سرویس تاریخ «انتخاب»: روز شنبه سوم مرداد ۱۳۳۲ اشرف پهلوی که به دستور مصدق از حدود یک سال قبل از آن از ایران اخراج شده بود، بدون ویزا و با نام مستعار «بانو شفیق [نام همسرش]» به ایران بازگشت. او بازگشتش را اینطور توجیه کرد که برای جور کردن پول برای معالجه فرزندش که به سل مبتلاست به ایران آمده. به هر روی به محض آگاهی از ورود اشرف به ایران دربار که از واکنش مصدق به این ماجرا هراسان بود، به سرعت طی اطلاعیهای این بازگشت را بیاجازه خواند و از او خواست که فورا کشور را ترک کند. دکتر مصدق نخستوزیر هم همانطور که پیشبینی میشد به محض اطلاع از این ماجرا در ملاقات با ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار از او خواست که اشرف هرچه زودتر ایران را ترک کند. اشرف در این سفر جمعا پنج روز در ایران بود و در کاخ شاپور غلامرضا اقامت داشت. دکتر مصدق دستور داده بود که تمام خطوط تلفن این عمارت را قطع کنند، عدهای سرباز را نیز از فرمانداری نظامی برای محافظت به اطراف محل اقامت وی اعزام کرده بود. نهایتا اشرف در بعدازظهر پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۳۲ مجبور شد با هواپیمای اس. ا. اس تهران را به مقصد ژنو ترک کند. اما چرا اشرف به ایران آمده بود؟ آیا واقعا قصد داشت در کار دولت ملی مصدق خللی ایجاد کند؟ آیا قرار ملاقاتی محرمانه به این منظور داشت؟ روزنامه ولتآم زونتاگ چاپ آلمان یک هفته پس از این سفر پرماجرا، درباره آن مطلبی نوشت و طی آن مدعی شد که اشرف به دعوت آیتالله کاشانی و به منظور ساقط کردن دولت دکتر مصدق به ایران آمده بود. مجله خواندنیها مورخ سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۳۲ عین مطلب روزنامه آلمانی را به شرح زیر ترجمه و منتشر کرد:
سال گذشته [۱۳۳۱]روزی که مصدق در تهران به اشرف پیغام داد که «اگر دست از تحریکات و کارشکنیها و سازش و همکاری با مخالفین دولت من برنداری تو را تبعید خواهم کرد»، در جواب او گفته بود: «تصور نکن که من هم مانند برادرم ناچارم هرچه بگویی قبول کنم، در حالی که هنوز این رجال و این وزرا و وکلایی که در برابر شما بر زمین نمینشینند، آماده این هستند که با یک اشاره دوباره دور من جمع شوند و دولت شما را متزلزل نمایم.»
مصدق و اشرف به قدری از یکدیگر متنفرند که اگر دستشان برسد حاضرند سر یکدیگر را به دست خود ببرند؛ لیکن هنوز بخت و اقبال و جریانات سیاسی در این باره کمترین مساعدتی با اشرف ننموده است و این مصدق است که هر روز به نحوی دشمن خود را زجر میدهد.
در هفته گذشته اشرف بدون اینکه به دستورات دربار ایران و مصدق درباره خود وقعی بگذارد ناگهان به تهران آمد. درباره علت این اقدام او مطالب زیادی در ایران گفته میشود؛ لیکن قدر مسلم این است که خواهر شاه ایران تنها برای معالجه فرزندش پول نمیخواست، زیرا اگر واقعا برای معالجه فرزند پول میخواست، این پول را از همان کسانی که در پاریس با او آشنا هستند به اعتبار خود و یا خانواده سلطنتی میتوانست قرض کند.
در حال حاضر اشرف مبلغ یک میلیون تومان به پول ایران به یک نفر بازرگان مکزیکی بدهکار است که در کازینوی مجلل کان که اشرف اغلب به آنجا میرود در پای میز رولت آن را باخته است؛ بنابراین مراجعت پنهانی اشرف که این همه مصدق و شاه را عصبانی نمود که حتی اشرف را با تمام اصراری که نمود به ملاقات برادر خود موفق نساخت، علاوه بر تهیه پول برای جبران باخت قمار علل سیاسی بسیاری داشت که یکی از آنها دعوت آیتالله کاشانی از او برای یک همکاری شدید و صمیمانه در این مرحله حساس برای ساقط کردن حکومت مصدق بود، زیرا از آنجا که اکثر رجال ایران در حال حاضر نمکپرورده این زن هستند مخالفین دولت در این موقع باریک که مبارزه به مراحل قطعی و خطرناک نزدیک شده است به فکرشان رسید که از وجود اشرف استفاده کرده و از او که با تمام قوای خود حاضر است در مبارزه با مصدق جان خود را نیز فدا کند استمداد بطلبند و اشرف این دعوت را به طوری حسن استقبال کرد که عصبانیت دربار و دولت را در قبال آن هیچ میدانست. لیکن هنوز پایش از هواپیما به روی زمین نرسیده بود و نفسی به راحتی نکشیده بود که مصدق یک بار دیگر او را با شدت هرچه تمامتر سرکوب نمود و این بار به طوری ضربت بیرحمانه و کاری را بر پیکر این زن وارد آورد و به طوری او را با خفت و تحقیر از ایران اخراج کرد که گمان میرود دیگر هرگز روی بازگشت به وطن خود نداشته باشد و حتی میگویند که اعلامیهای که دربار ایران در خصوص ورود اشرف و خروج او در جراید منتشر کرد به خط و انشای خود مصدق تهیه و به دست وزیر دربار داده شده بود!
خواهر شاه ایران از آنجا که به زندگی تجملی و لوکس عادت کرده است، در اروپا و آمریکا هم مانند یک شاهزاده بسیار ثروتمند شرقی زندگی میکند و میهمانیها و سوارههایی که میدهد کمتر از پنج هزار دلار خرج برنمیدارد و در این مجالس از رجال و شخصیتهای سیاسی و ادبی و هنری نیز مانند روزنامهنگاران و ستارگان و هنرپیشگان سینما دعوت مینماید و عمده نظر او این است که او را یک شاهزاده خانم باشخصیت و بانفوذ بشناسند و بدین وسیله قدرت از دست رفته خود را در ایران، در کشورهای اروپا حتی به ظاهر هم شده تجدید و حفظ کند.
از آنجا که این شکست آخرین برای اشرف و حیثیت و آبروی او و غرور زنانهاش بسیار تلخ و دردناک بوده است، در فرودگاه ژنو هنگامی که خبرنگاران اطراف او را احاطه کرده و از او راجع به مصدق و شاه و روابط آنها با یکدیگر و همچنین درباره خودش سوال کردند، بر خلاف سال گذشته که با تبسم شیطنتآمیزی گفت که «من برادرم شاه ایران را دوست داشته و از مصدق نیز گلهای ندارم»، این بار گفت: «شاه ایران رفتارش با من برادرانه نبود و مصدق و مامورینش نهایت زورگویی و ظلم را درباره من نمودند!»
روزنامه معروف سوئیسی شوایزایلوستریرت با این شاهزاده خانم درباره انتشارات خاطرات زندگی او قراردادی بسته و مبالغی نیز به او پیشپرداخت کرده بود که از قرار معلوم اشرف در مراجعت از این سفر تصمیم نهایی خود را درباره انتشار خاطرات خود و تسلیم آن به روزنامه مزبور گرفته است.
نکته جالب توجهی که ذکر آن بیمورد نیست اینکه آن مدالیون ظریف و مرصعی که در یک روی آن پرچم ایران و در طرف دیگرش تصویر شاه ایران نقش شده و همواره به گردن این شاهزاده خانم ایرانی آویخته بود، این بار دیگر به چشم نمیرسید!... «پایان»