سرویس خواندنیهای «انتخاب» / رویا پاک سرشت: زوجی موفق را تصور کنید که با تک فرزند خود زندگی شادی را سپری میکنند. زن یک روانشناس خبره و مرد یک انکولوژیست کودکان است. فرزند این زوج نیز پسری نوجوان است که در یکی از اشرافیترین مدارس شهر تحصیل میکند. اما یک قتل مانند دومینو عمل کرده و زندگی این زوج را متلاشی میکند و گرههای داستان یکی پس از دیگری این زوج و اطرافیانشان را وارد ماجرا میکند. همه این ماجراها، داستان سریال نابودی (undoing) را شکل میدهند.
اگر طرفدار اصل غافلگیری در داستان هستید از ادامه این متن صرف نظر کنید، اما اگر مایلید بیشتر با سریال نابودی که یکی از سریالهای محبوب سال ۲۰۲۰ است آشنا شوید با ما همراه باشید.
بازیگران اصلی این سریال نیکول کیدمن (گریس فریزر) و هیو گرانت (جاناتان فریزر) هستند. زوجی که در سکانسهای ابتدایی قسمت نخست، شاهد زندگی عاشقانه و پر آرامششان هستیم و به مرور زمان با وقایعی پیاپی ابرهای تیره و در نهایت تندباد حوادث زندگی آنان را متلاشی میکند. درواقع این زوج موفق که در منهتن زندگی میکنند یک زندگی کاملا ایده آل دارند. همه چیز به خوبی پیش میرود تا این که نیکول کیدمن در جلسه هیئت امنای مدرسه فرزند خود با زنی جوان به نام النا آلوز آشنا میشود که نوزادی را نیز در آعوش دارد و اخیرا به جمع مادران مدرسه اضافه شده است.
رفتار این زن جوان که ظاهری زیبا، اما فوق العاده رمزآلود دارد توجه زیادی را به خود جلب میکند، نگاههای خیره النا به نیکول کیدمن و غم پنهان در چهره وی باعث میشود توجه افراد حاضر در جلسه نیز به این زن جلب شود، با این وجود، ماجرا تا شب جشن خیریه مدرسه به فراموشی سپرده میشود. جایی که زن جوان مرموز پس از دیدن زوج فریزر با گریه و غم مجلس را ترک میکند و صبح فردا دو اتفاق پیاپی مانند پتک بر زندگی خانواده فریزر میخورد: النا به قتل رسیده و آقای فریزر ناپدید شده است.
از این لحظه به بعد مخاطب کاملا در شرایط مواجهه با گرهها و سپس باز شدن این گرهها به شکلی غیرمنتظره قرار میگیرد. اولین سوال مخاطب دقیقا همان سوالی است که کیدمن از خود میپرسد: آیا بین مرگ زن جوان و همسرش ارتباطی وجود دارد؟ این موضوع به سرعت به یک بمب خبری تبدیل میشود و دکتر فریزر به عنوان مظنون اصلی قتل شناخته میشود.
پدر گریس با بازی دونالد ساثرلند به یکی از قطبهای اصلی حمله به دکتر فریزر تبدیل میشود، اما مانند همه افراد پرنفوذ و متمول سعی میکند ظاهر خود را در جامعه حفظ کرده و حتی رازدار اسرار دختر و دامادش نزد ماموران پلیس باشد. یکی از بارهای اصلی بازی در سریال به عهده کیدمن است. زنی که از یک سو کماکان به همسر خود علاقهمند است، از سوی دیگر از او میترسد و به وی مشکوک است. در عین حال برخی سکانسها به شکلی پیش میروند که حتی مخاطب به خود گریس به عنوان قتل مظنون میشود. نیکول کیدمن تا حد زیادی از پس اجرای نقش خود بر آمده است.
هیوگرانت نیز با یک چالش بازیگری رو به رو است. او باید نقش مردی را ایفا کند که در بیمارستان به عنوان یک پزشک نمونه و محبوب کودکان شناخته میشود و در خانه نیز مردی مهربان است، اما درواقعیت یک همسر خیانتکار است که با زنان دیگر رابطه عاطفی و جسمانی بر قرار کرده و اکنون نیز در آستانه محکوم شدن به یک قتل وحشتناک است. چهره ماتم زده، حق به جانب و در برخی سکانسها مرموز گرانت باعث میشود مخاطب چندین بار در ذهن خود او را تبرئه و محکوم کند و تا اواخر سریال تشخیص وضعیت وی به عنوان مجرم یا بیگناه بسیار سخت باشد.
یکی از نقشهای فرعی داستان فرناندو آلوز همسر النا است که به نظر میرسد تا حدی که باید وی پرداخته نمیشود، علل اختلاف وی و النا، علت این که چرا حاضر به نگهداری از فرزند نامشروع او است و بسیاری از سوالات دیگر درباره شخصیت فرناندو بی پاسخ میمانند و به نظر میرسد کاراکتر فرناندو به درستی ساخته و پرداخته نشده است.
در طول این سریال با نمادهای مختلف روانشناسی و البته مباحث مختلفی مانند وجدان اخلاقی رو به رو میشویم، برای مثال از خود میپرسیم آیا این پزشک خیانتکار ارزش بخشیده شدن را دارد؟ آیا تلاش گریس برای تامین هزینه وثیقه آزادی همسرش و وکیل گرفتن برای وی نشانهای از ضعف شخصیتی او است یا بلوغ فکری؟ آیا این ازدواج ارزش نجات را دارد یا باید متوقف شود؟ این سوالات و دهها سوال دیگر در هر سکانس از سریال ذهن مخاطب را درگیر میکند و در کنار پیرنگ اصلی داستان پیش میرود.
این مینی سریال شش قسمتی HBO را میتوان یک سریال موفق در ژانر درام معمایی دانست که ارزش دیدن را دارد؛ بنابراین اگر به سریالهایی در این ژانر علاقه مندید، سریال نابودی گزینهای مناسب برای شما خواهد بود.
شبکه HBO در حال ساخت یک مینی سریال شش اپیزودی درباره روزهای تأسیس اسپیس ایکس و ایلان ماسک مدیرعامل این شرکت است.