بهزاد نبوی می گوید: بعد از انقلاب طیف فکری مخالف من، دعواهایی با ما داشتند، که ماجرا ادامه پیدا کرد. سر کوپن با ما دعوا داشتند و می‌گفتند «کوپنیزم» یعنی همان کمونیزم، پس بهزاد نبوی کمونیست است.
بهزاد نبوی، وزیر صنایع سنگین دولت دوران جنگ و نماینده مجلس ششم یا همان چریک پیر اصلاحات در گفتگویی که سال گذشته با خبرآنلاین داشت خاطراتی جالب از دوران انقلاب و مراوداتش با سیاسیون روایت کرد.
او در پاسخ به این سوال که «چرا اوایل انقلاب بعضی ها شمارا کمونیست می دانستند؟»، گفت: «مرحوم مهندس بازرگان هم مرا را توده‌ای می‌دانست. سال ۶۱ من پیش ایشان رفتم و گفتم من هرچه هستم، این یکی (توده‌ای) نیستم و نبوده‌ام!»
نبوی درباره ریشه این حرف و ادعا می گوید؛ «من قبل از انقلاب در سال ۳۹ و ۴۰ در جبهه ملی فعالیت می‌کردم، بعد از آن با بعضی از اعضای جبهه ملی تصمیم به تشکیل جبهه دموکراتیک ملی گرفتیم. آن جبهه دموکراتیک با اسم مصطفی شعاعیان گره خورده بود. مصطفی شعاعیان هم معروف بود که مارکسیست است و ما وقتی با ایشان در یک تشکیلات بودیم به شکل جبهه‌ای با هم کار می‌کردیم. تصور میشد چون نبوی با مصطفی شعاعیان دوست و در یک گروه مسلح همکاری می‌کند، پس توده ای است.جالب است که بدانید، نه تنها من، بلکه مرحوم شعاعیان هم مخالف سرسخت حزب توده و شوروی در دوره لنین بود. این حرف‌ها را حتی شهید محمد منتظری هم می‌زد و ایشان هم مرا «مارکسیست آمریکایی» می‌دانست.»
وزیر مشاور دولت شهید رجانی ادامه داد: «بعد از انقلاب طیف فکری مخالف من و همکارانم (طیف راست و طرفدار انقلاب و امام) دعواهایی با ما داشتند، که ماجرا ادامه پیدا کرد. سر کوپن با ما دعوا داشتند و می‌گفتند «کوپنیزم» یعنی همان کمونیزم، پس بهزاد نبوی کمونیست است! »
بهزاد نبوی در این گفتگو با برخی چهره های اصولگرا چون آیت الله مهدوی کنی و حتی حسین شریعتمداری هم اشاراتی داشت و گفت: «آقای شریعتمداری کیهان را می‌شناسم، فکرش را قبول ندارم، اما ایشان را آدم ناسالمی از این جهات نمی‌دانم. اینکه او در مورد من مطلبی می‌گوید که می‌داند خلاف است، بر اساس یک تفکر انحرافی است که می گوید بر صدام می‌شود هر دروغی را بست و این کار عین صواب است. ایشان بهزاد نبوی را هم مثل صدام می داند و به او بهتان می زند! نه اینکه ذاتا دروغگو و مفتری باشد.»
او تصریح کرد: «مرحوم مهدوی کنی انسان شریف و آزاده‌ای بود، ولو از نظر فکری در مقابل ما قرار داشت. ایشان آدم خیلی شریف و سالمی بود. عقایدمان در مواردی نزدیک به هم بود. ایشان هرگز مرا کمونیست نمی‌دانست. از طرح برنج ستاد بسیج که من سرپرست آن بودم و جناح راست به شدت با آن و من مخالفت میکرد، قویا دفاع میکرد. حتی بعد از ۸ شهریور یک هفته مرحوم هاشمی در خطبه‌های نماز در حمایت از من صحبت کرد و هفته بعد یا قبلش هم آقای مهدوی کنی به عنوان نخست وزیر موقت نظیر مرحوم هاشمی در دفاع از من صحبت کردند.»
بهزاد نبوی گفت: «آقای مهدوی کنی هیچوقت نگفت من کشمیری را به شهید رجایی معرفی کردم. او هرگز به خاطر اختلافات فکری، پرونده سازی نمی‌کرد. »
ما از این‌ها ترس نداشتیم. ترس از کاری بود که شد. یعنی با توپ زدند و مرا از بین بردند. ترس ما از خیانت قوای انتظامی و کودتا بود که شد. آقا، حالا ببینید پنج [شش] ماه است که از واقعه مرداد می‌گذرد و حکومتِ نظامی هزارها نفر از مردم را گرفته، هزارها خانه مردم را گشته، مگر غیر از چند تا تفنگِ حسن موسی چیزی دیگر گیرش آمده است، آن هم با آن همه تبلیغات. مگر توده‌ای‌ها با این چیزها می‌توانستند دولت را ساقط کنند. یک تانک، یک مسلسل که جلوی این‌ها درمی‌آمد کافی بود. آقا این‌ها که اسلحه نداشتند. دست خالی چه کاری می‌توانستند بکنند؟
کافی است یکبار این خزعبلات و تناقض گویی های این آدم را بخوانید ا متوجه شوید که دولت مرحوم بازرگان دچار چه چریکهای پیر خود شیفته ای بوده است که لاطائلات مسکو فرموده توده ای ها به اصطلاح ضد لیبرالیسم و ضد امپریالیسم را باز قرقره میکرد و با این شعارها دیوار کج امریکا و غرب ستیزی پای ریزی کرده که تا کنون هزینه های آن وبال گردن ملت مظلوم ایران است مضکت تر آنکه این چریک پیر تعزیه گردان قرارداد ناعادلانه الجزایر تحت عنوان مردم فریب بیانیه الجزایر گردید
خدا رحمت کند رجایی را که نماند تا ببیند که به چه ناکسی اعتماد داشته است
تو خیلی وقت پیش مرده ای!
خدا تو را بیامرزد!