تیموفی بورداخف در اندیشکده روسی «وندای کلاب» نوشت: تغییرات گسترده در پیکربندی سیاسی داخلی و بین المللی خاورمیانه که در فرهنگ عامه تحت عنوان "بهار عربی" نامیده میشود، همزمان با بازگشت روسیه به عرصه سیاسی جهانی بود.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: در این راستا، مداخله مسکو در درگیریهای سوریه نقش بسیار بزرگتری در تقویت موقعیت جهانی آن نسبت به واکنش آن در برابر کودتای اوکراین یا تجاوزات گرجستان در اوستیای جنوبی در سال 2008 داشته است. در آن دو مورد، روسیه درگیر جنگهایی در مجاورت مرزهای خود شد، اما در مورد سوریه داستان متفاوت است. روسیه طی سالهای اخیر در سوریه و بعد هم لیبی، توانایی خود را در طرح منافع و ارزشهای ملی خود بسیار فراتر از منطقه نفوذ متوسطی که پس از پایان جنگ سرد برای خودش تعریف کرده بود، نشان داده است.
دلیل اصلی مداخله روسیه در سوریه کاملاً مشهود است، مسکو به خوبی میدانست که در صورت سقوط دولت قانونی ، قلمرو این کشور به منطقهای تحت کنترل سازمانهای افراطی مذهبی تبدیل خواهد شد. فعالیت اکثر این گروهها در روسیه ممنوع است. این گروهها به دلیل ماهیت ایدئولوژیکشان، سالها بی ثباتی را در کشورهای خاورمیانه و همسایگان آن به وجود آوردهاند. در واقع اکنون فاصله بین منطقه و مرزهای روسیه ناچیز شده است. پیروزی رادیکالها در سوریه به ابزاری قابل اعتماد در دست آمریکا تبدیل میشد تا به بی ثبات سازی در آسیای مرکزی و قفقاز دامن بزند.
در صورت پیروزی افراطگرایان در سوریه، رژیمهای سکولار همه کشورهای این منطقه همسایه روسیه در معرض تهدید قرار میگرفتند چرا که براساس گزارش ها تعداد قابل توجهی از نیروهای تازه نفس افراطی از آسیای مرکزی در گروههای رادیکال در سوریه و عراق حضور داشتند. بنابراین، روسیه با حضور در بحران سوریه عملا بار دیگر ماموریت تاریخی خود را به عنوان تامین کننده اصلی امنیت کشورهای جنوب اتحاد جماهیر شوروی سابق و به طور غیر مستقیم چین انجام داده است. اگرچه از نظر مسکو، چنین مأموریتی دشوار و پرهزینه بود، اما به هر حال به دلیل مجاورت جغرافیایی این کشورها به مراکز صنعتی روسیه در سیبری اجتناب ناپذیر مینمود. علاوه بر این، کمک به کشورهای آسیای مرکزی برای مقابله با چالشهای خارجی ابزاری است که روسیه برای جلوگیری از وسوسه بازگشت به کنترل مستقیم آنها، در جهت امنیت روسیه استفاده میکند.
برخلاف روسیه، چین، اروپا یا آمریکاییها میتوانند فرایندهای منطقهای را از منظر یک بازی دیپلماتیک ببینند و لزوما برای تأمین امنیت مستقیما گام برندارند. بنابراین، برای روسیه، جلوگیری از چنین رویدادی در اواسط دهه 2010 وظیفه مهمی در چارچوب رقابت بین قدرتهای بزرگ و جلوگیری از نفوذ خصمانه آمریکا در پیرامون آن بود.
علاوه بر این، در این زمان روسیه منابع نظامی و دیپلماتیک را برای اجرای چنین سیاستی به دست آورده بود. حوادث اوکراین در سال 2014 آمادگی نیروهای مسلح روسیه را برای انجام عملیات پیچیده نشان داد. تجهیز فنی ارتش به سلاحهای مدرن به طور فعالانه ارتقا یافت. عملیات در سوریه به روسیه کمک کرد تا با توجه به آخرین پیشرفتهای فناوری نظامی میزان توانایی خودش در بسیاری از حوزهها را بسنجد.
مداخله اجباری روسیه در خاورمیانه بهبود قابل توجه روابط این کشور با سلطنتهای خلیج فارس را امکان پذیر ساخت. این کشورها از نظر ذهنیت و عقایدشان در مورد توازن قوا و همکاری در امور بین الملل کاملاً قدیمی فکر میکنند.
خود وضعیت خاورمیانه به تدریج به حالت نرمال جدیدی برگشته است. تنها یک کشور در منطقه آن هم تونس، تا حدودی به سمت ایجاد نهادهای با ثبات بر اساس اصل دموکراسی حرکت کرده است. سایر کشورها که خود را در مرکز "بهار عربی" یافتند، دوباره به همان شکل از دولت داری بازگشتند که از نظر تاریخی مشخصه خاورمیانه بوده است. بازی قدرتهای بزرگ و متوسط خارجی به عنوان مهمترین فاکتور در تحولات منطقه به تدریج در حال بازگشت است.
در این بازی، شرکای روسیه نه غرب بلکه کشورهای منطقهای مانند ایران و ترکیه هستند. منافع ملی این کشورها ممکن است با نگاه روسیه همخوانی نداشته باشد و حتی با آنها در تعارض باشد، اما این مانعی در ایجاد روابط کاری با آنها ایجاد نمیکند. البته ایران چندان منافعش در تضاد با مسکو نیست و این ترکیه است که همواره بخشی از نهادهای جمعی و جامعه غربی با هدف تضعیف سیستم سیاسی موجود روسیه بوده است. هرچه ترکیه بیشتر درگیر مسائل امنیتی منطقهای باشد و نقشی مستقل در آنها به عهده بگیرد برای منافع روسیه بهتر است.
جلوگیری از تهدید روسیه تنها وظیفه آن در بازگشت به خاورمیانه و مشارکت در مسائل بزرگ بینالمللی نبود. مشارکت فعال مسکو در امور منطقهای ویژگی ضروری یک قدرت بزرگ است که می تواند از ایدههای خود در مورد عدالت در مقیاس جهانی دفاع کند. در مرکز این ایدهها الزام اخلاقی مسکو همواره حفظ حاکمیت دولتها به عنوان تنها عامل تضمین ثبات و همکاری در سیاستهای بینالمللی بوده است. با وجود میزان قدرت نظامی روسیه، این کشور به طور سنتی رویکرد محافظه کارانه و مبتنی بر ارزش را در امور بین الملل اتخاذ میکند. بنابراین، مشارکت کشورهای مستقل به عنوان بخشی از همکاریهای بینالمللی برای مسکو طبیعی است. سوریه، به لطف سیاستهای روسیه و علی رغم قصد آشکار برخی کشورها و گروهها برای نابودی آن تنها نمونه مدرن برای حفظ چنین کشوری است.
در واقع، روسیه و غرب در خاورمیانه بر سر مهمترین مسئله جهان مدرن یعنی حق نقض اصل رسمی برابری حاکمیت دولتها در سیستم سازمان ملل با یکدیگر درگیر شدند. پس از جنگ سرد، آمریکا و متحدانش امتیاز دیکته تفسیر این اصل را در جهت منافع خودخواهانه خود جلب کردهاند.
در سال 2011، آمریکا و اروپا برای آخرین بار توانستند در لیبی با روش مطلوب خود حکومت این کشور را سرنگون کنند. بحران سوریه و مداخله روسیه در آنجا برای حفظ دولت قانونی این کشور عملا به تاریخ جهان تک قطبی پایان داد.
مشارکت روسیه در امور خاورمیانه این مشکل سیاست بین الملل را که از دوران کوتاه سلطه غرب به ارث رسیده است، حل کرده است. اکنون هر دولت مستقلی میتواند اطمینان داشته باشد که نه یک منبع بلکه چندین منبع قدرت در جهان وجود دارد که بتوان به آنها اعتماد کرد. چین هنوز توانایی قانع کنندهای برای اتخاذ اقداماتی مشابه روسیه نشان نداده است. با این حال، روابط اقتصادی این کشور به طور بالقوه میتواند به منبع جایگزین بودجه توسعه برای کشورهایی تبدیل شود که آماده اتکا به لطف آمریکا و اروپا نیستند.
نتایج "بهار عربی" برای روسیه مثبت بود و توانست تا حدودی خسارت ناشی از شکست دیپلماتیک این کشور در اوکراین در سال 2014 را جبران کند. پس از موفقیت در سوریه، مسکو اعتماد به نفس بیشتری برای نقش آفرینی در بحران بلاروس در تابستان و پاییز سال 2020 پیدا کرد. در هر حال روسیه مهارت دیپلماتیک و عزم نظامی خود در خاورمیانه را به خوبی نشان داد و این خود باعث امیدواری است.