سرویس تاریخ «انتخاب»؛ [...] پس از پیشرفت کمونیستها در داخل روسیه و شکست خوردن قشون انگلیس در قفقاز و تصرف باکو از طرف قشون سرخ کابینهی وثوقالدوله ساقط شد و مشیرالدوله پیرنیا به جای وثوقالدوله زمامدار گردید. این موقع مصادف بود با ختم سال دوم روزنامهی گل زرد. آخرین شمارهی سال دوم گل زرد در تاریخ اول ماه ربیع اول ۱۳۳۹ هجری [آبان ۱۲۹۹] طبع و نشر گردید. در همین موقع من منتخابتی از اشعار جدی خود را که در جراید ایران از «نوبهار» و غیره طبع شده بود به اسم «باغچه» منتشر ساختم که حالیه نسخهی آن در بازار به دست نمیآید.
بعد از نشر آخرین شمارهی گل زرد روزنامهی مزبور را تعطیل کردم و در صدد برآمدم که روزنامهی مهمتری که دارای جنبهی سیاسی باشد منتشر سازم و تقاضای صدور امتیاز روزنامه را تقدیم وزارت فرهنگ نمودم و این موقع مقارن بود با کودتای ۱۲۹۹.
آقای غلامحسین فروهر یکی از رفقای ما که با آقای ذره و حسابی و الفت در مدرسهی علوم سیاسی همکلاس بود به من تذکر داد که روزنامهی گل زرد با نام نیک شروع به کار نمود و با نام نیک خاتمه یافت لذا صلاح نیست که به نشر روزنامهی دیگر اقدام کنید زیرا به نام نیک گل زرد لطمه وارد میشود ولی ما به حرف او گوش ندادیم در صورتی که حرف او کاملا صحیح بود.
قبل از نشر روزنامهی جدید، یعنی در ماه حوت [اسفند] ۱۲۹۹ کودتایی در تهران واقع شد و کابینهی سپهدار رشتی سقوط کرد و آقای سید ضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامهی «رعد» زمامدار گردید. آنچه مسلم است منظور از کودتا این بوده که اوضاع داخلی مملکت مرتب شود. قبل از کودتا وضع مملکت خیلی خراب و آشفته بود؛ خزانه خالی، قشون اسمی بیمسمی، و هر گوشهی مملکت در دست یک یاغی و گردنکش افتاده بود. موقع زمستان کوچههای تهران از زیادی گل و لای غیر قابل عبور بودند.
آقای سید ضیاءالدین از روز شروع به کار ادارهی بلدیه تشکیل داد و مقدمات زیرسازی و روسازی خیابانها را فراهم ساخت. حکام نادرست را معزول نمود. مهمترین کار او این بود که اکثریت اشراف و ملاکین عمدهی شهر را توقیف کرد و در زندان افکند و به طوری که شنیده شد از هر یک مبلغ معتنابهی وجه مطالبه نمود تا با وجه دریافتی خرابیها را آباد و اصلاحات لازمه را بجا آورد. حکومت مزبور پس از سه ماه و چند روز سقوط کرد و علت سقوط آن این بود که آقای سید ضیاءالدین تصمیم گرفت قرارداد اقتصادی با آمریکا منعقد سازد و مستشاران آمریکایی استخدام نماید و با اتحاد جماهیر شوروی نیز قرارداد تجارتی امضا کند و ایران را در بیطرفی کامل نگاه بدارد. تصمیم مزبور را به یکی از وزرای خود که به زبان انگلیسی آشنایی کامل داشت و بیش از هرکس طرفِ اعتماد او بود اشعار داشت ولی همان شب سفیر انگلیس از موضوع باخبر شد و روز بعد به دربار احمدشاه قاجار رفت و توسط مشارالملک وزیر دربار عزل سید ضیاءالدین را خواستار شد و احمدشاه هم فورا سید ضیاءالدین را معزول کرد و قوامالسلطنه را که جزو محبوسین بود از زندان خارج و به ریاست وزرایی منصوب ساخت.
مطالب فوق را من شخصا از زبان سید ضیاءالدین قبل از فوت او شنیدم ولی نظیر چنان موردی هم در کابینهی مرحوم میرزا حسنخان مشیرالدوله قبل از زمامداری سید ضیاءالدین رخ داده بود که من از زبان مرحوم میرزا علیاکبرخان دهخدا شنیدم.
ادامه دارد...
منبع: سپید و سیاه، شمارهی ۴ (۹۸۴)، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۵۱، ص ۵۲ و همان، شمارهی ۵ (۹۸۵)، چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۵۱، ص ۱۰.
آخرشب با فکر ناراحت نزد یکی از پاسبانهای محافظ رفتم و پرسیدم که آیا ممکن است بعضی از این دیوانگاه شفا یابند و از اینجا بیرون روند؟ جواب داد که «البته ممکن است... از اول سال تا حال عدهی زیادی از آنها معالجه شده و به خانههای خود رفتهاند.» پرسیدم: «چگونه معلوم میشود که دیوانهای شفا یافته است... بین عاقل و دیوانه چه فرقی هست؟» جواب داد: «فرق در این است که دیوانهها هرگز گریه نمیکنند بلکه میخندند و هر وقت یک دیوانه شروع به گریستن نماید معلوم میشود شفا یافته است.»