بیش از یک قرن از پا گرفتن روزنامهنگاری نوین میگذرد. از زمانی که مباحثات والتر لیپمن نویسنده و جان دووی فیلسوف آمریکایی درباره تاثیر مطبوعات در دموکراسی، پایه و اساس بحث پیرامون نقش خبرنگار در جامعه و دولت ملی شده است، جایگاه آب و نان در زندگی روزنامهنگار ایرانی هنوز ناشناخته است. البته این اغراق بسیار بزرگی است، تقریبا به بزرگی مشکلات اهل مطبوعات و رسانه در ایران، که خود داستانی دیگر است. حکایت آن دسته از روزنامهنگاران و خبرنگارانی که «بار خاطرشان» را ادلهای محکم نمیدانند تا «یار شاطر» نباشند.
در ادامه این یادداشت در «اتاق خبر» آمده است: در حال حاضر مشخص نیست که باید از خود نوشت یا از دوستان دیگر، یا از این «آب باریک» که همچنان میرسد و مشخص نیست با تعطیلی یک روزنامه چه بر سر آن میآید. موضوعی که با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید انتظار میرود تا با تدبیر ویژهای به آن نگاه شود، در غیر این صورت که هر آدمی میتواند کرکرهی روزنامهای را پایین بکشد. انتظار میرود تا راهگشایی صورت پذیرد، در غیر این صورت که هر کسی میتواند بار مردم را از سرش باز کند. باید توجه داشت حالا که چشمها بر توقعات پوشیده شده است میتوان چشمها را بر روی حقوق مسلم گشود و از آن سخن گفت.
حق مسلم یک روزنامهنگار و بالاتر از آن، مجموعهای از اهالی مطبوعات که در قالب یک روزنامه فعالیت میکنند، امنیت شغلی است. کسی که به رغم وجود تمام مشکلات «بار خاطر» را انتخاب نمیکند و قلم را بر زمین نمیگذارد استحقاق برخورداری از پایینترین سطح حقوقش را دارد.
موضوع نوشتههای حقالتحریری در میان اهالی مطبوعات مثل یک سرماخوردگی ساده امری بسیار شخصی است، اما همانطور که میدانید در یک خانواده اگر کسی سرما بخورد بقیه میگیرند و حالا ما همه گرفتهایم.
توضیح این که یک روزنامه نگار همچون سایر شهروندان کشور مالیات میدهد، قبض آب و برق پرداخت میکند و مانند سایر انسان ها برای ادامه حیات باید در طول روز سه وعده غذا میل کند برای من خیلی سخت است. شاید روزی فرا برسد که این فرمول پیچیده رمزگشایی شود و با زبانی ساده و قابل فهم به متصدیان امور مالی در روزنامهها منتقل گردد. اما علیالحساب باید از دوستان روزنامهنگار و نویسندگانی که دغدغه فرهنگی مردم را بر دغدغههای خودشان ترجیح میدهند و با همت روزافزون سرانه مطالعه شهروندان را بالا میبرند تشکر کنم و بخواهم که آنها با این تشکر روزها را سپری کنند تا سر ماه برسد و امیدهایشان زنده شود و ادامه حیات بدهند.
در این میان تاسفبار این است، روزنامههایی که همواره دم از حقوق و آزادی میزنند یاری نمیکنند و از مزد نویسنده حقالتحریر میزنند. نویسنده باید مزد زحماتش را چند ماه بعد، آن هم به صورت اقساط دریافت کند و اگر هم اعتراضی دارد باید بارش را جمع کند برود. روزنامهای که از آزادی و از احقاق حقوق مینویسد ، سایتی که پرچم عدالت را برافراشته است، خود به راستی در باورهایش ثابت قدم نیست. موضوع اساسی اینجاست، اگر روزنامه نگار از لحاظ مادی در شرایط مناسبی نباشد نمیتواند تاثیر مثبتی در فضای جامعه با نوشتههایش ایجاد کند چرا که در فضای روانی نامناسبی قلم میزند. چرا باید شرایط به گونهای رقم بخورد که همه تلاش کنند تا سر حقالتحریریها بیکلاه بماند؟
شاید این ادعا مطرح شود که تحریریه کوچک و حقالتحریری بیشتر، ضامن کیفیت محتوای روزنامه است. اما آیا همه ماجرا همین است؟ چطور در شرایطی که جامعه ما احتیاج به حضور تمامقد روزنامهنگاران دارد چیزی جز دلسردی نصیب زحمات آنها نمیشود و چگونه در حالی که مطبوعات را از ارکان دموکراسی میدانیم خودمان با دستان خودمان تیشه به ریشه آن میزنیم؟
مبحث جایگاه خبرنگار در جامعه و دولتهایی که تکیه بر ملتهایشان دارند سالهاست به عنوان موضوعی داغ در حال بررسی است و این جایگاه همگام با تحولات اجتماعی دچار دگرگونی و تغییرات بزرگ شده است، در حالی که در کشور ما این مبحث در دانشگاهها به صورت تئوریک مطرح میشود و اساتید درباره آن سخن میگویند.
اگر بخواهیم در این زمینه حرکتی رو به جلو و روندی هماهنگ داشته باشیم باید امنیت شغلی به معنای واقعی در تمام سطوح برای خبرنگاران وجود داشته باشد. اگر روزنامه و رسانهای که با مجوز دولت فعالیت میکنند در فضایی مناسب و با آرامش خاطر فعالیت کنند و سایهی توقیف را در بالای سر خود احساس نکنند این آرامش به سایر اعضای این خانواده نیز منتقل میشود. این موضوع پیشنیازی برای ایجاد فضایی امن برای شاغلین در عرصهی قلم است.
باشد که شاهد روزهایی باشیم که روزنامه به سبد فرهنگی خانوار برگردد و این مهم در سایه همکاری بیشتری اهالی رسانه و دولتمردان میسر است.
انتهای پیام