سرویس تاریخ «انتخاب»: روز شنبه ۲۹ اردیشهت ۱۳۵۹، روزنامه صبح آزادگان گفتگویی را با اکبر گودرزی، سرکرده گروه فرقان، منتشر کرد، گودرزی در فاصله سالهای ۵۵ تا ۵۸ با جمع کردن گروهی از جوانان، آنان را بر اساس آموزههای قرآنی نشأتگرفته از برداشتهای خود، بر ضد روحانیت و آنچه خود «آخوندیسم» مینامید، تربیت میکرد. این گروه بر اساس همین آموزهها در بهار ۵۸ شروع به ترور سران نظامی و سیاسی ایران کردند، نخستین ترور آنها که گودرزی خود به طور مستقیم در آن شرکت داشت ترور سپهبد محمدولی قرنی در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸ بود، هدف بعدیشان آیتالله مطهری بود که در شامگاه ۱۱ اردیبهشت یعنی ۸ روز پس از ترور اول به شهادت رسید، گودرزی و یارانش ۲۴ روز بعد، در چهارم خرداد، آیتالله هاشمی رفسنجانی را در منزل شخصیاش مورد هدف قرار دادند که با تلاش ایشان و همسرشان ناکام ماندند، مهدی عراقی و دکتر مفتح نیز دو هدف دیگر این گروه بودند که به ترتیب در ۴ شهریور و ۲۷ آذر همان سال به شهادت رسیدند. در فاصله بین نخستین ترور تا آخرین آن تعداد زیادی از افراد این گروه دستگیر شدند، که برخی از آنها به خاطر دخالت نداشتن در این ترورها و برگشتن از مشیشان از زندان آزاد شدند و برخی دیگر هم به اعدام محکوم. سرانجام سرمهره این گروه اکبر گودرزی نزدیک به یک ماه پس از آخرین ترور در ۱۸ دی ۵۸ همراه با حسن اقرلو در خانهای تیمی در خیابان جمالزاده دستگیر شد. او در این تاریخ تازه جوانی ۲۰ ساله بود، که همچنان اصرار داشت تفسیرهایش از قرآن درست است و هرچه کرده بر مبنای همانها بوده. گودرزی در سوم خرداد ۵۹ همراه برخی دیگر از همفکرانش تیرباران شد.
مشروح مصاحبه او را با روزنامه صبح آزادگان در پی میخوانید:
ریشه مخالفت شما از چه ناشی میشود؟
موضعگیری مخالف ما در برابر این رژیم مبتنی بر مبانی فکری ما و عملکردمان در سطح اجتماعی است. در مرحله اول ما بر اساس مبانی فکریمان و ادعاهای رژیم به تجزیه و تحلیل و در مرحله دوم با عملکردمان در سطح اجتماعی میپردازیم.
این رژیم (دولت بازرگان) [تاریخ انتشار این مصاحبه همزمان با ریاستجمهوری بنیصدر است – انتخاب]مدعیست که رژیمی است اسلامی، در حالی که سردمداران این رژیم روحانیت که امروز به عنوان هسته مرکزی و اصلی تصمیمگیری این رژیم مطرح هستند به نظر ما هیچ پایگاه اسلامی ندارند یعنی یک قشر، یک طبقه، یک باند، هرچه که اسمش را بگذارید هستند که به دروغ مدعی در انحصار داشتن شناخت اسلامی شده و برای مثال در رژیم گذشته بارها شاهد ضرباتی از ناحیه این باند به کسانی که شناخت واقعی اسلام را داشتند یا مطرح کردهاند بودهایم، چون ما معتقدیم که شناخت اسلام نمیتواند در انحصار یک باند یا طبقه قرار بگیرد، از نظر عملکرد اجتماعی این رژیم ملاک عملهای مشخص با توجه به عنوان قرآنی تجاوز به حقوق مسلمانان یعنی سرکوب مسلمانهای کرد، سرکوب مسلمانهای ترکمن، سرکوب مسلمانهای عرب و حتی بلوچ البته با توجه به اینکه ما قبول داریم و معتقدیم که عوامل داخلی و خارجی هستند که از موضوع کردستان و از موضوع خوزستان و ترکمنصحرا میخواهند استفاده کنند برای مقاصد خودشان ما معتقدیم که حرکت سرکوب کردستان را این رژیم شروع کرد و بهانه به دست آنها داد تا آنها هم از این بهانه استفاده کنند.
در رابطه با کردستان باید دو مسئله را در نظر بگیریم یکی تحلیل کردستان در حال حاضر دیگری تحلیل در ابتدای شروع سرکوب کردستان.
اگر تحلیل کردستان را در حال حاضر مطرح کنیم معتقدیم که گروههایی هستند وابسته به خارج یا عوامل داخلی که از موضوع کردستان استفاده میکنند برای مقاصد خودشان. اگر تحلیل در ابتدای کردستان را در نظر بگیریم رژیم با توجه به ماهیت انحصارطلبانهاش حرکت سرکوب را شروع کرد.
نظر شما در مورد افشاگری دانشجویان پیرو خط امام در رابطه با گروه فرقان چیست؟
این موضوع در موارد بازجویی در مقابل دادگاههای مختلف ما مطرح شده و هم خواهم گفت: این موضوع دروغ و اتهامی بیش نیست برای اینکه ما نه تنها با آمریکا بلکه با شوروی و یا هر کشور دیگری مخالفیم، و حتی با هر سرمایهدار داخلی با هر فئودال داخلی با هر صاحبعنوان داخلی رابطهای نداشتیم بلکه عملکرد ما نوشتههای ما و به هر عنوانی در نوشتهها نشاندهنده این است که ما خودمان قربانی این سیاستها، این صاحبان قدرت، این صاحبان عنوان بودهایم و رابطه با آمریکا و یا کشور دیگری نداشتیم احتیاجی هم به برقراری چنین روابطی نداشتیم ما آزادانه فکر کردیم، آزادانه عمل کردیم و آزادانه هم میمیریم.
شما در دادگاهتان اتهاماتی که به شما وارد شد چرا از نظر ایدئولوژی این اتهامات را نتوانستید رد بکنید؟
شما فیلم دادگاه بنده را دیدهاید، ما در دادگاهمان یکی به اصطلاح دفاع از موارد اتهاممان و یکی هم بیان مواضع فکری و ایدئولوژی ما، ما از موارد اتهام تا آنجایی که توانستیم یا خواستیم دفاع کردیم، کاری ندارم به اینکه آیا این اتهامات درست بود، درست نبود، همه اینها در رابطه با موضوع بحث ایدولوژیکی و دادگاه در رابطه با مسائل ایدئولژیکی ما با توجه به تجربهای که در این چهار ماه که دستگیر شدهایم از جو زندان، از جو برخوردی که با ما شده داشتیم و داریم گفتیم که اگر بناست دادگاهی برای مسائل ایدئولوژیکی تشکیل بشود، اگر عنوان آن دادگاه تفتیش عقاید باشد ما حاضریم شرکت کنیم برای اینکه ما بحث ایدئولوژیکی را آن هم در دادگاه، آن هم با یک چنین رژیمی جز تفتیش عقاید چیز دیگری نمیدانیم و نمیتوانیم لااقل یک بنایی بگذاریم برای دیگران یعنی با این عملیات باعث این شویم که این موضوع جنبه مشروعیت به خودش بدهد و این موضوع که مورد قبول واقع نشد گفتند مناظره باشد ما هم حاضر به شرکت در مناظره نبودیم و نیستیم، چون میدانیم که این صرفا تلاش برای مسخ جریان فکری مخالف اسلامی است که تنها در رابطه با ما خلاصه نمیشود در رابطه با مرحوم شهید شریعتی یا دیگران است.
شما فکر نمیکنید این مشی که انتخاب کردهاید در رابطه با ایدئولوژیتان بوده؟
بحث ایدولوژی که میشود پس اتهام نیست یعنی بحث ایدولوژی که شما میگویید خدا فلانجور است یعنی چه؟ توحید یعنی چه؟ امامت یعنی چه؟ بحث فکری خاصی است نه آنکه مثلا شما فلان کس را ترور کردید در چه مبنایی بوده؟ اینطوری نیست، موارد اتهام جداست.
این شخصی را که شما ترور کردید به خاطر نداشتن ایدئولوژی یکسان نبوده، چون ایدئولوژی متفاوتی داشته نسبت به شما.
موضوع ایدئولوژی خاص هیچوقت مبنای این نبوده که ما کسی را بکشیم یا اینکه مخالفت بکنیم، ولی موضوع خاص فکری به این معنا که من و شما به عنوان دو نفر با هم اختلافاتی داریم به اصطلاح آن هم در رابطه با اسلام، یا شما یک مکتب دیگری دارید آن بحث دیگری است، ولی در رابطه با اسلام که ما دو تا مسلمان هستیم به صرف اینکه فلان موضوع را شما بهتر فهمیدید یا بدتر فهمیدید یا من به این معنا ما با کسی جنگ و دعوا نداریم ولیکن موضوع اختلاف فکری در رابطه با یک رژیم که آن رژیم بر اساس آن مبانی فکری هم عمل میکند این یک موضوع جداگانهای است یعنی اختلاف بین دو نفر یا دو اندیشه نیست. اختلاف بین یک رژیم حاکم است با یک اقلیت محدود.
پس این برنامههای ترور بر چه مبنایی بوده، بر مبنای اختلاف ایدئولوژی نبوده؟
- بر مبنای اختلاف ایدئولوژی هم بوده ولیکن بر اساس ایدولوژی ما بوده که این ایدئولوژی را خواستهایم در زمینه عمل شکل بدهیم ولیکن این اختلاف ایدئولوژی هم اگر مطرح باشد در رابطه با یک فرد و یک رژیم و یک گروه و یک رژیم است نه در رابطه دو تا فرد. اگر شما یک اختلافی با من داشته باشید از نظر فکری من هم با شما دو نفری هستیم، خب این یک موضوع جداگانهایست در رابطه با رژیم شاه هم که یک رژیم فرض کنید مدعی اسلام بود، ولی با آن هم اختلاف ایدئولوژیکی هم داشتیم موضوع سلطنت از نظر ما کلا یک چیز ارتجاعی و انحرافی بود مبنای اسلامی نداشت یا موضوع حزب رستاخیز یا مواضعی از قانون اساسی رژیم قبلی.
پس شما میخواهید اینطور توضیح بدهید که اگر اختلاف ایدئولوژی در رابطه با فرد با فرد باشد محکوم به ترور نیست، ولی اگر در رابطه با یک حکومت یا در رابطه با یک گروه باشد محکوم به ترور هستند.
که بر اساس آن اختلاف هم عمل میکند و مسئله اصلا اختلاف نیست.
هر فرد چه فرد باشد چه گروه به خاطر ایدئولوژی که دارد همان راه ایدئولوژی خودش را طی میکند و عملکردش هم همان است حالا چه فرد باشد چه گروه به هر حال گروه را هم فرد تشکیل میدهد.
در رابطه با یک رژیم فرق میکند با یک فرد و ثانیا ما میگوییم اصلا این رژیم این اسلامی راکه مدعی است، آن اسلام نیست، مسئله فردی نیست، جنبه فردی ندارد.
منطق شما این است که این رژیم این اسلام واقعی را که باید باشد ندارد، آن روندی را که اسلام تبلیغ میکند اینها ندارند؟
اصلا خودش یک زائدهایست برای مسخ اسلام.
آیا برای مبارزه با این ایدئولوژی، مبارزه با این عقیده باید متکی به ترور شد، تنها راه مبارزهاش ترور است؟
این رژیم بر اساس این طرز تفکرش عمل هم کرده، من خودم توضیح دادم.
مثلا عملکردش در چه مسیری است، ترور کرده کسی را برای رسیدن به هدفش؟
من موضوع کردستان را مطرح کردم، مسئله ترور فردی نیست، مسئله کشتار یک ملت است، کشتار یک قوم است.
نظر شما در مورد افراد سازمان گروه فرقان که خودتان در جریان هستید که به اشتباهِ خودشان پی بردند و دلیل پیوستن به این گروه را کانالیزه شدن افکارشان میدانستند و اظهار ندامت میکردند در این مورد چیست؟
یک سری از افراد که در این رابطه بودند بر اثر (نظر من) دلیلش را باید از خودشان پرسید، ولی به نظر من که با یک سری از افرادشان برخورد داشتم یک سری یعنی یکی از علتهایش ضعف خود افراد است یعنی اینها وقتی آمدند زندان و با یک سری مسائل جدیدی برخورد کردند نتوانستند روی مواضعشان بمانند که به نظر آن چیزهایی که به اصطلاح آنها در زندان برخورد کردند مثلا عاملی شد برای اینکه آنها از آن استفاده کنند برای تغییر مواضعشان به هیچ وجه دلیل تغییر مواضع نمیتواند باشد اتفاقا خود من هم با این مسائل برخورد کردهام و بودهام؛ بنابراین یکی از دلایلش این است. یکی از دلایل دیگرش هم کلا همان جو خاص اجتماعی یعنی مسئله در بیرون هم در رابطه با کسان دیگری هم که هستند کاملا مشخص است، شناخت این رژیم و فساد این رژیم خیلی مشکل و سخت است تا شناخت رژیم شاه یا یک رژیم دیگری و این عاملی میشود برای اینکه افراد دچار شبهه و تردید و سرگیجه میشوند، ولی دلیل خاصی اگر داشته باشد باید از خود افراد بپرسید.
هاشمی در روایت خود از سوءقصد به جانش، می گوید: وقتی وارد اطاق شدم پاسدار را مرخص کردم و از جوان خواستم نامه را تحویل دهد. من با او فاصلهای بیش از یک متر نداشتم. او اول دست در جیب کرد و خواست نامه را به من بدهد، ولی وقتی دست از جیب بیرون آورد گویا از همین اعلامیه (گروه فرقان) بود و گفت: «مثل اینکه در آوردن نامه اشتباه کردهام.» من در اینجا متوجه شدم که او دستش را به زیر پیراهن برد و در این موقع اسلحه او را دیدم، اما وقتی که اسلحه را بیرون کشید دست او را گرفتم و با او درگیر شدم.