زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام
برای من، برای ایران و برای دنیا
میلیونها ارزش دارند."
دکتر ساموئل مارتین جردن
تاریخ ایرانی: انگار
نصف تهران را ریخته باشند توی یک خیابان. ظهرها و بعدازظهرها آنقدر شلوغ
است که راهی بهتر برای کلافه شدن نیست از این که برای رفتن به پایین یا
بالای شهر از آن بگذری. از همان بالا که سرازیر میشوی دهها ساختمان قد و
نیمقد جلوی چشمت سبز میشود و فرآیند عبور چنان طول میکشد که خیابانهایش
یکی پس از دیگری گل میدهند! گلگشت، گلافشان، گلشهر و ...
بورس ماشینهای مدل بالا هم هست. زمانی کورس گذاشتن در آن معروف بود اما
حالا آنقدر شلوغ است که کسی نمیتواند در آن کورس بگذارد. شبیه رویا نباشد،
خاطرهای دور است. هنوز خیلیها بالای شهر را به نام آن میشناسند. انگار
که بالاتر از آن نقطهای در تهران نیست اما این باور رایج سالهاست دستخوش
تردید شده است. با این حال هنوز هم هر چه باشد یکی از بهترین و لوکسترین
مناطق تهران است. پر است از فروشگاههایی که نام برندهای مشهور جهان را بر
پیشانی دارند، رستورانهایی که هزینه یک وعده غذا خوردن در آنها با حقوق
یک هفته برخی از ساکنان تهران برابر است و خانههایی که قیمتشان سر به فلک
میزند.
نقشه تهران ۹۱ را که نگاه کنی بالاتر از آن، دهها خیابان و منطقه مرفهنشین دیگر هست اما لااقل بین اقشار کم درآمد هنوز هم نام این منطقه با سرمایهداری مترادف است آنچنان که برخی ساکنان جنوب شهر برای معتبر کردن نام محلات خود از نام آن البته به انضمام قید «جنوبی» بهره میبرند.
اینجا خیابان «جردن» تهران است. خیابانی قدیمی که بسیاری از مراکز مهم تجاری و اداری را در خود جای داده است. از جایی بالاتر از بزرگراه مدرس آغاز میشود و سر دیگر آن به میدان آرژانتین میرسد. سفارتخانههای بیش از ۱۵ کشور در همین یک خیابان واقع است. کشورهایی مثل اوروگوئه، یونان، مکزیک، ونزوئلا، سوریه، بحرین، ایتالیا، سریلانکا، فیلیپین، کنیا، سودان، لهستان، نیجریه و ...
با این همه سفارت لابد کم نبودهاند آدمهایی که آخرین نگاههایشان را از همین خیابان دزدیده و برای همیشه از کشورشان رفتهاند. با این همه مهاجر، اما هنوز هم این خیابان پر از عابر است. عابرانی که مقصدشان یکی از دفاتر بیمه، شعب بانک، سفارتخانهها، مجتمعهای تجاری، دفتر مرکزی خدماتدهنده مشهور تلفن همراه، پارکها، رستورانهای مشهور یا یکی از دهها شرکت خصوصی و دولتی است که در این خیابان و کوچه پس کوچههایش دفتر دارند.
اهالی موسیقی هم نسبت به این خیابان بی تفاوت نبودهاند که بارها در ترانههای امروزی نامی از این خیابان به میان آمده است. از آن جمله ترانهای با نام «جردن» اثر یغما گلرویی که در توصیف جردننشینان نوشت، چند سال قبل در اولین آلبوم یکی از خوانندگان جوان این روزها قرار گرفت و با استقبال هم مواجه شد.
روزنامهنگارها هم سالهای اخیر کم مراجعه به این خیابان نداشتهاند. خیابان گلشهر، مهیار، یزدانپناه و... در بخش شمالی جردن، در سالهای اخیر چند تا از مهمترین روزنامهها و مجلات چاپ تهران را در خود جای داده بود. خرداد، جمهوریت، همشهری، شرق، اعتماد (ضمیمه)، کارگزاران، بهار، سرمایه، چلچراغ و ... از جمله نشریاتی هستند که در این خیابان دفتر داشتهاند.
پایینترین بخش خیابان جردن یا همان بلوار افریقا هم به پارکسوار و پایانه بیهقی ختم میشود. جایی که روزانه مسافران بسیاری را به سوی مقاصد گوناگون به شهرها و کشورهای همسایه بدرقه میکند.
جردن؛ خیابان ناشناس
بیشتر از سی سال است که روی تابلوهای آن نام «بلوار افریقا» نقش بسته اما اگر عابر هر روزهاش باشی از اول صبح تا غروب رانندههای زیادی را میبینی که در محل تقاطع آن با بزرگراه شهید حقانی که بنام چهارراه جهان کودک شناخته میشود، فریاد «جردن، جردن» سر میدهند.
جردن! این نام از کجا آمده؟ از رانندهای که هر روز بارها این نام را بر زبان میآورد میپرسم، نمیداند. مسافری که در آنجا به مدرسه میرود هم نمیداند. زن جوانی که مدیر داخلی یک شرکت خصوصی است نیز مثل بقیه بیخبر است. تنها پیرمردی که جلو نشسته میگوید «شاید اسم شرکت یا کارخونهای بوده که اینجا دفتر داشته» و خودش احتمال جالبی مطرح میکند «یه نوع مسواک مارک جردن داشتیم. شاید دفتر اونا اینجا بوده!» راننده هم این احتمال را دور از ذهن نمیداند: «شاید!»
در نیمه شمالی خیابانم. میوهفروشی را سراغ میگیرم که مدتهاست در این خیابان کاسب است. از او درباره نام خیابان میپرسم. او هم نمیداند. یکی که برای خرید آمده ناگهان وسط حرفمان میآید و میگوید «شاید منظورشون اردن بوده!» هر چند پاسخی ندارد برای اینکه چرا در تهران باید خیابانی به این بلندی بنام اردن باشد؟ آن هم در شرایطی که از این همه سفارتخانهای که در آن است یکی هم مال اردن نیست! میوهفروش میگوید: «تازه بجای اردن هم بنویسند جردن!» و همراه مشتری میخندند.
نبش خیابان پیروز، در پارک صبا از پیرمردی فلسفه نام خیابان را میپرسم. میگوید فکر میکنم اسم یک شخص باشد اما نمیدانم. نوهاش پسری ۲۰، ۲۱ ساله است. میگوید شاید مایکل جردن باشد! پدربزرگ پیشینه مایکل جردن را جویا میشود. وقتی میشنود بسکتبالیست امریکایی است به نوه تشر میزند که «مگر برای بسکتبالیست خیابان بنام میزنند؟» عجیب است که همه بجای «افریقا» اصرار دارند بگویند «جردن» اما یک نفرشان هم نمیداند این نام از کجا آمده است! واقعاً فلسفه نام جردن چیست؟
فیلسوف حقوقدان در جمع مبلغان مذهبی
ساموئل مارتین جردن در سال ۱۸۷۱ میلادی، حوالی شهرک یورک در ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد. او پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه در سال ۱۸۹۵ میلادی از کالج لافایت در ایستون پنسیلوانیا مدرک لیسانس خود را دریافت کرد و سه سال بعد با درجه استادی علوم الهی (M. A) از دانشگاه پرینستون فارغالتحصیل شد. در سال ۱۹۱۶ از کالج لافایت دکترای حکمت و فلسفه (D. D) را دریافت کرد و در سال ۱۹۳۵ میلادی موفق شد تحصیلات دکترای حقوق را در کالج واشنگتن و جفرسون به پایان ببرد.
داستان جردن در تهران با ورود گروهی از مبلغان امریکایی مسیحیت به ایران آغاز شد. آن زمان یکی از برنامههای گروههای تبشیری مسیحی در سفر به ایران، ساخت مدارسی برای آموزش ایرانیان بود که ابتدا در مناطق ارمنینشین و سپس در دیگر مناطق بنیان نهادند.
در سال ۱۲۵۰، بیست و چهار سال از آغاز سلطنت ناصرالدین شاه قاجار گذشته بود که گروهی از مبلغان مسیحی به محوریت فردی به نام جیمز باست، از امریکا به ایران آمدند و در ساختمان اتابک واقع در خیابان لالهزار فعلی مستقر شدند. دو سال بعد یعنی در سال ۱۲۵۲ این هیات دبستانی را در نزدیکی دروازه قزوین به راه انداخت. باست و همراهانش در سال ۱۲۶۴ در خیابان قوامالسلطنه (سی تیر فعلی) قطعه زمینی خریدند و با حضور ناصرالدین شاه، کلنگ بنای ساختمان مدرسه جدید بر زمین زده شد و دو سال بعد ساخت آن به اتمام رسید. در این زمان مدرسه دارای شش کلاس و پنجاه دانشآموز بود و ریاست آن را مستر وارد بر عهده داشت. یازده سال بعد، یعنی در سال ۱۲۷۷ مستر وارد به آمریکا برگشت و ساموئل مارتین جردن همراه همسرش به ایران آمد و یک سال بعد به ریاست مدرسه امریکایی تهران رسید. در اثر تغییر در ساختار مدیریت مدرسه، تا سال ۱۲۸۱ چهار کلاس دبیرستان به مدرسه افزوده شد. مدرسهای که نهایتاً در سال ۱۲۹۲ برابر با ۱۹۱۳ میلادی با تکمیل دوره دوازده ساله دبیرستان، بنام کالج امریکایی تهران در اراضی بهجتآباد تجدید بنا شد و آغاز بکار کرد و بعدها در اواخر دوره رضاشاه به «البرز» تغییر نام داد.
علیاکبر کایینی مسئول روابط عمومی دبیرستان البرز است که اکنون به نام «دبیرستان ماندگار البرز» خوانده میشود. او که حدود نیمقرن از زندگی خود را به تدریس در دبیرستان البرز گذرانده و از تاریخچه دبیرستان مطلع است، درباره دلایل سفر مبلغان مذهبی به ایران به «تاریخ ایرانی» میگوید: «تعدادی از کسانی که عضو کلیسای انجیلی بودند به عنوان مبلغان دین مسیحیت به ایران آمدند. هدف اما فقط تبلیغ مسیحیت نبود. هدف استعمارگری بود. آنها میخواستند کشورهای ضعیف را از نظر فرهنگی استحاله کنند. نفوذ را گسترش دهند و کشورها را به استعمار و استثمار بکشند. سعی بر این بود که از طریق تاسیس مراکز علمی و فرهنگی، برای رسیدن به مقاصد سیاسی و اقتصادی جوانان را تحت تاثیر قرار دهند و از نظر شخصیتی الیناسیون یا همان تخلیه شخصیتی کنند.»
کایینی با این حال معتقد است که آنان در این ماموریت موفق نبودند: «نتوانستند به آنچه میخواستند برسند و بعد از سالها حضور و تاسیس موسسات مختلف به عنوان مثال در کالج امریکایی تهران تنها دو نفر پیرو مسیحیت شدند که آن هم جنبه تبلیغاتی داشت.»
او میگوید: «به هر حال تاسیس این مراکز فرهنگی هرچند نتوانست خواسته آنان را برآورده کند و به هدف برساند اما سبب خیر شد و تاسیس همین دبیرستان البرز به دست دکتر جردن امریکایی باعث پیشرفت و آموزش و پرورش گروهی از جوانان شد که بعدها منشأ خدمات بسیاری به کشورمان شدند.»
دوران دکتر جردن در دبیرستان البرز دورانی مملو از توسعه فعالیتها و گسترش امکانات آموزشی است. در دوره او بود که اولین بار آموزش ورزشهایی چون فوتبال، بسکتبال و والیبال به کلاسهای دبیرستان اضافه شد و پنج سال بعد از افتتاح دبیرستان، اولین ساختمان شبانهروزی کالج امریکایی هم تحت عنوان مک کورمیک هال (Maccormick Hall) در محوطه کالج بنا شد و از آن پس هزاران شاگرد زندگی خود را در این مدرسه گذراندند.
اسناد و مدارک این دوره از تاریخ «البرز» در کتابچهای به اسم «سدهنامه» توسط منوچهر آدمیت گردآوری شد و در نسخههایی محدود در اختیار مدیران و فارغالتحصیلان قرار گرفت . به گفته کایینی نسخههایی از این کتابچه در آرشیو مدرسه هم وجود داشته اما همزمان با وقوع انقلاب و در فضای هیجانی آن روزها سوزانده شد و از بین رفت.
رفت و برگشت به ایران
در سال ۱۳۱۹ دولت وقت ایران کالج را از آمریکاییها خرید، نام آن را به دبیرستان البرز تغییر داد و پس از آن معلمان خارجی به تدریج ایران را ترک کردند. دکتر جردن نیز به همراه همسرش پس از ۴۰ سال ریاست کالج امریکایی تهران، به موطنش بازگشت. با این حال دلتنگی برای وطن دوم آنچنان بود که باعث شد کمی پس از سقوط دولت پهلوی اول در سال ۱۳۲۳ بار دیگر به ایران سفر کند.
بازگشت جردن به ایران مورد استقبال شاگردانش قرار گرفت و مراسمی در تجلیل از او برگزار کردند. یکی از تالارهای دبیرستان البرز به نام او نامگذاری شد و حتی سردیسی سنگی به سفارش اللهیار صالح رییس کانون فارغالتحصیلان کالج، توسط ابوالحسنخان صدیقی که از او با عنوان پدر مجسمهسازی ایران یاد میشود از جردن ساخته و به افتخار او در ورودی تالار اصلی مدرسه نصب شد. این مجسمه که آن زمان ۵۰۰۰ تومان برای ساختش هزینه شده بود بعد از انقلاب از ورودی مدرسه برداشته و به روایتی راهی کتابخانه دانشگاه امیرکبیر شد.
همان زمان چندی پس از بازگشت جردن به ایران، مجله «آینده» به مدیریت محمود افشار در شماره فروردین ۱۳۲۴ با چاپ تصویری از دکتر جردن نوشت: «دکتر جردن امریکایی چهل سال عمر خود را در ایران صرف آموزش و پرورش ایرانیان کرده و عده کثیری از رجال امروزی کشور از تربیتشدگان او هستند. بعد از آنکه در دوره دیکتاتوری در مدرسه او را بستند و در حقیقت مدرسه دیگری بنام کالج البرز بجای آن دائر نمودند از این مملکت رفت. اینک نوبتی دیگر برای دیدار دوستان خود آمده و باز برمیگردد. در این سفر تجلیل و احترام زیادی از او شد و امیدواریم تا اندازهای دل مهربان او را که رنجیده بود آرام کرده باشد. حق این است کالج البرز که از آثار خود اوست، برای اظهار قدردانی از خدمات فرهنگی این مرد شریف نوعدوست بنام کالج جردن نامیده شود.»
هر چند این پیشنهاد جامه عمل پوشانده نشد اما در عوض دولت وقت خیابانی در شمال تهران حوالی ده ونک را بنام دکتر جردن نامگذاری کرد. خیابانی که هنوز هم به این نام خوانده میشود.
جردن در آخرین دیدار از ایران مورد تکریم شاگردان و دوستدارانش واقع شد و با خاطرهای خوش وطن دوم خود را ترک کرد و به پنسیلوانیا بازگشت. او تا اواخر عمر همچنان علاقه به فرهنگ ایرانی را با خود همراه داشت و همواره به شاگردانش توصیه میکرد: «بچهها مملکت شما سابقۀ درخشانی داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگی به همت و شجاعت و کوشش شما دارد. امیدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و برای ملت و کشورتان مفید واقع شوید.»
او سرانجام در چهارم تیرماه ۱۳۳۱ برابر با ۱۹۵۲ در سن ۸۱ سالگی در خانه خود در شهر لسآنجلس درگذشت و روزنامههای چاپ تهران این خبر را بازتاب دادند. روزنامه اطلاعات با انتشار خبر درگذشت او نوشت: «این مرد نوعپرور و فرهنگدوست در شباب جوانی یعنی موقعی که ۲۵ سال بیش نداشت به اتفاق همسر جوانش به ایران آمد و به ریاست مدرسه امریکایی تهران منصوب شد. وی پس از ۲۸ سال خدمت در ایران یعنی در سال ۱۹۲۵ موقعی که کالج امریکایی یا «کالج البرز» تاسیس گردید ریاست کالج را برعهده گرفت و تا سال ۱۹۴۱ موقعی که دوران بازنشستگی وی آغاز گردید به همین شغل باقی بود و ساختمانها و موسسات کالج البرز را با عشق و علاقه فراوان توسعه داد. این مرد نوعپرور و فرهنگدوست در بسط و توسعه فرهنگ و علوم جدید در ایران نقش موثر و مهمی ایفا نمود و هزاران نفر جوانان این کشور را تربیت کرد. اکنون جمع کثیری از رجال این کشور از شاگردان آن مرحوم میباشند و خدمات فقید سعید را میستایند. مجسمه زیبای دکتر جردن زینتبخش تالار جردن واقع در دبیرستان البرز است و عده زیادی از شاگردان آن مرحوم گاهگاهی برای مشاهده سیمای جذاب استاد محبوب خود به تالار مزبور میروند.»
روزنامه کیهان هم این خبر را فردای آن روز به نقل از «صدای امریکا» منتشر کرد و نوشت: «طبق خبری که از نیویورک رسیده است دکتر جردن یکی از مسیحیان فرهنگدوست امریکا که سالها در ایران به تربیت و تعلیم جوانان خدمت کرده بود، دیروز دار فانی را وداع گفته است. وی مدت ۴۳ سال یعنی بیش از نصف عمر خود را در ایران در خدمت آموزش و پرورش گذرانید.»
دکتر جردن در نگاه دیگران
آنچنان که دانشآموزانش روایت میکنند دکتر جردن مردی منضبط و مبادی آداب بود. مرحوم احمد عبدیزاده دشتی، قاضی اسبق دادگستری و از شاگردان مدرسه البرز درباره اولین برخوردش با دکتر جردن میگوید: «یک صبح دیدم مردی مسن، بلندقد و خوشرو وسط راهرو ایستاده است و به شاگردانی که وارد میشدند میگوید: "زود زود بروید سر کلاس." فهمیدم این مرد جردن و رئیس دبیرستان است.»
او که سابقه شاگردی دکتر جردن را نیز دارد، درباره منش او به عنوان مدیر و معلم دبیرستان البرز میگوید: «به راستی دکتر جردن گویی برای تعلیم و تربیت ساخته شده بود. تمامی همّ و غمّش تربیت و تعلیم شاگردان کالج بود. اگر شاگردی را میدید که وقت راه رفتن سرش پایین است، به او هشدار میداد: "مگر مرغی و میخواهی دانه جمع کنی؟ سرت را بالا بگیر و با بدن راست راه برو." بعدها که افتخار شاگردی او را در درس جغرافیای تاریخی پیدا کردم، میدیدم پیش از آنکه ما شاگردان به کلاس برویم، کلاهش را روی میز گذاشته است ــــ اخطاری به ما که بدانیم حتماً خواهد آمد ــــ چون به تمامی مدرسه سرکشی میکرد ببیند معلمها آمدهاند و کلاسها برقرار است، بعد سر وقت کلاس خودش میرفت. سخنان او همه آموزنده بود. اگر شاگردی سر کلاس سرش را پایین میانداخت و به درس معلم توجه نداشت، بالای سر او میرفت و با مهربانی میگفت: هی چُرتیخان! معلم دارد درس میدهد. سرت را بالا بگیر و به درس توجه کن.»
برخی دکتر جردن را پدر آموزش و پرورش مدرن در ایران میدانند. کسی که با راهاندازی دبیرستانی مجهز و منضبط، در مکتب خود نسلی از دانشآموختگان را تربیت کرد که بعدها هر یک چهرهای موثر در روند پیشرفت علم ایران شدند. دکتر فریبرز مسیح بنیانگذار مرکز مطالعات ایران در دانشگاه کالیفرنیا که کرسی زبان و ادبیات فارسی آن بنام دکتر جردن نامگذاری شده، از جمله این افراد است. او بنیانگذار دبیرستان البرز را بخشی موثر و لاینفک از حیات سیستم آموزشی ایران دانسته و میگوید: «جردن شخصیتی فراتر از انتظار برای دانشآموختگان ایرانی است. او به عنوان یک آمریکایی تقریبا تمام دوران بزرگسالی خود را به آموزش و پرورش ایرانیان اختصاص داد و این از نظر من به عنوان یک ایرانی، کاری بزرگ و سخاوتمندانه است.»
نظم و انضباط از جمله مهمترین ویژگیهای دکتر جردن بود. او به تربیت دانشآموزان اهمیت خاصی میداد و همسرش را به عنوان معلم اخلاق مسئول این موارد کرده بود.
دکتر عبدیزاده دشتی درباره اهمیت اخلاق در شیوه مدیریت دکتر جردن میگوید: «خانم دکتر جردن معلم اخلاق ما و عدهای از دختران بود. خاطرم هست که ما باید حدود صد موضوع یا بیشتر را ــــ از جمله: من نباید روی دیوار خط بکشم، سخن بد یا اهانتآمیز بگویم، دو زن نباید بگیرم، مشروب نباید بخورم، به کسی بیاحترامی نباید بکنم، دروغ نباید بگویم، به پیران باید احترام بگذارم و از این قبیل ــــ روی ورقهای میخواندیم، امضا میکردیم و ورقه را به خانم معلم برمیگرداندیم. این تعهّدی اخلاقی بود که از همۀ شاگردان گرفته میشد.»
جردن همان قدر که مهربان بود با متخلفان از قوانین مدرسه برخورد میکرد و جریمههایی برایشان در نظر میگرفت. شکرالله ناصر در کتاب «روش دکتر جردن» که در دیماه ۱۳۲۳ منتشر شد، درباره این جریمهها مینویسد: «جردن برای دروغ دهشاهی کفاره تعیین کرده بود. داشتن سیگار هم یک تومان جریمه داشت. او معتقد بود که سیگار لوله بیمصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن حماقت است.»
بنیانگذار کالج امریکایی تهران به واسطه خدماتی که به فرهنگ ایران کرده بود، بارها مورد تفقد اهالی فرهنگ قرار گرفت آنچنان که محمدتقی بهار، مشهور به ملکالشعرا شاعر برجسته عصر قاجار و پهلوی در وصف جردن سروده است: «تا کشور ما جایگه جردن شد / بس خارستان کز مددش گلشن شد / این باغ هنر که دور از او بود، کنون / چشمش به جمال باغبان روشن شد.» او در جایی دیگر نیز نوشته: «نادانی چیست جز به غفلت مردن؟ / باید به علاج از این مرض جان بردن / گفتم که طبیب درد نادانی کیست؟ / پیر خردم گفت که جردن جردن!»
دکتر ساموئل مارتین جردن از جمله خارجیهایی بود که در تاریخ ایران خدماتی جاودانه از خود به یادگار گذاشتند و برای اثبات آنکه ملتها در هر شرایطی میتوانند به رشد و بالندگی یکدیگر یاری برسانند، نمونه مهمی است. مدرسه البرز حتی اگر در تاریخچه رسمیاش کمتر اشارهای به نام بانی آن وجود داشته باشد، همواره به عنوانی یادگار جردن در عرصه فرهنگ و آموزش ایران ماندگار خواهد ماند.
منابع:
مجله آینده، سال سوم، شماره ۷، فروردین ۱۳۲۴
روش دکتر جردن، شکراللَّه ناصر، تهران، دیماه ۱۳۲۳
یادهایی از کالج البرز، احمد عبدیزاده دشتی، مجله لوح، شمارۀ دوم، آبان ۱۳۷۷
تاریخچه کالج و دبیرستان البرز، دکتر مسعود شهیدی، تارنمای ایران- ایرانیها
مجسمهای به یاد دکتر جردن، مجله تندیس، شماره ۱۴۸، اردیبهشت ۱۳۸۸
تشکر