تورم است که از مردم مالیات میگیرد (مالیات تورمی)؛ بنابراین مخارج
بالاتر دولت علت واقعی کاهش سطح زندگی است، اما وقتی اقتصاددانان هزینههای
تورم را محاسبه میکنند، آنها هزینه بالا رفتن درآمد از محل تورم را با
هزینه افزایش درآمد از محل شیوه مالیاتگیری که در اقتصاد اختلال ایجاد
نمیکند (و مالیات یکجا نامیده میشود) مقایسه میکنند.
چنین
مقایسهای، هزینه خالص تورم را که فقط مربوط به افزایش حجم پول است جدا
میکند. این مقایسه مترادف با این است که از مردم بپرسیم «هزینه تورم چقدر
خواهد بود اگر دولت پول چاپ کند و آن پول را به مردم بدهد به جای اینکه
خودش راسا خرج کند؟»
البته واقعیت اين است که دولت زمانی که عرضه
پول را افزایش میدهد این پول را هرگز به مردم در کوچه و خیابان نمیدهد؛
یعنی تورم بهندرت به خاطر پرداختهای انتقالی یکجا و مقطوع اتفاق میافتد،
بلکه اغلب به دلیل برنامههای مخارجی بیشتر دولت است.
برای نمونه
کالو و گیدوتی (1993، ص 683) نتیجه میگیرند که «ملاحظات مالیه عمومی، عامل
اصلی سیاست پولی و نیز علت تقریبی تورم در بیشتر کشورها است.» آنها به
خصوص با استفاده از دادههای هر دو گروه کشورهای در حال توسعه و توسعه
یافته نشان میدهند که در کشورهای با تورم بالا، کسری بودجه دولت بیشتر
است؛ بنابراین براساس نظریه رفتار نزدیکبینانه، وقتی مردم تلاش میکنند تا
هزینههای تورم را درک کنند آنها نه فقط رابطه بین تورم و افزایش درآمد
اسمی را گم میکنند، بلکه رابطه بین تورم و منافع عاید شده از برنامههای
مخارجی دولت را نیز در نظر نمیگیرند. پس دلیل اینکه مردم از تورم متنفر
هستند شبیه دلیل تنفر داشتن آنها از مالیات بر درآمد است.