محسن افشار: چهار سال سخت در میدان سیاست خارجی ایران که شاید بتوان ابعاد و تاثیرات آن بر اقتصاد، سیاست و جامعه ایران را بیش از یک دهه مورد ارزیابی قرار داد؛ تنها و تنها با نام یک شخص کلید خورده است، «دونالد ترامپ». روی کار آمدن شخصی غیرسیاسی و تاجرمنش که اساسا هیچ سنخیتی با سیاستورزی سیستماتیک در کشور آمریکا نداشت، شاید بیش از هر بازیگر دیگری در سطح نظام بینالملل جمهوری اسلامی ایران را تحت تاثیر قرار داد. سقوط ارزش پول ملی، کاهش تاریخی و بی سابقه صادرات نفت، دشواری قابل توجه در عرصه تبادلات مالی، رشد منفی اقتصادی، پایین آمدن سطح رفاه اجتماعی شهروندان، تورم افشار گسیخته و چندین مورد دیگر از جمله اثرات منفی بودند که با صراحت دولت ایران آنها را به سیاستهای ترامپ و استراتژی «فشار حداکثری» او ارجاع داد.
اما در کنار فشارهای آمریکا که رئیسجمهور نیز از آن عنوان مرکز ثقل مشکلات کشور یاد کرد و مردم را به نفرین کردن کاخ سفید دعوت کرد، در سطح داخلی نیز خودتحریمی در قالب مخالفت با رعایت الزامات درخواست شده از سوی گروه اقدام مالی (FATF) بیش از پیش بر دشواریهای کشور افزود و وضعیت در دو سال اخیر به سمتی پیش رفت که حتی امکان تبادلات مالی برای ایران با برخی کشورهای نزدیک به خود همچون عراق و چین نیز با دردسرهای عظیمی مواجه شد.
اما باید توجه داشت که ضدیت بیحدوحصر ترامپ علیه ایران، تحرکات تهران برای نجات از فشارها را نیز به همراه داشت. در همین راستا، یکی از تحولات مهم در عصر ترامپ که میتوان از آن به عنوان نوعی توفیق اجباری یاد کرد، توجه بیشتر و نزدیکی فزآینده ایران به کشور چین بود. در همین راستا نیز شاهد بودیم که تهران و پکن در مسیر امضای سند همکاری 25 ساله مذاکرات مثبتی را انجام دادند. با این اوصاف، پس از 4 سال پر بحران برای ایران که عملا تحت فشارهای آمریکا مسیر تجارت و همکاری با غرب مسدود شده بود، نتایج انتخابات آمریکا فضایی جدید را برای بازیگری و نقشآفرینی تهران ایجاد کرده است. اکنون پرسش این است که پس از پیروزی جو بایدن در انتخابات و ورود او به کاخ سفید، چه فرصتها و زمینههایی برای بازیگری تهران در سطح جهانی ایجاد شده است؟ در پرداختن به این پرسش دو دیدگاه متعارض قابل طرح هستند.
غرب یا شرق؛ معمای پیشروی سیاست خارجی ایران در آمریکای بایدن؟
متعاقب پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری، اکنون دو دیدگاه متعارض در سطح سیاست خارجی قابل طرح هستند. یک دیدگاه بر این اساس است که با توجه به سوابق و پیشینه منفی غربیها در تقابل با جمهوری اسلامی ایران، اعتماد مجدد ایران به کشورهای اروپایی و آمریکا از اساس اقدامی اشتباه است و ایران باید در پی همکاری و سرمایهگذاری در حوزه شرق آسیا و قاره آفریقا باشد. بر مبنای این دیدگاه اکنون با تجریه دوران تلخ چهار ساله فشار حداکثری ترامپ و مدیریت کشور با اقتصاد غیرنفتی، زمان آن است که به سوی عصر نزدیکی به شرق و دوری گزینی فزآینده از غرب در عرصه سیاست خارجی حرکت کنیم.
بر خلاف این دیدگاه، رویکرد دومی نیز قابل طرح است که همچنان منافع مالی کشور را در همکاری و نزدیکی به کشورهای غربی مورد ارزیابی قرار میدهد. آنها معتقدند که همکاری در پروژه «یک کمربند، یک جاده» یا به اصطلاح نقشه راه ابریشم جدید، پکن در مسیر منافع ملی ایران نخواهد بود و بیشتر سو استفاده پکن از شرایط فعلی تهران است. لذا بر اساس این رویکرد، عادیسازی مناسبات با کشورهای غربی و ورود به تعامل حداکثر با آنها مورد توجه قرار میگیرد.
در تحلیل این دو رویکرد میتوان اظهار داشت که اتخاذ راهبرد موازنه منفی یا اصطلاحا نزدیکی یک جانبه به یکی از دو محور کشورهای غربی و شرقی، با منطق نگاه رئالیستی به عصر پسا ترامپ سنخیت ندارد و بر خلاف طرفداران هر دو ریکرد آسیبها و ضعفهای بنیادینی در هر دو نگاه وجود دارد اما مساله حتمی این است که ایران بتواند راهبردی منطقی را در راستای بهرهبرداری از فضای عصر پسا ترامپی داشته باشد.
لزوم پایان دشمنی و ستیز دائمی با آمریکا
هر چند ارزشهای سیاسی و فرهنگی یک جامعه را میتوان در اتخاذ نوع بازیگری و تصمیمگیری در نظام بینالملل موثر ارزیابی کرد اما بر اساس منطق رئالیستی، فضای نظام بینالملل را نمیتوان عرصه اخلاق، شعار و هیجان مورد ارزیابی قرار داد. بر اساس منطق ماکیاولیستی، بازیگران لزوما ضد اخلاق رفتار نمیکنند و اما کنشی ارزشی و اخلاقی نیز مبنای منش آنها قرار نمیگیرند. بر اساس همین منطق نظام بینالملل را میتوان اخلاقگریز و نه اخلاقستیز مورد ارزیابی قرار داد. برای نمونه هیچ بازیگری بر مبنای ملاحظات اخلاقی حاضر نیست که با ایران یک قرارداد امنیتی، اقتصادی یا فرهنگی امضا کند لذا میتوان عرصه سیاست بینالمل را بر مبنای مورد لحاظ قرار دادن منافع و رفع تهدیدات از خود مورد ارزیابی قرار داد.
اکنون در فضای سیاسی جدید با خروج ترامپ از کاخ سفید این مساله پیشروی استراتژیستهای سیاسی خارجی کشورمان قرار دارد که در وضعیت جدید مناسبات ایران با آمریکا و اروپا چگونه طرح و تنظیم شود؟ بر اساس نگاه ارزشمحورانه آمریکا در مقام دشمن به هیچ عنوان قابل تعامل و همکاری نیست لذا میبایست همچنان بر خصومت و دشمنی با این کشور ادامه داد. بر اساس این منطق، تفاوتی میان دونالد ترامپ و جو بایدن وجود ندارد و هر دو برای ایران در یک جایگاه برابر قابل ارزیابی هستند. در نقد این رویکرد چند نکته قابل تامل است:
1- در ابتدای امر باید توجه داشت که بر اساس منطق واقعگرایان دوست و دشمن ابدی در سیاست بینالملل وجود ندارد و این بازیگران رقیب هستند که همواره در رقابت با یکدیگر هستند.
2- بازیگران رقیب حتی در بدترین وضعیت سیاسی، یعنی در وضعیت درگیری نظامی نیز درهای دیپلماسی و مذاکره را بر روی یکدیگر نمیبندند لذا این منطق که مذاکره با آمریکا را خطا قرمز ارزیابی کنیم، حال چه ترامپ باشد و چه بایدن یا هر شخص دیگری، یک خطای راهبردی و فاحش است.
3- در سطح سوم معرفی کردن و بازنمایی ایران به عنوان دشمن یا رقیب درجه یک مردم و دولت آمریکا بیشتر زائده تخیلات و تبلیغات برخی جناحها و افراد خاص است که اساسا منافع خود را در ستیز با آمریکا ارزیابی میکنند. در اثبات این ادعا کافی است که نظرسنجیها داخلی آمریکا پیرامون اینکه مردم چه کشوری را تهدید علیه امنیت ملی آمریکا قلمداد میکنند را مورد توجه قرار داد که تمامی آنها بر روی کشور روسیه به عنوان تهدید امنیتی و نظامی و چین به عنوان تهدید اقتصادی در آینده انگشت میگذارند.
4- اینکه برخیها دائما تاکید میکنند میان بایدن و ترامپ اساسا تفاوتی وجود ندارد، نشانگر عدم فهم عمیق آنها از مناسبات بینالملل و سیاست در آمریکا است. بایدن در دایره سیاستمداران لیبرال و بینالمللگرا قرار دارد که اساس منافع ملی آمریکا را در اجماع عمومی جهانی و نه یکجانبهگرایی واشنگتن در نظام جهانی ارزیابی میکند. همین امر عملا کنشهای آمریکا با بازیگران خارج را متفاوت از دوران ترامپ خواهد کرد.
5- در سطحی دیگر، توجه به این امر ضروری است که بایدن و تیم مشاوران او بارها بر ضرورت بازگشت به برجام و مذاکره با ایران تاکید کردهاند لذا به نظر میرسد اکنون زمان ان فرا رسیده که بستر گفتگو میان ایران با جهان غرب تحت رهبری آمریکا گشوده شود.
6- دیگر نکته قابل توجه اینکه در عصر جدید، برخلاف دروان ترامپ، کشورهای اروپایی نیز به سمت همکاری و همگرایی با آمریکا در عرصه تعامل با تهران گام بر خواهند داشت لذا امیدواری یه اینکه سیاستی متفاوت میان اروپا در قبال پرونده ایران وجود داشته باشد، اساسا غیرمنطقی به نظر میرسد.
موازنه تعامل و همکاری میان واشنگتن –پکن
با توجه به نکات ششگانه ارائه شده در ارتباط با وضعیت تعامل با آمریکای پساترامپ، میتوان این نتیجه گیری ار ارائه کرد تهران میتوان در تعامل با آمریکای بایدن، از راهبرد موازنه مثبت میان پکن و واشنگتن بهره بگیرد. اساسا از نگاه استراتژیستهای سیاسی خارجی دولت بایدن، امضای سند همکاری 25 ساله میان ایران و چین به معنای نفوذ و گسترش حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی چین در خاورمیانه است. از نگاه سیاست خارجی آمریکا، کشور ایران در مقام بازیگری که از نظر ژئوپلتیکی در منطقه جایگاهی ویژه دارد، نباید در راه ابریشم جدید، پکن هضم شود یا به عبارت بهتر به بخشی جداییناپذیر از این طرح تبدیل شود.
لذا در چنین شرایط به نظر میرسد که دولت جدید آمریکا و اروپا تلاش دارند، با بازگشت به برجام امتیازهایی را به تهران بدهند تا از نزدیکی فزاینده تهران به پکن ممانعت به عمل بیاورند. در چنین بستری ضروری است که یخ سالها عدم همکاری گسترده میان ایران با غرب در زمینههای اقتصادی، تجاری و تکنولوژیک آب شود اما این بدین معنا نیست که همکاری با چین مورد غفلت واقع شود، بلکه باید تهران به صورت جدی با تحول در سیاست خارجی، به دنبال ایجاد روابط متوازن با غرب و شرق به خصوص چین باشد که بتواند از منافع همکاری اقتصادی با هر دو طرف به طور کامل بهره مند شود. در واقع، روابط متوازن با آمریکا و چین باعث می شود که ایران چه در میز مذاکره با واشنگتن و چه در گفتگوها با پکن، طرح و برنامه های خود را با موفقیت بیشتری پیش ببرد.