بر اساس آخرین نظرسنجی انجام گرفته در موسسه گالوپ که نتیاج آن چند روز پیش اعلام شد ، در 30 کشور میزان محبوبیت آمریکا در سال 2012 به 41 درصد رسیده است. این رقم در سال 2009 ، 49 درصد بود. در اروپا نگاه مثبت به آمریکا از 42 به 41 درصد رسیده است. رقم عدم محبوبیت امریکا در کشورهایی مانند پاکستان و فلسطین به 75 درصد رسیده است. بیشترین میزان محبوبیت آمریکایی ها هم در کشور لیبی گزارش شده که 54 درصد است.
نتیجه گیری : مردم در مناطق مختلف جهان آمریکا را با عملکردش و نه با ارزش گذاری ها و شعارهایش قضاوت می کنند. علاوه بر این نارضایتی از سیاست های آمریکایی مساله ای صرفا عربی یا خاورمیانه ای نبوده بلکه پدیده ای جهانی است. بنابراین سوال این نیست که از دست باراک اوباما چه کارهایی برای مابرمی آید بلکه مساله ما این است که چگونه ما و جهان تبعات سیاست خارجی ایالات متحده را تجزیه و تحلیل می کنیم؟
من در مقام پاسخ به این مساله 4 محور را مد نظر قرار خواهم داد. منطقه روزهای دست و پنجه نرم کردن با موجی از تغییرات را سپری می کند. روزهایی که اکثر اعراب تلاش می کنند دموکراسی را جایگزین حکومت های دیکتاتوری کنند و همزمان آمریکا هم سعی در ایجاد تغییر در برخی رویه های خود دارد. تغییر، خطر و فرصت سه مقوله ای است که این روزها در حال و هوای سیاسی خاورمیانه به خوبی احساس می شود. اکنون وقت آن است که ما با توجه به این سه مقوله از فرصت تغییرات بوجود آمده کمال استفاده را کرده با خلق فرصت های مثبت از حجم خطرات بکاهیم.
نکته دوم این است که تجزیه جدی و عمیق تغییرات، خطرها و فرصت ها تنها
زمانی معتبر و سودمند خواهد بود که بر بنیان این تصور پایه گذاری شود که
سیاست خارجی هرکشوری باید همزمان منافع مشروع و نیازهای اصلی تمامی طرف های
درگیر در منطقه را پاسخ دهد: از امریکایی ها تا اعراب و ایرانی ها تا ترک
ها و سایرین. اتخاذ سیاست هایی مانند حمله به عراق یا تهدید ایران تنها در
چهارچوب منافع اسرائیل و آمریکا است و به تامین منافع بلندمدت امریکا در
منطقه منتهی نخواهد شد.
ایالات متحده هیچ گاه در تعریف دیپلماسی که در هسته اصلی آن منافع تمام
گروه های درگیر لحاظ شده باشد ، تخصص نداشته است. بر اساس همین اشتباه
دیپلماتیک است که مداخله های ایالات متحده در مناقشه صلح اسرائیل – فلسطین
از سال 2003 تاکنون به شکست انجامیده است. بر پایه همین خودخواهی سیاسی است
که تلاش های دیپلماتیک برای برون رفت پرونده هسته ای ایران در قزاقستان پس
از تلاش های غرب و امریکا برای ارائه بسته تشویقی سرانجام به ثمر خاصی
نرسید.
اما نکته سوم که آمریکا یا هر بازیگر دیگری در منطقه باید تفاوت ها و ارتباط های میان 4 مولفه از دستگاه سیاست خارجی را لحاظ کند: منافع، ارزش ها، علم بیان و رفتارهای سیاسی. در سالهای اخیر، ایالات متحده از توانایی خود در سخنوری برای تاکید بر ارزش ها و منافع خود استفاده کرده است. تامین منافعی که با توسل به استفاده نامتجانس از نظامی گری و دیپلماسی خشونت بار همراه بوده است. سیاست های عملی باید منعکس کننده ارزش هایی باشند که توسط رهبران آمریکا تبیین شده و باید تحسین عمومی را برانگیزند. با این وجود، سیاست های خارجی امریکا همواره با این ارزش های اعلامی در تضاد بوده است. به زبان دیگر ، امریکا جنگ هایی را برای مبارزه با ترور هدایت می کند اما این نبردها تنها موتور تحریک کننده پیدایش نسل های جدیدتری از تروریست هستند.
نکته چهارم هرکشور خارجی که در حال بازتعریف سیاست خارجی خود در خاورمیانه است باید خود را برای رویارویی با منطقه ای مهیا کند که بسیار پیچیده تر و خطرناک تر از چند نسل گذشته آن است. امروز دیگر تنها مساله این منطقه تنش در روابط اسرائیل و اعراب ، جنگ سرد یا دسترسی سخت و آسان به منابع انرژی نیست. امروز خاورمیانه با مناقشه اعراب و اسرائیل ، نقش های متفاوت ایران در منطقه ، خیزش های دموکراتیک عربی ، بحران در افغانستان و عراق ، حضور قدرت های جدید مانند ترکیه، کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و چین، اسلام گراهای تندرو ، تروریسم و انتشار تسلیحات کشتار جمعی ، کشورهای ضعیف شده یا در حال سقوط ، اقتصادهای بر هم ریخته ، جنگ ایدئولوژیک سرد ، تکنولوژی جدید در اختیار جوانانی که دیگر از قدرت های خودکامه نمی ترسند ، صهیونیست های اشغالگر یا حملات و تهدیدهای غرب همراه شده است.
یک نوشته ی بدون هدف ونتیجه که صرفاًباکلمات بازی کرده است