سرویس تاریخ «انتخاب»؛ پس چه ضابطهای در این میان هست که گاه ما میبینیم که حتی یک سرباز وظیفه را که بر حسب سلسله مراتب باید از همه فرمان بگیرد، و اگر اجرا نکند خودش را اعدام میکنند، شما هم محکوم به اعدام میکنید؟
سرباز وظیفه هم در اسلام، اگر ما در آنجا اطمینان پیدا کنیم که کسی را کشته باشد، ولو بر حسب فرمان کس دیگری، ما این سرباز را هم میکشیم.
آخر این سرباز وظیفه که شما فرمان اعدامش را میدهید، تنها همان یک نفر که نبود! یعنی اگر قضیه را از این زاویه نگاه کنیم، همهی سربازهای وظیفه باید اعدام بشوند، چون تقریبا عرض این چند سال، همیشه همینها بودهاند که طبق دستور سرکار استوارشان، یا افسرشان، مجبور به تیراندازی به طرف مردم بودهاند، حالا از این میان ما میآییم و یکی را انتخاب کنیم و...
باشد... فرق نمیکند، این سرباز هم مباشر قتل بوده، چون این هم مصلوبالاراده نیست، یعنی اختیار دست خودش بوده و...
ملاحظه بفرمایید، منظورم چیز دیگریست. در طی سالها ناظر بودهاند که سربازها میآمدند (و البته بنده قصد پروندهسازی برای سربازها را ندارم، بلکه به عنوان دفاع از آنهایی که در میانشان محکوم به اعدام میشوند) همان سربازهایی که باید خدمت دوسالهشان را انجام میدادند، از کامیونهای نفربر پیاده میشدند و بر حسب دستور به هر سمتی که سرگروهبانشان میگفت، اجبارا شلیک میکردند. خب، نفس عمل کثیف و حیوانی بود، اما اگر در آن زمان قرار بود قاضی شرع مسئله را به محکمهی شرعی بکشد، باید حکم اعدام تمام سربازها را صادر میکرد؟
هان! نکته همینجاست، حکومت در دست آنها بود، و آنها هم که بر طبق موازین ما محاکمه نمیکردند که! آنها در زمان این، یا در زمان علم، یا فرضا دولت منصور، هویدا، حتی تا آموزگار و شریفامامی، آنها که بر طبق موازین ما عمل نمیکردند، و اصولا داعی نداشتند که کسی را محاکمه بکنند. نخیر، آنها سربازها را محاکمه نمیکردند، بلکه مردم را محاکمه میکردند....
ولی با تمام این موازین فعلی، ما میبینیم که فرضا یک سرباز ناگهان از میان جماعت سربازها انتخاب میشود، و به عنوان سمبل کسانی که به طرف مردم تیراندازی کردهاند، محکوم میشود به اعدام، در حالی که آن سرباز هم همان کاری را انجام داده که سرباز بغل دستیاش و...
نه، ما اگر سربازهایی را به دست بیاوریم قاتل باشند میکشیم! ... یعنی یقین پیدا کنیم تیر زده به این طرف، میکشیم. چرا؟ برای اینکه اینجا اقوا از سبب است، و در شرع ما اینطوری است. یعنی مباشر قتل قویتر از سبب است. میتوانست وقتی به او کسی، فرماندهاش دستور میداد: «بزن به این.» برگردد و به خود آن آمر بزند. برای اینکه بچه نیست، و خودش با ارادهی خودش میزند. اتوماتیک. ماشین کسی را زیر میکند، اما ماشین برعکس سبب اقوا از مباشر است. توجه فرمودید؟ اما اینجا مباشر اقوا از سبب است که با علم و اختیار خودش یکی را کشته. یا میزند و میکشد. روی این جهت ولو او فرمان داده باشد، دستور شرع عبارت از این است که تو نباید فرمان قتل کسی را امضا بکنی. و، چون این آدم مسلمان است و به من میگوید: «این مسلمان را بزن» من هم برمیگردانم به خودش میزنم. اصلا میخواستند فرار کنند. چرا فرار نکردند! کما اینکه در دورههای اخیری که آقا فرمان داده بود، عدهی زیادی فرار کردند... در رفتند.
ولی خاطرتان هست که در سال چهلودو، یعنی همان روز پانزده خرداد کذایی، همین سربازها بودند که به طور دستهجمعی باز هم بر حسب دستور مقام بالاتر شلیک میکردند. خب این سربازها، یا حتی گروهبانها و استوارهایشان چه گناهی داشتند؟ اینها، بیآنکه قصدم توهین به مقام سرباز باشد، فیالواقع بیچارهترین آدمها هستند.
در سال ۴۲ اگر انقلاب به ثمر رسیده بود همین معامله را با آنها هم میکردیم.
یعنی شما یک پادگان را عملا باید اعدام میکردید و از بین میبردید؟
نه، شاید آن وقت هم عدهای که واقعا جمعیت را میکشتند، خیلی کم بودند. سربازهایی هستند که دژخیماند و باک ندارند.
خب برگردیم از روابط آقایان روحانیون با دولت البته این سوال در حال حاضر علت خاصی دارد.
در این باره خیال میکنم حدود چهل یا پنجاه روز قبل در روزنامهها صحبتی داشتم و در آنجا اشاره کردم که دولت یعنی این دولت فعلی ما حرکت انقلابی ندارد، منتهی چیزی که هست البته از انصاف نباید گذشت که خیلی از مشکلات را هم حل کرده، اما حرکت انقلابی ندارد که مثلا قدم به قدم بعضی از مسائل را میخواهد روی الگوی غربی حل کند، و ترس دارد.
اما اگر موازین شرعی و اسلامی واقعا بخواهد رعایت شود...
ببینید، میدانم چه میگویید، اما از دولتمان انتقاد داریم... دولت از آن حرکت قاطعانهی انقلابی برخوردار نیست.
پس چه عاملی باعث میشود که شما با این روحیه انقلابی اینها را نگهدارید؟
فعلا وضع جوری است که شاید این حرفی را که من میزنم همه معتقد نباشند، بلکه این نظریه شخص من است؛ آنهایی که موافق نظر من نیستند میگویند درست است، اما مشکلات را باید تدریجا حل کرد. من معتقد نیستم دولت عوض شود، چون الان میتواند مسائل را حل کند. هرچند که گفتم قاطعانه عمل نمیکند و شاید بعضی از مشکلات دولت، مثلا در جریانات کردستان، یا خوزستان، یا گنبد، در اثر همین عدم قاطعیت دولت بود... و من عقیدهام این است که اگر دولت قاطع بود این کارها پیش نمیآمد. کما اینکه به مجرد ورود من به خوزستان به شبیر خاقانی پیغام دادم که «من نه کار به حضرت امام دارم، نه کار به بازرگان دارم، نه کار به مدنی دارم، نه کار به آقای شریعتمداری دارم، من فقط ببینم تو میخواهی ... خلاصه افراط کنی و بازی دربیاوری و خلق عرب و نمیدانم مسئلهی تجزیه درست کنی، به والله میگذارمت پای دیوار و ده گلوله به مغزت خالی میکنم»، و همین حرکت من باعث شد که این شیخ دست و پایش را جمع کرد. این را میگویند حرکت انقلابی، اگر اینجور نباشد که نمیشود مملکت را اداره کرد! هی بشین مذاکره و از این بازیها...
پس جنابعالی آنجایی که دولت قاطعیت نشان نمیدهد خودتان دست به کار میشوید و عمل میکنید؟
من به نوبهی خودم البته عمل میکنم، اما در همه زمینه که نمیشود. این مثلا مربوط به دادگاه بود، خب کارمان را کردیم. اما در همهی زمینههای سیاسی، ارتباطات خارجی و اقتصادی و فرهنگی که نمیشود همه را به این طریق حل کرد که میشود؟ بعضی مسائل هست که میبینیم با یک حرکت انقلابی مشکل حل میشود، خب چرا صبر کنیم مثلا در همین موضوع روزنامهها که دولت اصلا محل نمیگذارد. همینطور خیلی دروغ و دغل چاپ میکنند دولت هم صدایش درنمیآید. چرا! چون معتقدند طبق اصول غربی باید رفتار بشود؛ و من معتقدم اگر ما بخواهیم طبق اصول غربی رفتار کنیم، قدم به قدم همانطور که مصدق گرفتار شد، ما هم گرفتار خواهیم شد. البته مصدق عرض سه روز گرفتار شد، ما در عرض سه سال فرضا گرفتار میشویم. البته شاه برنمیگردد، اما «سوموزا» یی برمیگردد و بدتر از شاه!
دولت اگر قاطع باشد نباید دیگر ما فکر کنیم اگر فلان کار را کردیم، سناتورهای آمریکایی خوششان نمیآید. مثلا حکم اعدام شاه را که همهی مخالفتها از آنجا شروع شد. من گفتم شاه باید اعدام بشود و محکوم به اعدام است و هرکس پیدایش کند باید اعدامش کند، همه از آنجا شروع شد. میدانید آنها معتقد بودند که دستپروردههای غرب باید بیایند سر کار، نه یک شیخ نتراشیده و نخراشیده و نترس.
منبع: باقر عالیخانی (مصاحبهکننده)، مجله فردوسی، شمارهی ۳۲، دورهی جدید، سهشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۵۸، ص ۲۹.
ما همیشه عقلمان بر احساساتمان میچربیده... حق بشر اقتضا میکند، یک بشری که مزاحم بشرهای دیگر است باید از بین برد... این حق بشر است... حکومت مردم بر مردم را ما قبول نداریم... تعدد احزاب را به این شکلی که هست قبول ندارم. نباید بیشتر از یک حزب داشته باشیم... یعنی «حزبالله، رهبر فقط روحالله» والسلام.