arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۱۰۷۳۲
تاریخ انتشار: ۰۵ : ۱۴ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲

رضا صادقی: اجازه اجرای کارهای خودم راندارم!

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
مجله سروش هفتگی در جدیدترین شماره خود، گفت‌وگوی مفصلی با رضا صادقی منتشر کرده در آن نکات جالب توجهی از زندگی شخصی و حواشی کاری این چهره شناخته‌شده موسیقی پاپ به چشم می‌خورد.

متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید؛

***
مثل ترانه‌هایش ساده و بی‌آلایش، صریح و بی‌غل‌وغش می‌نشیند روبه‌رویت. هر چه هم بپرسی رک و پوست‌کنده جواب می‌دهد. تا به حال از این خواننده خونگرم جنوبی که همه با نام آقای مشکی‌پوش می‌شناسیم سؤالی نپرسیده‌ام که بگوید خانم نپرسید این سؤال‌ها را. مثل آفتاب گرم بندرعباس پر از شور و هیجان است و هر چه در دل دارد روی دایره می‌ریزد؛ نه واژه‌ها را دور می‌زند و نه مخاطبش را می‌فریبد. رضا صادقی که این روزها آلبوم موسیقی «همین» را روانه بازار موسیقی کرده است، این بار هم مشکی پوشیده است. بعد یک سال غیبت از عرصه موسیقی بازگشته و هر چند لبخندش مثل گذشته‌ها نیست اما می‌توان گفت عمق بیشتری دارد. از آن لبخندهایی که انگار پشتش کلی تجربه است و نوید یک رضا صادقی متفاوت را می‌دهد؛ تفاوت‌هایی که فکر می‌کنم پس از خواندن این گفت‌و‌گو شما هم متوجه آنها بشوید.


مدت‌ها خبری از شما نبود؛ نه اجرایی داشتید و نه آلبومی از شما منتشر شد. در این مدت حرف و حدیث‌های زیادی هم مطرح شد. عده‌ای می‌گفتند از شما کلاهبرداری شده و عده دیگری هم بر این پافشاری می‌کردند که ممنوع‌الفعالیت هستید. اصل قصه چه بود؟

من به هیچ وجه ممنوع‌الفعالیت نبودم اما نتوانستم اجرایی داشته باشم چون مسائلی با تهیه‌کننده قبلی کارهایم داشتم. ایشان صاحب امتیاز چند آلبوم من بود و اجازه اجرای کارها را به من نمی‌داد.

چرا؟

مدت زمان قراردادمان به پایان رسیده بود.

و چرا تمدید نشد؟

چون دوست دارم مدتی مستقل کار کنم.

و نتیجه این شد که تهیه‌کننده قبلی اجازه کار به شما نداد؟

بله، در واقع من در یک سال گذشته اجازه نداشتم کارهای خودم را اجرا کنم. این هم متأسفانه از کراماتی است که بعد از 20 سال کار کردن در موسیقی که 10 سال آن به صورت کاملاً رسمی هم بوده است، نصیبم شد. جالب است در سرزمین خودم اجازه نداشته باشم کارهای خودم را که مردم با صدای من می‌شناسندشان، بخوانم.

مشکل فقط همین بود؟

نه، بعد از این ماجرا هم درگیر یک‌سری مسائل حاشیه‌ای کوچک مثل همان کلاهبرداری که خودتان هم از آن حرف زدید، شدم. خدا را شکر نیروی انتظامی بسیار کمک کرد و این ماجرا به سلامت و کم ضرر به پایان رسید. اما به هر حال در پایان دچار بحران‌های روحی شدم که موجب شد دیگر نتوانم همان رضا صادقی باشم که مردم با لبخند می‌شناختندش. ترجیح دادم در این فضا کمی از همه چیز فاصله بگیرم و مشغول ساخت آهنگ‌های آلبوم تازه‌ام شوم. من هیچ وقت ممنوع‌الفعالیت نبودم، بدون تعارف بگویم فقط روحیه‌ام خوب نبود. دیدم اگر بخواهم با این شرایط بیایم دو دوتا چهارتا کرده و با دلم تعارف کرده‌ام. طبعاً دوست نداشتم این کار را انجام دهم و ترجیح دادم زمانی بیایم که دوباره خودم باشم. کل ماجرا همین بود.

اغلب خواننده‌های پاپ می‌ترسند که نباشند و فراموش شوند. حتی شده با انتشار تک آهنگ‌ها سعی می‌کنند حضورشان مستمر باشد اما شما بدون این ملاحظات یکدفعه غیبتان زد!

هیچ ترسی ندارم چون مطمئنم هیچ کس نمی‌تواند مرا فراموش کند.

چرا؟

( با خنده) به دو دلیل؛ اول اینکه خدا خیلی دوستم دارد. دوم هم اینکه خیلی خوبم.

هر دو دلیلتان هم قانع‌کننده است. (با خنده)

شما لطف دارید. اما جداً به حرفی که زدم اعتقاد دارم؛ هم خدا دوستم دارد و هم اینکه همیشه خواسته‌ام خیلی خوب باشم. وقتی وارد عرصه موسیقی هم شدم ساختارهای موجود را شکستم و با مردم کشورم حرف‌های تازه زدم. فکر می‌کنم همان تغییر نگاه مردم به رنگ مشکی موردی بود که همیشه در ذهن‌ها بماند.

برویم سراغ آلبوم تازه‌تان. چرا اسم آلبوم «همین» است؟

اسم خوبی نیست؟

بحث سر خوبی و بدی‌اش نیست؛ راستش آدم اول کمی از شنیدن آن جا می‌خورد!

آلبوم را که تمام کردم خیلی دنبال یک اسم خوب گشتم؛ اسم تازه‌ای که با نگاه تازه‌ام در این آلبوم همخوانی داشته باشد، فارغ از اینکه موسیقی امروز ما چه می‌خواهد و چه نمی‌خواهد. این تمام آن چیزی بود که من می‌خواستم و البته کمی هم بازگشت داشتم. ترجیح دادم که بگویم آلبومم «همین» است یا به قول معروف همین است که هست.

البته با نگرش مثبت، دیگر... چون ما اغلب از این جمله مفهوم مثبتی نداریم.

بله.

حالا فکر می‌کنید این آلبوم پرفروش باشد؟

به من می‌گویند که فروخته اما من زیاد به فروشش فکر نمی‌کنم. البته می‌گویند سری اول آلبوم تمام شده و به پخش دوم رسیده اما ضمن احترام به همه دوستانم باید بگویم این حرف‌ها را باور نمی‌کنم.

چرا؟

ببینید، جز بعضی سایت‌ها که واقعاً در این زمینه محترم هستند، اغلب سایت‌ها آلبوم‌ها را برای دانلود می‌گذارند. در این هجمه تکثیر و سی‌دی‌های فروخته‌شده کنار خیابان و موارد حاشیه‌ای که موسیقی دارد، خیلی خنده‌دار است که از فروش حرف بزنیم. اما خیلی ممنون می‌شوم که مردم آلبوم را تهیه کنند و گوش بدهند ولی اگر هم این کار را نکردند من به دل نمی‌گیرم و ناراحت نمی‌شوم چون با شرایط این روزها شاید کمی سخت باشد. هر چند آلبوم‌ها دارند در نهایت آسانی در پاکت قرار می‌گیرند و کنار ترشی و شکلات و پفک در سوپرمارکت‌ها عرضه می‌شوند.

با فروش آلبوم‌های موسیقی در سوپرمارکت مخالف هستید؟

نه اتفاقاً! از سوپرمارکتی‌ها ممنونم که ما را لااقل کنار ترشی یا نان و مایع شوینده گذاشتند چون ما هیچ کجا جا نداریم!

چرا جا ندارید؟

در برگزاری کنسرت‌ها که محدودیت وجود دارد، آلبوم‌ها هم که امکان دانلودشان به‌راحتی فراهم است؛ حتی بسیار راحت‌تر از امکان خریدشان!

این روزها بحث مافیای موسیقی پاپ جدی است. خیلی از خوانندگان می‌گویند مافیای موسیقی پاپ نمی‌گذارد کارهایمان دیده شود. می‌خواستم ببینم شما هم بعد از مشکلاتی که این مدت داشتید این جریان را می‌پذیرید؟

نباید بگوییم مافیا؛ این‌طوری خودمان دستی‌دستی آن‌قدر بزرگشان می‌کنیم که مجبور شویم به حضور قوی آنها گردن بنهیم و بپذیریمشان. بعد از یک دهه حضور در کنار مردم و خاطراتی که با هم داریم، خنده‌دار است بگویم مافیایی وجود دارد که می‌تواند این کار را بکند. من خواننده از هر مافیایی قوی‌تر هستم. مافیا هیچ وقت نمی‌تواند در برابر قدرت یک موزیسین بایستد.

اگر یک جوان تازه‌کار این حرف را بزند، پذیرفته است چون جوان‌ها در ابتدای کارشان به این افراد پناه می‌برند و فکر می‌کنند که اینها می‌دانند راه و چاه کدام است اما برای یکی مثل من که از ابتدا کارم را با یک ضبط کوچک و یک کاست قدیمی شروع کرده‌ام و هیچ پخشی نداشته‌ام و استودیو نرفته‌ام این شوخی است.

البته این موضوع بی‌تأثیر هم نیست. نمونه‌اش همین که وقتی داری با شرکت مورد نظرت قرارداد می‌بندی، فکر می‌کنی این کاغذها قرار است بین تو و شرکت باشد اما بعد می‌بینی که این‌طور نیست و این کاغذها برای استفاده در خیلی جاهای دیگر است. یک جمله در همین قراردادها وجود دارد که من هر وقت می‌بینم اول می‌خندم و بعد تأسف می‌خورم. نوشته که امتیاز این اثر در زمان حیات و بعد از ممات متعلق به فلان شرکت است. اثر اما وقتی منتشر می‌شود نه برای من و نه برای شرکت است. اثر برای مردم است. صاحب اثر وجود ندارد. خود من که ساختمش صاحبش نیستم. وقتی یک نفر روبه‌روی من قرار می‌گیرد و می‌گوید آقای صادقی خیلی دوست داشتم «فراموشی» را مثل روز اول می‌خواندید، پس او صاحب اثر است. منی که کار را ساختم حق ندارم جور دیگری بخوانمش.

فکر می‌کردم چون مدتی بنا به مشکلاتی از صحنه دور بوده‌اید، شما هم از مافیای موسیقی بنالید.

ببینید، هیچ چیز نمی‌تواند باعث شود صدای من به مردم نرسد. اگر هر اتفاقی جلوی خواندن من را بگیرد، صدایم را جور دیگری به گوش مردم می‌رسانم. وقتی نشد بخوانم، فیلم بازی می‌کنم. وقتی نشد فیلم بازی کنم، کلیپ می‌زنم. این هم نشد، تیتراژ می‌سازم. همه‌اش هم نشد، شیوه خواندن و شعر و موسیقی‌ام را می‌دهم یک نفر دیگر بخواند. می‌دانید، می‌خواهم بگویم نمی‌شود جلوی هنر را گرفت؛ بالاخره از جایی جلوه می‌کند.

پس به نظر شما یک موزیسین قوی‌تر از این حرف‌هاست.

قطعاً یک موزیسین از همه جریان‌ها قوی‌تر است. خیلی خنده‌دار است و ضعف مرا نشان می‌دهد که بگویم مافیایی هست که می‌تواند جلوی موسیقی مرا بگیرد. شاید بتواند مرا اذیت کند و نگذارد روی صحنه بروم اما نمی‌تواند مرا از ذهن و دل مردم بیرون بکشد؛ مگر اینکه خودم کاری بکنم که مردم فراموشم کنند.

شما دنبال اتفاق تازه و نگاه متفاوت در همه آلبوم‌هایتان بوده‌اید. این روند را در «همین» چطور ادامه دادید؟

خواسته‌ام مردم بدانند با شادی و پایکوبی می‌توان به زندگی ادامه داد و به جنگ مشکلات رفت. وقتی ما غمگین باشیم زیاد اهمیت نمی‌دهیم دور و برمان مرتب است یا نه اما وقتی شاد باشیم تفاوت اینها را با هم خوب می‌فهمیم. برای همین گفته‌ام:

برقص نترس بمون بخون

من بیدارم تنهات نمی‌ذارم

در این آلبوم خودم را نقض کردم. در «کفش آهنی» خودم از خودم برنده شدم. «وایسا دنیا» را که ساختم مردم دوستش داشتند اما احساس کردم هر آن چیزی که می‌شد از جهان بد گفت را گفته‌ام. درد گفته‌ام اما دریغ از اینکه راه درمانی ارائه داده باشم... این بار درصدد این برآمدم که بگویم چگونه باید با مشکلات جنگید. این بود که «کفش آهنی» را ساختم.

این بار دیگر از دنیا نمی‌خواهم که بایستد تا من پیاده شوم. پیاده نمی‌شوم که فکر کند می‌ترسم. می‌خواهم بایستم دنیا را به زانو درآورم و بعد بروم. در کل دیگر دوست ندارم به زانو زدن، کم آوردن و خسته شدن فکر کنم. دوست دارم پیش بروم و موفق باشم.

پس آلبوم «همین» حال و هوای رضا صادقی در روزهای سخت زندگی‌اش است.

بله، من اینها را در بدترین شرایط روحی‌ام نوشتم و چقدر به من کمک کرد. امیدوارم به بقیه هم کمک کند.

پس در واقع داشتید با خودتان می‌جنگیدید؟ و یا شاید یک جور پوست انداختن را تجربه می‌کردید.

بله، من فقط خودم هستم که می‌توانم پشتم را به زمین بزنم و هیچ کس دیگر نمی‌تواند.

حالا هم که باید خواند و پایکوبی کرد و شاد بود. پس در موسیقی‌تان از غم به شادی رسیدید.

نه فقط موسیقی، بلکه همه زندگی‌ام. می‌شود گفت زایشی بود که خیلی دردآور، رنج‌آور و مرگ‌خیز بود. تا لبه انحطاط پیش رفتن و بعد به دنیا آمدن و لبخند. این داستان یک سال گذشته من بود.

«همین» کنسرت هم خواهد داشت؟

بله، همین روزها. 28 و 29 اردیبهشت اجراهایی خواهیم داشت.

از کارهای قبلی‌تان کدام را اجرا می‌کنید؟

«مشکی رنگ عشقه» را اجرا می‌کنم اما بقیه کارهایم را فعلاً نمی‌توانم اجرا کنم.

این روزها همه جا حال و هوای انتخاباتی به خود گرفته است. شما هم وارد سیاست می‌شوید و مثلاً برای نامزدها شعری یا ترانه‌ای می‌خوانید؟

دولتم دولت عشق است؛ نه این طرفی و نه آن‌طرفی. بیشتر می‌خواهم به فضای درونم بپردازم.

چقدر تلویزیون می‌بینید؟

خیلی کم. خیلی درگیر کارهایم هستم.

برنامه‌های عید را دیدید؟

دوست داشتم ببینم نشد. اما از اطرفیانم شنیده‌ام صداوسیما در ایام عید نوروز برنامه‌های خوبی داشته است.

چقدر اهل فوتبال هستید؟

خیییییلی زیاد!

آن‌قدر که اگر بپرسم طرفدار کدام تیم هستید سریع و صریح جواب بدهید؟

بله، با افتخار می‌گویم که یک پرسپولیسی سرسخت و یک رئالی متعصب هستم. من پرسپولیسی بودم، بعد از دوستی با علی انصاریان پرسپولیسی‌تر هم شدم. راستی دلم خیلی برای انصاریان تنگ شده است.

اصولاً هنرمندان می‌گویند مثلاً استقلالی هستم اما ننویسید چون ممکن است دوستدارانم کم شوند.

مخاطب من مگر قرار است بازی مرا ببیند؟ مخاطب آن‌قدر باشعور است که می‌داند من هم مثل خودش انسان هستم و تیم مورد علاقه‌ای برای خودم دارم. تعلقات شخصی دارم. آقای قلعه‌نویی را هم خیلی دوست دارم. بردهای استقلال را هم دوست دارم اما قطعاً تیم شخصی‌ام را بیشتر دوست دارم. اتفاقاً حتماً این موضوع را بنویسید. می‌خواهم ثابت کنم مخاطب ما چقدر آگاه و خردمند است.

شما بازیگری را هم تجربه کردید. از بازي در فيلم «بي خداحافظي» راضي بوديد؟

اين فيلم قرار نبود در جشنواره فيلم فجر حضور داشته باشد، يك فيلم كاملاً تجاري بود؛ وقتي شنيدم به بخش مسابقه جشنواره راه پيدا كرده دلم براي جشنواره سوخت! جشنواره‌ها بايد راهي براي ابراز تفكرات هنري باشند. حالا خودتان حسابش را بكنيد وقتي يك فيلم تجاري را به بخش مسابقه جشنواره راه مي‌دهند. و اما فيلم، آن را به عنوان يك فيلم تجاري دوست داشتم و بعد از چهار سال به اصرار تهيه‌كننده در آن حضور پيدا كردم. چون مي‌گفتم من بازيگر نيستم و آنها از من بازي يك بازيگر را مي‌خواستند. آخر كار به اين نتيجه رسيديم كه بخشي از زندگي مرا در قالب زندگي هنرمندي كه از شرايط و محيط اطراف خود لطمه مي‌بيند، ارائه دهيم. زماني كه هنوز براي پذيرفتن پيشنهاد بازي در اين فيلم مردد بودم، احمد اميني كه كارگرداني آن را به عهده داشت، با لبخندي مهربان به من گفت: «پسرم خودت را به من بسپار». همين يك جمله اين مرد بزرگوار در من حس آرامشي ايجاد كرد كه بتوانم خودم را براي بازي در اين فيلم راضي كنم. با اين استدلال كه به يك پدر مي‌توان به‌راحتی گلايه كرد، خودم را به او سپردم. البته بقيه عوامل فيلم هم آن‌قدر محترم بودند كه مجاب شدم بازي در اين فيلم را بپذيرم.

موضوع فيلم هم برایتان جذابيت داشت؟

بله، چون براي اولين بار در اين فيلم نشان داديم كه يك هنرمند وقتي مجوز نگيرد، نه معتاد مي‌شود و نه از ايران مي‌رود. تأثير مخرب رفتارهاي بد اطرافيان يك هنرمند، خيلي كشنده‌تر از سم مجوز نگرفتن است. هنرمند از سم اطرافيانش به كما مي‌رود.

باز هم در عرصه بازيگري فعاليت مي‌كنيد؟

دنياي ادبيات و موسيقي آن‌قدر برایم شيرين است كه نيازي به دنياي ديگري ندارم اما اين فيلم هم زيبايي‌هاي خودش را داشت و آن‌قدر برایم خاطره محترمي است كه فكر مي‌كنم خدا آن را به من هديه داده است.

بگذارید برای سؤال آخر یک موضوع متفاوت را مطرح کنم... قرار بود اسفند سال 90 برای ویژه‌نامه نوروزی سروش با شما گفت‌و‌گو کنیم اما روزی که تماس گرفتیم مراسم عقد شما بود. ما هم خوشحال شدیم اما در نهایت فرصتی برای گفت‌وگو نماند. حالا که بیش از یک سال از ازدواجتان می‌گذرد، فکر می‌کنم خوب است کمی هم درباره ازدواج حرف بزنید چون این روزها اغلب جوان‌ها به یکدیگر توصیه می‌کنند که ازدواج خوب نیست و اشتباه است و از این قبیل حرف‌ها...

خب اشتباه می‌کنند؛ ازدواج اتفاق بسیار خوبی است. حالا خانه‌ام گرم است. رویاهایم گرم است. غذایم گرم است.

همین است که می‌گویند مردهای ایرانی شکمو هستند.

همین مزاح‌ها هم شیرین است.

شوخی کردم.

می‌دانم. باور کنید در یک سال گذشته روزهایی بود که ‌های و هوی تماشاچی نداشتم اما کسی بود که جای همه تماشاچی‌هایم را برایم پر کرد. الکی از من تعریف می‌کرد. یک وقت‌هایی از من برنده‌ترین آدم دنیا را می‌ساخت، گاهی هم بزرگ‌ترین آدم دنیا.

و حالا رضا صادقی خودش را خوشبخت‌ترین مرد دنیا می‌داند؟

بله، چون واقعاً خوشبخت است. همیشه فکر می‌کردم سه تا بچه خواهم داشت. بچه‌هایی که من بهشان بال داده‌ام، پرواز کرده‌اند و رفته‌اند آسمان پیش خدا تا به وقتش که برایشان مادر خوبی انتخاب کردم بیایند و زندگی‌ام را شیرین‌تر کنند.

بچه‌هایتان اسم هم دارند؟

بله. قصه، عشق و ایلیا.

از همین حالا می‌گوییم خدا برایتان حفظشان کند.

ممنونم از شما. اما حالا مطمئنم مادر خوبی هم برایشان انتخاب کرده‌ام. دنیای تأهل از نظر من دنیای پدرانگی و مادرانگی است. ازدواج صرفاً این نیست که کسی در آشپزخانه باشد. از همراهی همسر نیما و شاملو بسیار شنیده‌ام و با همین تفاسیر که اگر روزی آن‌قدر بزرگ شدم که در ذهن مردم ماندگار شوم، بگویند رضا همراه قابلی داشت. جلد آلبوم «همین» را هم همین همراه عزیزم زده است.

با جلد آلبوم‌های قبلی‌تان خیلی فرق دارد!

بله، در آلبوم‌های قبلی دستم را زده‌ام زیر چانه‌ام و بسیار مدعیانه ژست گرفته‌ام اما در این طرح رضا صادقی خود خودش است. سرش پایین است و خودش است و دنیایش.

برایتان آرزوی موفقیت می‌کنیم و امیدواریم به‌زودی شاهد انتشار دیگر آثارتان هم باشیم.

من هم از شما ممنونم که برای این گفت‌و‌گو وقت گذاشتید. از مردم خوب کشورم هم تشکر می‌کنم و بی‌نهایت دوستشان دارم. امیدوارم لایق مهربانی‌هایشان باشم و محبت‌هایشان را جبران کنم.
نظرات بینندگان