پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:
صبح شرفیاب شدم. عرض کردم: «دو سه دقیقه قبل از شرفیابی، رئیس دانشگاه تهران تلفن کرد که یک عده دویست نفری از پلیتکنیک راه افتاده، به طرف دانشگاه آریامهر میروند و شعارهای بد میدهند و کسی هم معترض نیست. خواستم به رئیس شهربانی تلفن کنم، احضار فرمودند.» شاهنشاه خودشان تلفن فرمودند. رئیس شهربانی خبر نداشت! متغیر شدند. بعد از چند دقیقه تلفن کرد که «خبر مهمی نبود، متفرقشان کردیم»! البته مطلب مهمی نبود، ولی من گاهی از این بیخبری با این همه وسایل و ارتباطات در حیرتم و در تزلزل. شاهنشاه هم که به مسافرت تشریف میبرند، آن هم نزدیک به دو ماه. حرف ما را هم که قبول نمیفرمایند که تشریف نبرند. نمیدانم چه کنم؟
والاحضرت اشرف عرض کرده بودند که «بوتو، نخستوزیر پاکستان، دعوتم کرده که به آنجا بروم، ولی مطلب مهم او گرفتن نفت است. آیا شاهنشاه نفت به قیمت ارزان مرحمت خواهند فرمود، تا در این صورت دعوت را قبول کنم؟» فرمودند: «ابدا نخواهم داد. آقای بوتو هم حالا اسم خلیجفارس را خلیج تنها میگویند! بروند از دوستان عرب خودشان [نفت]بگیرند، به ما چه کار دارند؟» بوتو به جای «خلیجفارس» فقط «خلیج» گفته بود. واقعا شاهنشاه تعصب خاص نسبت به ایران دارند، خدا عمرش بدهد.
در این ضمن وزیر دارایی تلفنی عرض کرد که «تکلیف جریان جلسه اوپک روز شنبه چیست؟» فرمودند: «من فکرهای مهمی کردهام و البته نسبت به اروپا مساعدت خواهم کرد.» نظر شاهنشاه بر تثبیت قیمت به نسبت قیمت تمامشده سوخت [های مشابه]است. چه سوخت از زغالسنگ و چه منابع دیگر، که البته قابل احتساب آن، همان زغالسنگ است و بعد هم قیمت که تعیین شد اروپا نسیه خواهد خرید. این کلیات افکار شاهنشاه است تا ببینیم چه خواهد شد...
امشب قرار بود نخستوزیر مغرب به ایران بیاید. هواپیمای پانآمریکن را در فرودگاه رم گریلاهای عرب آتش زدند، همراهانش را کشتند، خودش نیامد. واقعا این اعراب با این اعمال و سختگیریهایی که در خصوص نفت میکنند، در دنیا نفرت عجیبی بر علیه خود برانگیختهاند.
امروز بعدازظهر... ملاقاتهای زیادی داشتم. منجمله مصاحبه با یک فرانسوی که میخواهد بیوگرافی شاهنشاه را بنویسد. دو ساعت و نیم حرف زدم! از یک طرف باید جواب سوالات فرانسوی را بدهم و از طرفی سعی کنم مهملی نگویم که بعدها ارباب عزیز ایراد بگیرند. کار بسیار بسیار مشکلی است.
آخرین ملاقات ساعت ۸ بعدازظهر با سفیر رومانی بود که از طرف چائوشسکو، رئیسجمهور رومانی، پیامی برای اعلیحضرت همایونی آورده بود که نفت میخواهد. ما تا حالا سالیانه دو میلیون تن نفت به چائوشسکو میدادیم، برای اینکه در قبال روسها قد علم کرده است او را تقویت کنیم، حالا که قیمت بالا رفته این کار خیلی بر ضرر ماست. بالاخره متقاعد شد که انتظار قیمت کم نمیتواند داشته باشد، چون یوگوسلاوی به همان قیمت ۱۷ دلار بشکه قبول کرده است! ولی ترس او این است که سال آینده دو میلیون تن ندهیم. گفتم: «شاهنشاه به چائوشسکو احترام دارند، فکر میکنم فکری به حال شما خواهند کرد.» خوشحال از پیش من رفت.
بعد مهمان وزیر خارجه بودم. آنجا چند نفر سفرای خارجی بودند. مطلب مهمی پیش نیامد، چون تمام صحبت بر سر ربوده شدن هواپیما بود و کشته شدن بدبختها مسافرین و گروگانها که هر بیست دقیقه یک گروگان را میکشند و از هواپیما به بیرون میاندازند.
مجموعا حساب کردهام امروز بیش از ۱۶ ساعت کار کردهام. اگر به این کار با این کمیت، کیفیت آن را هم علاوه کنم، واقعا جانکاه میشود. مثلا وقتی من شرفیاب حضور شاهنشاه هستم، که معمولا بین ۳-۴ ساعت تا دو ساعت به طول میانجامد، چه اندازه باید مواظب نکات مختلف باشم. چه بگویم که تعبیر نامناسب نشود و چه بگویم که قبول افتد! اگر شاهنشاه از صحبتهای جاری یکنواخت [خسته شوند]آن وقت صحبت خوش به میان بگذارم و بعد از آن کارهایی که واقعا باید انجام پذیرد، به عرض برسانم و تازه آن را چهجور به عرض برسانم. منباب مثال خانم مرحوم سپهبد رزمآرا، نخستوزیر اسبق، تقاضا کرده بود که اتومبیلی برای خودش از طریق دربار بدون تشریفات گمرکی وارد کند، پریروز به عرض رساندم، رد فرمودند. دو روز صبر کردم و امروز به این صورت به عرض رساندم که «اتومبیل خانم مرحوم رزمآرا را پریروز اجازه مرحمت نفرمودند. صحیح هم بود، معنی ندارد که ایشان اتومبیل برای خودش بیاورد و از معافیت گمرکی دربار استفاده کند. حال اگر اراده مبارک تعلق بگیرد، اتومبیل برای دربار بیاید، بعد شاهنشاه به او ببخشد. یک بخشش شاهانه خواهد بود. گو اینکه اصل پول اتومبیل را خود او میدهد.» فرمودند: «این عیبی ندارد»! به هر صورت کار انجام گرفت، ولی طریق و نحوه عرض آن تفاوت کرد. اولا اصل امر شاهنشاه را منطبق بر منطق و دلیل و عقل صحیح دانستم، و بعد حس بخشندگی شاهنشاه را تحریک کردم و کار درست شد! منظورم این است که برای هر مطلبی که عرض میکنم، باید مقداری زیاد آمادگی داشته باشم و قبلا طرز به عرض رساندن آن را فکر کرده باشم و این کار واقعا خستهکننده است و شب و روز باید در فکر بود، وگرنه با اشکال زیاد برابر میشود. منتها در اینجا دو نکته اساسی وجود دارد که کار را تا اندازه [ای]آسان میکند: یکی این است که شاه واقعا ملکوتیصفات و یک انسان واقعی است. این اندازهها غرور و خودخواهی لازمه هر انسانی است. بهخصوص که یک حاکم قادر مطلقالعنان باشد. دیگر اینکه من با خدای خود عهد کردهام که مطالبی که به عرض میرسانم، خالی از غرض شخصی و صرفا در راه منافع شاهنشاه عزیزم و کشورم باشد. بر فرض شاهنشاه نپسندیدند، من پیش خود خجل نیستم. ولی به هر حال سعی میکنم که همین مطالب را هم در قالب شاهپسند به عرض برسانم.