arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۳۳۵۱۴
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۱۹ - ۲۸ آبان ۱۴۰۳

ببینید: چهره دوگانه یک سیاستمدار / چرا اردشیر زاهدی از خاندان پهلوی فاصله گرفت؟

سه سال پیش در چنین روزی اردشیر زاهدی درگذشت؛ وزیر خارجه ایران در سال‌های ۴۵ تا ۵۰ و آخرین سفیر ایران در آمریکا تا ۲۲ بهمن سال ۵۷. زاهی به ویژه در سال‌های پایان عمرش سخنان جنجال‌برانگیز کم نداشت. او که یکی از نزدیک‌ترین افراد به شاه محسوب می‌شد و از قضا داماد شاه هم بود، در سال‌های بعد از انقلاب سعی می‌کرد شبیه به اپوزیسیون سلطنت‌طلب رفتار نکند؛ چنانکه خودش هم از بیان وجود اختلاف‌های با سلطنت‌طلب‌ها و بازماندگان محمدرضا پهلوی ابایی نداشت. شاهد مثالش گفت‌وگویی است که زاهدی در سال ۹۴ با ماهنامه «عصر اندیشه» داشت و گفت که «مدت‌های زیادی است که رضا پهلوی را ندیده‌ام و او در هیچ‌یک از دیدار‌های اشرف و فرح پهلوی حضور نداشته‌ام».
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

مهرشاد ایمانی؛ سرویس تاریخ «انتخاب»: سه سال پیش در چنین روزی اردشیر زاهدی درگذشت؛ وزیر خارجه ایران در سال‌های 45 تا 50 و آخرین سفیر ایران در آمریکا تا 22 بهمن سال 57. زاهی به ویژه در سال‌های پایان عمرش سخنان جنجال‌برانگیز کم نداشت. او که یکی از نزدیک‌ترین افراد به شاه محسوب می‌شد و از قضا داماد شاه هم بود، در سال‌های بعد از انقلاب سعی می‌کرد شبیه به اپوزیسیون سلطنت‌طلب رفتار نکند؛ چنانکه خودش هم از بیان وجود اختلاف‌های با سلطنت‌طلب‌ها و بازماندگان محمدرضا پهلوی ابایی نداشت. شاهد مثالش گفت‌وگویی است که زاهدی در سال 94 با ماهنامه «عصر اندیشه» داشت و گفت که «مدت‌های زیادی است که رضا پهلوی را ندیده‌ام و او در هیچ‌یک از دیدارهای اشرف و فرح پهلوی حضور نداشته‌ام». او می‌گفت من با خود شاه -و به تعبیر او- اعلیحضرت ارتباط داشتم و پس از مرگ ایشان، راه خودم را رفتم. زاهدی درباره همکاری‌نکردن با اشرف پهلوی در سال‌های پس از انقلاب هم پاسخ داده «چون اختلاف سلیقه وجود دارد و من هم به مبانی‌ای اعتقاد دارم».

البته که شاید دوری محل زندگی به نحوی که زاهدی در سوئیس زندگی می‌کرد و فرح که در فرانسه و رضاپهلوی در آمریکا باعث شده بود که ارتباط او با خاندان پهلوی کم باشد و البته داماد سابق بودن هم بی‌اهمیت نبود زیرا نمی‌شد انتظار داشت فردی که در مقطعی از خاندان پهلوی جدا شده، بعد از طلاق هم همان وابستگی‌ای را داشته باشد که در دوران زندگی با شهناز پهلوی داشته است.

زاهدی در اواخر عمرش به نقد برخی سیاست‌های دوران پهلوی دوم هم اشاره می‌کرد و مثلا در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گفت: «در سقوط شاه، خودمان باعث دردسر شدیم. اعلیحضرت بیمار بود. این‌ها همه دانه دانه و قطره قطره جمع شد، بدبختی درست شد». یا در جای دیگری بیان می‌کرد که «من خودم را بارها مقصر دانستم. منِ اردشیر زاهدی مقصرم. ما بد کردیم. ما مردم را نفهمیدیم. این‌ها را صراحتا می‌گویم. اعلیحضرت می‌گفت تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها. این‌ها هست، اما اصل کار حسادت و خودخواهی کشورهای خارجی است که می‌خواهند ما را بمکند». زاهدی می‌گفت که در روزهای آخر حکومت پهلوی پیشنهاد داده بودم که شاه کنار برود و در همان روز مخالفان شاه هم زندانی شوند تا بشود اوضاع را تحت کنترل درآورد. البته نگاه انتقادی زاهدی به دوران پهلوی هیچ‌وقت معطوف به شاه نشد و اگر نقدی هم می‌کرد همه را بر گردن اطرافیان شاه می‌‌انداخت و می‌گفت شاه در آن دوران بیمار بود و عمده‌ای او را گمراه می‌کردند.

فارغ از بحث‌ و نظرهای متفاوتی که درباره جدایی بحرین از ایران وجود دارد اما زاهدی در دوران پهلوی با این موضوع مخالف بود ولی با این حال او حتی مسئولین تصمیم را هم بر گردن خود می‌انداخت و با آنکه در همان زمان به شاه مخالفت خود را اعلام کرده بود اما در اواخر عمرش می‌گفت که چون این کار در دوره وزارت من انجام شده و من امضایش کردم، من مسئول بوده‌ام و  اگر خیانتی بوده، متوجه من است.

زاهدی به نوعی شیفته شاه بود. او فقط شاه را می‌دید و در میان تمام نقدهایش، هیچ نقدی را متوجه به محمدرضا پهلوی نمی‌کرد و شاید برای همین باشد که او تا آخرین روز حکومت پهلوی دارای مسئولیت بود و حتی بعد از جدایی‌اش از شهناز توانست همچنان یکی از نزدیک‌ترین افراد به شخص شاه باشد و حتی بعد از آنکه پدرش فضل‌الله زاهدی که نخست‌وزیر بعد از کودتای 28مرداد بود هم مورد غضب شاه قرار گرفت، اردشیر سمت شاه را انتخاب کرد و همچنان به عنوان نیرویی وفادار به شخص شاه فعالیت کرد.

اردشیر زاهدی یک وجه دیگر هم دارد؛ آنکه مهم‌ترین کارگزار دولت پلهوی دوم در ارتباط با آمریکایی‌ها بود. او که دیپلم خود را در مدرسه‌ای آمریکایی در بیروت گرفته بود و برای ادامه تحصیل به دانشگاه ایالتی یوتا در آمریکا رفته بود تا درس مهندسی کشاورزی بخواند، به نوعی از کودکی با جامعه و سیاست آمریکا آشنا بود.

زاهدی در کتاب خاطراتش می‌گوید که اولین دیدارش با محمدرضا پهلوی، همزمان با اولین بازدید شاه از آمریکا در سال 28 بوده ‌است. در آنجا اردشیر زاهدی به عنوان نماینده محصلین ایرانی ایالت یوتا به دیدار شاه ایران می‌رود. او بعد از پایان تحصیلاتش و در سال‌های پیش از کودتای ۲۸ مرداد سال 32 به ایران بازمی‌گردد اما ارتباطش با آمریکایی‌ها قطع نمی‌شود؛ چنانکه آبراهامیان در کتاب «کودتا» می‌نویسد: «اردشیر زاهدی فرزند سرلشکر زاهدی در پروژه اصل چهار کار می‌کرد و پیام‌های آمریکایی‌ها را به پدرش که مخفی شده بود، می‌رساند».

بعد از کودتا که فضل‌الله زاهدی به نخست‌وزیری می‌رسد، شاه در سفری به آمریکا اردشیر زاهدی را به عنوان آجودان کشوری با خود می‌برد و از اینجاست که اردشیر زاهدی جزو حلقه نزدیکان دربار و شخص شاه قرار می‌گیرد تا حدی که در سال 36 با شهناز، دختر شاه، ازدواج می‌کند و در پی این ازدواج دختری به نام «مهناز» هم به دنیا می‌آید. البته که عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و هفت سال بعد شهناز درخواست جدایی می‌دهد. بعدها بر اساس اسناد ساواک مشخص شد که دلیل این جدایی «عیاشی اردشیر زاهدی بوده است».

زاهدی زمانی که با شهناز زندگی می‌کرد در سِمت سفیر ایران، به آمریکا بازگشت و از سال38 تا 40 در این آمریکا حضور داشت اما اختلافاتش علی امینیِ نخست‌وزیر بود باعث می‌شود او از این مقام استعفا دهد. او بعدتر به لندن می‌رود و سفیر ایران در انگلستان می‌شود؛ مقامی که تا سال 45 عهده‌دار بود.

سال 45 برای زاهدی بسیار مهم بود زیرا او در دولت هویدا به جای عباس آرام، وزیر خارجه ایران می‌شود و پنج سال هم در این سِمت باقی می‌ماند تا آنکه در اوایل سال 50 بار دیگر به عنوان سفیر ایران در آمریکا برگزیده می‌شود و تا پیروزی انقلاب سال57 در این مسئولیت فعالیت کرد.

وقتی به کارنامه سیاسی و زندگی شخصی زاهدی نگاه می‌کنیم، نام یک کشور بارها تکرار می‌شود؛ آمریکا اما عجیب بود که او در در سال‌های پایان عمرش نقدهای تند و تیزی نسبت به سیاست‌های آمریکا در ارتباط با ایران وارد می‌کرد. آنچه در ارتباط با نظرات ضدآمریکایی او در اذهان به جا مانده بیشتر مربوط به گفت‌وگوهایش با بی‌بی‌سی است اما زاهدی پیش از اینها هم مواضعی ضدآمریکایی گرفته بود؛ مشخصا مهرماه سال ۸۶ که با انتشار نامه‌ای سرگشاده‌ خطاب به جان مک‌کین، نامزد جمهوری‌خواهان در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا با ذکر «قدمتی تاریخی مبنی بر تسلط پارس‌ها بر منطقه» نوشت: «در یک دوره ۲۰ ساله از ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۹ که با هفت رئیس‌جمهوری آمریکا کار کرده و افتخار دوستی صمیمانه‌ای را با همه آنها داشته‌ام از هیچیک نشنیده بودم که کشور من در طول تاریخ پرافتخار و همزیستی صلح‌آمیز با همسایگان، اندیشه تسلط بر آنان را در سر می‌پرورانده است. تجربه تلخ تجاوزات بیگانگان در گذشته به ایرانیان آموخت که در جلوگیری و دفع هر تجاوز احتمالی تنها گزینه پیش روی آنان آمادگی و قوی‌بودن در دفاع از وقار، تمامیت و حاکمیت سرزمین اجدادی است. ایرانیان این آمادگی و ایستادگی را در ۱۹۸۰ و بدنبال تجاوز ارتش صدام، صرف‌نظر از کمک‌های بی‌دریغ غرب و شرق و نیز برخی از کشورهای ثروتمند نفت‌خیز منطقه به دیکتاتور بغداد به اثبات رسانیدند».

اما اوج انتقادهای او به سیاست‌های آمریکا برمی‌گردد به یادداشتش در روزنامه نیویورک‌تایمز با عنوان «شتر در خواب بیند پنبه دانه» که در سال 97 نوشت. او با انتقاد به شروط دوازده‌گانه پمپئو، وزیر خارجه دولت ترامپ، نوشت: «قلدری به ندرت به نتیجه می‌رسد و در مورد ایران هیچگاه به نتیجه نرسیده است. در طول هزاران سال تاریخ خود، کشور من هرگز در برابر خارجی‌ها سر خم نکرده و تسلیم نشده و در شرایط سخت متحد مانده است».

شاید انتقادهای اینچنینی او به سیاست‌های آمریکا به دلیل نوع نگاه او نسبت به مقوله تمامیت ارضی ایران بود. برای زاهدی تمامیت ارضی از هر مسئله دیگری مهم‌تر بود و حتی می‌توانست بر سر این موضوع اختلافاتش و بلکه دشمنی‌اش را با جمهوری اسلامی موقتا کنار بگذارد و علیه هر اقدامی که احیانا تمامیت ارضی ایران را تهدید کند، موضع بگیرد. شاید حمایت او از سردار قاسم سلیمانی هم در همین راستا بشود تحلیل کرد. البته یک پاردوکس مهم در زندگی سیاست زاهدی دیده می‌شود؛ آنکه اویی که در سال‌های اخر عمرش علیه سیاست‌های مداخله‌جویانه آمریکا انتقاد می‌کرد، در سال 32 در کنار فضل‌الله زاهدی، پدرش، قرار داشت؛ فردی که هم یکی از عوامل کودتا بود و هم بعد از انجام کودتا و ساقط‌کردن دولت مصدق نخست‌وزیر شد و تا پایان عمرش هم انکار می‌کرد که پدرش توسط مأموران سی‌آی‌ای روی کار آمد و حتی در کمال تعجب مدعی بود که سقوط بر اثر خیزش فقرا بود و می‌گفت که تاریخ از پدرم به عنوان یک میهن‌پرست واقعی یاد خواهد کرد.

به هر حال گرچه اردشیر زاهدی را می‌توان دارای تعلقات ملی دانست و بعد از انقلاب هم سعی کرد نقدهایی به گذشته خودش هم داشته باشد اما در بسیاری از موارد هم به تاریخ و سیاست نگاه شخصی داشت؛ مشخصا در ارتباط با شاه و پدرش.

نظرات بینندگان