فواد صادقی: درخت گردو، ساخته حسین مهدویان، بدون تردید یکی از بهترین آثار جشنواره فجر و سینمای دفاع مقدس است.
درخت گردو اگرچه فیلمی برای کردها و ایرانی هاست اما مخاطبش انسانها هست و مهدویان با زبان مشترک انسانها، از نژاد، ملیت و مرز می گذرد، تا بتواند حقیقتی کمتر شنیده شده را برای انسان جهان وطنی نمایش دهد.
درخت گردو اگرچه فیلمی در ژانر دفاع مقدس و درباره جنگ است اما یک گلوله نیز در آن شلیک نمی شود، مهدویان تنها زشتی و غیرانسانی بودن جنگ را به تصویر می کشد، ظلمی که بر مردم مظلوم و قربانیان جنگ می رود وهمین درخت گردو را اثری غیرایدئولژیک و جهان شمول می کنند.
درخت گردوه اگرچه فیلمی تولید جمهوری اسلامی ایران است، اما اگر مخاطب زبان کردی و حتی فارسی هم نداند، بدون ترجمه هم می تواند با فیلم ارتباط برقرار کرد و مفهوم آن را عمیقا درک کند.
درخت گردو، پیش از آنکه یک فیلم باشد، یک شعر است، یک مرثیه، روایت یک تراژدی انسانی و داستانی عاشقانه که بر فرم کار برتری دارد و بهمین علت قوت محتوا، برخی ضعفهای تکنیکی اثر را پوشش می دهد.
درخت گردو یک داغ است، داغی به سوزانندگی بوسه پسر بچه در حال پرپر زدن برگونه پدرش، بوسه ای که تبدیل به تاول می شود تا زمانی که دیگر پسر نیست، پدر یادگار آخرین بوسه جگرگوشه اش را بر صورتش در آینه به تماشا بنشیند.
درخت گردو یک امانت است، پیامی که باید به جهانیان می رسید اما نه از جنس سیاست، بلکه از جنس انسانیت، بزرگترین کار مهدویان، دور کردن فیلم از سیاست است، او اجازه نمی دهد پیامهای فرمالیته سیاسی و ایدئولژیک، روح زیبای اثرش را نابود کند.
نقاط قوت درخت گردو فراوان است، بازی بی نظیر پیمان معادی که قطعا بخت نخست سیمرغ خواهد بود، کارگردانی هنرمندانه، صحنه پردازی بی نقص و البته نقاط ضعفی هم دارد که شاید مهمترینشان نیاز به تدوین مجدد باشد، آغاز فیلم بهیچ وجه در سطح کل داستان نیست و شاید بهتر باشد، داستان از سال 1367 و روزواقعه آغاز شود نه از پایان آن، روایت گوینده بر فیلم سنگینی می کند و درخت گردو آنقدر روان ودلنشین است که مخاطب را پای خود بنشاند ونیازی به راوی نداشته باشد، موسیقی در فیلم و مخصوصا صحنه های جانگداز وداع قادر و معلم با فرزندان دیده می شود که می تواند ملایم باشد و مخاطب را تحت فشار بیشتر فرو نبرد.
اما در مجموع می توان گفت، درخت گردو، گامی رو به جلو و بهترین فیلم کارگردان و شاید بهترین فیلم دفاع مقدس باشد، اثری فراتر از تنگه ابوغریب و آثار حاتمی کیا، فیلمی که مرزهای داستانی ومستند را در می نوردد و مخاطب را به حقیقت پیوند می زنند.
تماشاگرانی که با چشمان خیس در پایان درخت گردو، مهدویان را تشویق کردند، از تولد فیلمسازی که می خواهد بدور از دامن سیاست برای دلش ومردمش بسازد، خوشحال بودند.
مصطفی فقیهی: هنگام مشاهده فیلم، باور نمي كردم آنچه می بینم، از آنِ حاتمي كياست؛ شاید این سوال در ذهن بسیاری شکل گرفته باشد که چرا او در سالهاي اخير، پله ها را يك به يك عقب طي مي كند؟ حاتمی کیا در ايام دولت احمدي نژاد، گلايه بسيار داشت و به صراحت گفت، نه اپوزیسيونم و نه پوزیسيون؛ اما باید به او یادآور شد که هر چه خواهي باش، اما «ابراهیم» بمان و سفارشي ساز نباش؛ آنهم در اين حد نابخردانه و سطحی! «خروج» بیشتر بهانه ای است تا حاتمی کیا، بیانیه اش را بخواند، بیانیه ای در ظاهر علیه رییس جمهور که در باطن از این هم فراتر می رود و اینجاست که نسبت دادن این همه بی تدبیری به نظام، از فیلمسازی که خود را وابسته به نظام می خواند، جای شگفتی دارد. اکنون با تماشای چنین اثری که کمتر شباهتی به یک فیلم سینمایی در اندازه های استاندارد رایج سینمای ایران داشت، چه رسد به استانداردهای موردانتظار از حاتمی کیا، مغموم و محزون مي گويم، پايان و سقوط حاتمي كيا فرا رسيده و ديگر عصر و زمانه محمدحسين مهدويان و سعيد روستايي هاست و به قول دیالوگ معروف «آژانس شیشه ای» در دورانی که حاتمی کیا واقعا در اوج بود و نه در «اوج»، باید گفت: گویی «دههات گذشته مربی»!