فاجعه قتل رومینا بار دیگر یادآورمان ساخت که تا چه میزان در آموزش و آگاهیبخشی به جامعه کوتاهی کردهایم. هر بار با بروز فجایع مشابه این زنگ خطر به صدا درمیآید که بخش بزرگی از جامعه ما نیازمند جدی آموزشهای کارشناسانه نسبت به مسائل تربیتی هستند.
جامعه نیاز به آموزش دارد و باید کارشناسان حوزههای مختلف روانشناسی، جامعهشناسی، حقوقدانها و... دست به دست هم دهند و روی آسیبهای اجتماعی کار کنند. البته تلاش کارشناسان این حوزه در صورتی ثمربخش خواهد بود که ماحصل تحقیقات آنها در قالب برنامههای آموزشی و اطلاعرسانی عمومی ارائه شود.
سینما یکی از ابزارهای مؤثر در این اطلاعرسانی است. فیلمسازان دغدغهمند اجتماعی با حساسیتهایی که نسبت به جامعه دارند غالباً شاخکهایشان زودتر واکنش نشان میدهد. اساساً یک سینماگر اجتماعی باید جلوتر از جامعه حرکت کند و دو گام جلوتر از مخاطب باشد تا آیینهای در مقابل جامعه قرار دهد اگر چه متأسفانه مدیریت فرهنگی با موانع و توقیفها دائم میخواهد فیلمساز را عقب نگه دارد.
یکی از مشکلات اصلی فیلمسازان تابو باقی ماندن بخش عمدهای از مسائل اجتماعی است. سینمای اجتماعی باید مبتنی بر تحقیق و پژوهش باشد و فیلمساز این آزادی را داشته باشد که با فراغ خاطر به مسائل اجتماعی بپردازد اما همیشه باید و نبایدهایی وجود دارد که دست فیلمساز را میبندد و فضا را برای کار او محدود میکند. محدودیتهایی که عبور از آن آنقدر از فیلمساز انرژی میگیرد که یا باید قید آن را بزند یا به جای پختهتر کردن سوژه، زمان و انرژی خود را صرف جنگیدن برای رفع محدودیتها کند.
از یکسو مسئولیتی که در مرحله پژوهش و مواجهه با مشکلات روی دوشش قرار گرفته سنگینی میکند و از سوی دیگر باید با موانع ساخت فیلم بجنگد. ذهن رها از دغدغه اقتصادی و سانسور، بر گیرایی و اثرگذاری بهتر فیلم متمرکز خواهد شد. سینما که سرگرمی صرف نیست. خانواده پس از تماشای یک فیلم ذهنش درگیر پیام خواهد شد و به این فکر خواهد کرد که رفتار و وظایفش در مواجهه با شرایط مشابه چگونه خواهد بود. میتوان از آثار اجتماعی سینمای ایران نمونههای بسیاری را ذکر کرد که در این حوزه کارکرد قابل توجهی داشتهاند. لازمه اثربخشی بهتر این آثار عرضه و در دسترس عموم قرار گرفتن آنهاست و نه محدود کردن نمایششان.
مدیریت فرهنگی باید با حمایت در اکران هم به فیلمسازان اجتماعی برای ادامه کار امید دهد و هم اسباب بیشتر دیده شدن این آثار را فراهم کند. تصورات موهومی نداشته باشیم که نمایش فیلم مسألهساز خواهد شد. تجربه نشان داد که مانعتراشی برای اکران این فیلمهایی همچون «خانه پدری» فاجعهساز است. فیلم «رؤیای خیس» هم در اکران دچار سرنوشت مشابه دیگر آثار اجتماعی شد. دوره بلوغ را که نمیشود انکار کرد و نادیده گرفت. همیشه هست و در همه وجود دارد. خانواده چطور باید با این دوران سر کند تا بچهها در مسیر درست قرار بگیرند و به سلامت عبور کنند. نمیتوان منکر نیازهای فردی و اجتماعی شد. باید به آنها پرداخت تا خانواده و جامعه شرایط سالم و امنی برای بچهها شوند.
خانواده اولین نهاد اجتماعی است. نگاه تربیتی را در خانواده فراموش نکنیم. اگر شاهد رفتارهای غلط و بعضاً خشونتبار از والدین هستیم دلیلش این است که به آنها تعلیم درستی ندادهایم. پدر و مادر رفتار درست را یاد نگرفتهاند در حالی که الگوی نسلهای بعد خودشان هم هستند. مسائل تربیتی زیادی وجود دارد که نسبت به آنها غافل بودهایم. بویژه در آموزش بخشهای حاشیهای و لایههای زیرین جامعه خیلی عقب هستیم.
بهترین بستر آموزش آثار نمایشی است و فراگیرترین رسانه در این حوزه رسانه ملی است. همه استانها سالن سینما ندارند و همه خانوادهها به آثار سینمایی دسترسی ندارند. وظیفه تلویزیون است که برای ساخت فیلمهای آموزنده و دغدغهمند سرمایهگذاری کند و با خریداری و نمایش آثار سینمایی چالش ایجاد کند.
روانشناسان و جامعهشناسان و متخصصان را دعوت کند و راجع به آن بحث شکل بگیرد. طبق فرموده رهبر انقلاب، تلویزیون دانشگاه عمومی است و این دانشگاه باید آموزش درست را در جامعه ایجاد کند، برای آگاهیبخشی و پاسخ به نیاز جامعه، از واقعیتها حرف بزند. نباید فکر کنیم که حرف زدن راجع به برخی واقعیتها بیحیایی است. بیحیایی زمانی اتفاق میافتد که در اثر ناآگاهی و آموزش ندادن مهارتهای زندگی فاجعه انسانی رخ میدهد و این گونه تلخکاممان میکند، روح جمعی را خدشهدار میکند و جایگاه پدر را در ذهن جامعه متزلزل میکند. وظیفه برنامهسازان تلویزیونی است که با مخاطبشناسی و نیازسنجی از اقشار مختلف برای تمام مخاطبان خوراک تولید کند. اگر این احساس مسئولیت در رسانه ملی باشد، ما فیلمسازان اجتماعی همراهشان هستیم و هر جا که نیاز جامعه و مردم باشد با تمام وجود پای کار هستیم.