دریاسالار کوزنتسف، وزیر وقت نیروی دریایی شوروی، مینویسد:
من در آن شب در دفتر خود بودم که ناوگان دریای سیاه اطلاع داد هواپیماهای آلمانی نزدیک میشوند. من به مسئولیت خود دستور دادم نیروی دریایی به سوی آنها شلیک کند. هشت دقیقه بعد من خواستم با استالین تماس بگیرم، اما شنیدم که استالین در کرملین نیست و نمیدانند کجا رفته است. به افسر مسئول گفتم خبرهای بسیار مهمی برای او دارم. وی گفت، نمیتوانم به شما کمک کنم. سرانجام پس از ساعتها استالین را یافتم...
کد خبر: ۶۶۶۸۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۲
محمد ساعد مراغهای، ساعدالوزرا، به روایت خودش؛
استالین را چندین بار دیدهام و مهمترین مرتبهای که با استالین ملاقات داشتم موقعی بود که استالین به تهران آمده بود تا در کنفرانس سهجانبهی تهران شرکت کند. ما به سفارت شوروی رفتیم تا مقدمات شرفیابی استالین را فراهم کنیم و در عین حال ببینیم که ترتیب بازدید شاهنشاه چگونه باید باشد. استالین خیلی صمیمی و ساده با من روبهرو شد و به من گفت که: «ما آمدهایم اینجا که اعلیحضرت را زیارت کنیم و ادب به ما حکم میکند که توقع بازدید نداشته باشیم و به شرفیابی به حضور ایشان افتخار کنیم.» روی هم رفته استالین مرد خوشصحبت جذابی بود...
کد خبر: ۶۳۵۵۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۰
مقارن ساعت دوازده به وقت مسکو که مراسم تشییعجنازه استالین شروع میشد ناگهان سوت کلیه کارخانهها و موسسات صنعتی مسکو که تعداد آنها خیلی زیاد است با کمال شدت به صدا درآمد و در همان لحظه کلیه وسایط نقلیه اعم از اتومبیلها و مترو راهآهن زیرزمینی و راهآهنها و کشتیها در سرتاسر شوروی و آبهای ساحلی آن کشور در همان محلی که بودند متوقف شدند. کلیه افرادی که در خیابانها و کوچههای مسکو بودند، در همانجا به حال احترام ایستادند و شهر مسکو که چند میلیون نفر جمعیت دارد در حالت سکوت بیمانندی فرو رفت فقط صدای سوت کارخانهها و شلیک صدها توپ در نقاط مختلف مسکو به گوش میرسید که به احترام تشییعجنازه استالین و طبق فرمانی که وزیر جنگ شوروی صادر کرده بود شروع به شلیک کردند.
کد خبر: ۶۰۶۱۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۱۸
به بهانه شصت و هشتمین سالمرگ استالین؛
عوامل ایدئولوژیک کا گ ب نخستین فرمان استالین یعنی «فکر کردن ممنوع» را در تمامی بلوک شوروی به اجرا درآوردهاند... کا گ ب پس از دستگیری روشنفکران... با آنان کاری کرده است که برای استالین نامه بنویسند و مراتب سپاسگزاری خود را در مقابل احسان و نیکی او ابراز دارند و در آن به مفاهیم کتابهای «مسائل لنینیسم» و «بررسی مختصر تاریخ حزب کمونیست» بپردازند و این کار را مایه افتخار عظیم برای خود بدانند... کا گ ب مدعی میشود که موتور بخار نه به وسیله «وات» بلکه توسط یکی از کارگران ماهر سیبری به نام پولزونوف اختراع شده است... «جلودار علم و تکنولوژی»، «بزرگترین نابغه تمام دوران و همه ملتها» و «رهبر و آموزگار» و از همه عجیبتر «خورشید تابان سیاره ما» از جمله القابی است که به استالین بخشیده میشود... [کا گ ب]در عملیاتهای خارجی خود که با تیمهای ورزشی اعزام میشوند، حتی از پیروزی بازیکنان شطرنج ناراضی بر متعصبان ایدئولوژیک جلوگیری میکنند...
کد خبر: ۶۰۵۴۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۱۴
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۵؛
زمان گذشته دیگر برای استالین معنی نداشت و هر خاطره و یادگاری که به سالهای پیش پیوند مییافت فاقد درخشندگی و مفهوم بود و فقط در حال، در لحظهای پر از شقاوت و بیرحمی آن زیست میکرد و وجود او را از دشمنی و خشم و کینه آکنده میساخت. خطوط همه امیدها، رنجهای مشترکی که او با دوستانش در ضمیر خود داشت پاک شده بود و نمیتوانست فداکاریها فعالیتهای همرزمانش را به یاد بیاورد و به آنها ارج بگذارد. چنین تصور میشد که استالین اصلا زمان گذشته و روزهای از دست رفته را فراموش کرده و یا آن را متعلق به خود نمیدانست. همه چیز سالهای دور محو و خاکستری جلوه میکرد و حالت او به یک مریض روحی که دچار فراموشی شده باشد شباهت داشت.
کد خبر: ۵۷۹۴۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۴؛
«بریا» به سستیها و ضعفهای پنهانی پدرم آگاهی داشت و از روی بدخواهی همیشه به آتش وجود او دامن میزد یا بهتر بگویم سعی داشت آتش بدبینی و نفرت پدرم همیشه شعلهور باشد و او این آتش را روز به روز تیزتر میکرد و با شیوه مخصوص مردم شرقی با یک نوع وقاحت آشکار از او تملق میگفت و او را فریب میداد... شک نیست که تسلط شیطانی بریا بر افکار پدرم عامل بسیاری از حادثهها بود چون این روباه حیلهگر بیش از آنچه که به تصور بیاید استالین را مطیع و همراه خود ساخته بود.
کد خبر: ۵۷۹۲۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت، ۲۳؛
پدرم خیلی آشکار و بدون هیچگونه پردهپوشی حرف زدن و مباحثه درباره افراد فامیل را منع کرده بود و کسی حق نداشت با او از وضع خصوصی خویشاوندان صحبتی بکند و اصلا مایل نبود به هیچ قیمتی از آدمهایی که به او نسبت خانوادگی داشتند حرفی به میان آید شاید علت این طرز رفتار را او بعد از مرگ مادرم به دست آورده بود و این ضربه عمیق تعادل فکری او را به هم زد و اعتقادش را از همه دوستیها سلب کرد. همین وضع خاص سبب شد که بریا حداکثر استفاده نامشروع را بکند و با زیرکانهترین وسایل همه آشنایان را از او دور نگه دارد و کینه و بدبینی استالین را دامن بزند.
کد خبر: ۵۷۸۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۹
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۲۰؛
بچه دیگر من کاتیا... احساس خاصی را در پدربزرگ خود برنینگیخت و در سراسر دوران زندگی خود فقط یک بار با استالین ملاقات کرد... آن زمان کاتیا دو سال و نیم از سنش میگذشت و گونههای سرخ و سالم و چشمهای صاف و شفافش پر از لطف بود. اولین بار که پدرم او را دید با صدای بلندی خندید و در تمام شب سعی کرد که خود را شاد و خوشحال جلوه بدهد. این ملاقات در ۸ نوامبر ۱۹۵۲ [شنبه ۱۷ آبان ۱۳۳۱]روی داد و بیست سال از مرگ مادرم میگذشت. در چنین روزی یعنی بیستمین سال روز مرگ مادرم من کودکانم را برای دیدار پدربزرگشان به محل اقامت او بردم، ولی این ملاقات به آسانی صورت نگرفت، چون در سالهای آخر دیدن استالین به آسانی انجام نمیگرفت و ساعتها انتظار و گذراندن مراتب اداری را ایجاب میکرد.
کد خبر: ۵۷۸۳۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۹؛
نکته عجیب این است که استالین از هشت نوه خود فقط سه تن از آنها را میشناخت و از نزدیک دیده بود. این سه نفر دو فرزند من و دختر برادرم «یاشا» بود. استالین بر خلاف رفتار خشونتآمیزش نسبت به برادرم و بیگانگی با او، به دخترش «یالوشکا» نهایت مهر و نوازش را ابراز میداشت. ملایمت و ابراز محبت استالین به فرزندم «یوزف» که کودک اولین شوهر من بود کاملا برایم عجیب به نظر میآمد.
کد خبر: ۵۷۸۱۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۸؛
استالین به هیچ وجه اجازه نمیداد کسی در قضاوت او دخالت کند و نظر او را تغییر بدهد. خصلت پدرم در این مورد خیلی عجیب و شنیدنی است هر وقت او یکی از دوستان و نزدیکانش را در دادگاهِ فکر خود محکوم میکرد و او را در صف دشمنان قرار میداد هیچ استدلال و کوششی نتیجه نداشت و حتی احتمال داشت شخص میانجی نیز به خشم او گرفتار شود. برای او دو قطب کاملا متمایز از یکدیگر بیشتر وجود نداشت: یا دوست و یا دشمن. استالین موقع ملاقات و هنگام گفتگو و مشاوره با دیگران افراد را در یکی از این دو صف جا میداد و رفتارش را نسبت به آنها تعیین میکرد.
کد خبر: ۵۷۷۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۳
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۷؛
ده سال بعد از مرگ پال آلیوویچ بالاخره بریا در طرح توطئه خود موفق شد و الکساندرونوا زن بیوه داییام به اتهام شرکت در یک شبکه جاسوسی و همچنین به جرم مسموم کردن شوهر خود به زندان روانه شد و مانند خالهام آنا محکومیتی به مدت ده سال برای او از طرف دادگاه صادر شد...
کد خبر: ۵۷۷۶۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۱
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۲؛
پدرِ مادرم «سرکج پاگولویچ آلیو» فرزند یک خانواده روستایی و ساده بود و مادربزرگِ او از نژاد کولیها بود با مشخصات این اقلیت؛ یعنی چشمهای سیاه، دندانهای سپید و عاجمانند، رنگ تیره پوست و قامت بلند و لاغر. احتمال میرود اجداد مادرم هم از کولیهایی بودهاند که به امید دست یافتند به آزادی و رهایی از قید و بند نژاد محدود کولی خود به شرق روی آوردهاند تا از وابستگیهای طایفهای نجات یابند.
کد خبر: ۵۷۶۸۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۶
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۱؛
در آن ایام پدرم وجود نگهبان را در کاخ لازم نمیدانست و به همین جهت به غیر از یک فرد نظامی که فقط هنگام خروج استالین از کاخ ماموریت حفظ جان پدرم را داشت و در منزل تقریبا بیکار بود ما هیچوقت نظامی دیگری در کنار استالین نمیدیدیم. زندگی ساده و بدون تجمل از خصوصیات آن دوره همه سران حزبی و رهبران سیاسی بود و هیچکس نمیخواست با تکیه به ظواهر و تجملات به شخصیت اصیل خود لطمه بزند. هر رئیس خانوادهای نهایت آرزویش این بود که کودکانش از تربیت کافی برخوردار شوند و فرزند لایقی برای کشور خود باشد و آیندهای روشن و پاک از او استقبال کند.
کد خبر: ۵۷۶۶۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۵
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۱۰؛
خاطره یک جشن را من هیچوقت فراموش نخواهم کرد و آن ضیافتی بود که برای ششمین سال تولد من در کاخ کرملین ترتیب داده بودند... تمام کاخ مملو از کودکان همسن و سالم بود. در این شب بچهها کنسرتی اجرا کردند و شعرهایی به زبان روسی و آلمانی خوانده شد و یک دسته هنرمند چند رقص اوکراینی به معرض تماشا گذاشت... استالین در این میان فقط یک تماشاچی نبود بلکه با سادگی سعی داشت در همه برنامهها شرکت کند و اصولا هیاهوی بچهها به طرز آشکاری موجب سرور و خوشحالی او شده بود.
کد خبر: ۵۷۶۴۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۴
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۹؛
پدرم با وجود گذشت سالیان دراز که در شهر و میان مردم شهرنشین زندگی میکرد، همیشه خصلتهای روستایی خود را حفظ کرد... هرگز به یاد نمیآورم که یک وجب از خاک اطراف خانه ما بدون مصرف مانده باشد و او با حسابگری یک کارشناس اقتصاد سعی میکرد لااقل بسیاری از میوههای مورد علاقهاش را از محصولات این زمینها به دست آورد... بیشتر احتیاجات خوراکی ما از از زمین شخصی به دست میآمد.
کد خبر: ۵۷۶۲۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۳
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۸؛
معلوم نشد بازمانده میراث مادی پدرم را به کجا بردند ولی در اندک مدتی فرمان «بریا» مورد اجرا قرار گرفت و بیدرنگ همه به فعالیت پرداختند و خانه از یادگارهای دوران استالین خالی شد و همه اعضای کاخ نیز آنجا را ترک کردند. همه چیز تغییر و تبدیل یافت و همه اشیا به عنوان «امانت» به کارگزینی پلیس مخفی تحویل داده شد. آدمها کسانی که در حدود ۱۰ تا ۱۵ سال در نهایت صداقت در این محیط خدمتگذاری و انجام وظیفه کرده بودند بیرحمانه طرد شدند و آنها را به کوچه و خیابان ریختند و بسیاری از افسران نگهبان به شهرهای دیگر انتقال داده شدند و دو نفر از آنها دست به خودکشی زدند و به زندگی خود پایان دادند.
کد خبر: ۵۷۶۱۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۲
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۷؛
باز شناختن این خانه زیبا دیگر ممکن نبود، تغییرات زیادی در بنا شده بود و پدرم با بدسلیقگی و بهانهگیری عجیبی که نماینده اضطراب درونی او بود هرچند مدتی دستور تازهای صادر میکرد و یک بار از علاقه خودش به آفتاب بیشتر و زمانی از داشتن یک تراس سایهدار حرف میزد و کارگران را وادار به خراب کردن قسمتی از ساختمان میکرد./ قالی و بخاری صفت متمایز زندگی او با یک روستایی نیمهمرفه بود و گرنه اثر دیگری از زندگی اشرافی و حتی آسوده وجود نداشت.
کد خبر: ۵۷۶۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۱
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۶.
ترس از این موجود اسرارآمیز و نفرت و بیزاری از او در اعماق روح و جان همه آشنایان ما رسوخ کرده بود و همه از بریا [دستیار و شخصیت امنیتی بلندپایه دوران استالین ]بیمی ناشناخته داشتند که از آن میان باید مادرم را اسم ببرم که به طرز عجیبی از او هراسان بود و گاهی این حالت را بیشتر در حرکات او مشاهده میکرد. بعدها پدرم « استالین » برایم تعریف کرد که بر پایه این وحشت چگونه مدتی مادرم با خواهش و تمنا و بعد تهدید و هیاهو اصرار میکرد که «پای او را از این خانه قطع کنم و اجازه ندهم به ملاقات ما بیاید.» همچنین پدرم... در ضمن شرح خاطرات خود برایم گفت: که: «من از مادرت علت این وحشت و اشمئزاز از بریا را میپرسیدم، او در جواب میگفت: من دلیل کافی و قانعکنندهای دارم؛ و وقتی از مادرت میخواستم دلایل خود را بگوید با خشم زیاد فریاد میزد: دیگر چه دلیلی میخواهی؟ او یک رجاله است...»
کد خبر: ۵۷۵۷۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۵؛
اکنون لحظهای میرسید که هرگونه امکان پردهپوشی و تظاهر از بین میرفت و اندوه و یا خوشحالی کسی از مرگ استالین از دیدهها مخفی نمیماند... عکسالعمل خیلی از نزدیکان او را میشد پیشبینی کرد و دیگر لزومی به حفظ ظاهر و پنهان کردن حالات روحی وجود نداشت. همه با اخلاق و بینش یکدیگر آشنایی داشتند و مثلا میدانستند که من برای پدرم دختر خوبی نبودهام و همچنین او نیز در انجام وظایف پدرانه بسیار کوتاهی ورزیده اما همه نیز واقف بودند که ما دو نفر با علاقهای بیشائبه یکدیگر را دوست داشتیم.
کد خبر: ۵۷۵۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰
«۲۰ نامه به یک دوست»؛ خاطرات دختر استالین، قسمت ۳؛
شخصیت استثنائی او مانند یک معجزه جادویی این عده از مردان سیاست را چنان زیر نفوذ فکری پدرم قرار داده بود که پس از مرگ وی در اتخاذ تصمیم به طور جداگانه و درک شرایط محیط عجز نشان میدادند و به خوبی مشاهده میشد که این کارگزاران سیاست و همکاران به ظاهر مقتدر و صاحبنظر چگونه در این لحظه حساس خلعسلاح شدهاند و در پریشانی خاصی به سر میبرند.
کد خبر: ۵۷۵۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۷