سعید حجاریان با اشاره به فیلم قیصر، در روزنامه شرق نوشت: من این فیلم را چندان قابل تمییز با سایر فیلمفارسیها نمیبینم اما معتقدم آقای کیمیایی نویسنده و کارگردان قیصر، در اثر خود بصیرتهایی به انسان داده است که مایلم درباره آنها نکاتی را ذکر کنم.
نکته مهم این فیلم نشاندادن تغییر نسلی است که در میان لوطیها رخ داده است. کیمیایی تلاش کرده است سه نسل از لوطیها را به بیننده معرفی کند. نسل اول، «خاندایی» با بازی جمشید مشایخی است که در زمره عیاران بهشمار میرود. وی بهکلی غلاف کرده است و در گوشه خانه روزگار سپری میکند؛ شاهنامه میخواند و دیگران را به فتوت و جوانمردی نصیحت میکند.
نسل بعدی، «فرمان» با بازی ناصر ملکمطیعی است. وی قصاب محله است. به زیارت خانه خدا رفته و عهد کرده است که دیگر دست به چاقو نبرد اما هنوز رگ انتقامجویی در وجودش هست و سعی دارد با روشهای منصفانه اما غیرقانونی حق خود را بستاند. البته محیط آنها نیز بهگونهای نیست که قانونبردار باشد؛ زیرِ گذر جایی است که پلیس در آنجا نقشی ندارد و اگر دارد سیستم قضائی بهحدی فاسد است که امیدی به آن نمیرود و هرکس به خود حق میدهد رأسا داد خود را بستاند بنابراين هرکس برای خود قاضی، دادستان و مأمور اجرای حکم است.
نسل سوم، «قیصر» با بازی بهروز وثوقی است که دیگر نمیتوان به او لوطی گفت. وی مرزهای لوطیگری را رد کرده و عملا لاشخور شده است. وی به هیچ ادبی پایبند نیست و همه ملاهی و مناهی را مرتکب میشود .قیصر به پیگیری قانونی قتل خواهر و برادرش تن نمیدهد و خود رأسا دست به کار شده و با چاقو مرتکب سه قتل میشود و دشمنان خانوادگی را به طرز فجیعی از پای درمیآورد که عبرت سایرین شود.
غرض از ذکر اين نکات این است که در تاریخ معاصر ایران با انواعی از این تیپها سروکار داشتهایم . بعضی از اینها به نسل اول تعلق داشتند، بعضی به نسل دوم و بعضی به نسل سوم.
در میان گروههای سياسي نیز میتوان نوعي دستهبندي را سراغ گرفت؛ نسل اول که فتوت و مروت داشتهاند، شاید بهترین نمونه آنها حاجمهدی عراقی باشد که سعی داشت گروههای دوم و سوم را نیز به راه بیاورد، بهگونهای که آنها را سیاسی کند و در خدمت نهضت قرار دهد. ملاقات وی با طیب حاج رضایی که بعدها به یکی از یاران امام تبدیل شده و به دست شاه تیرباران شد، نمونهای از فعالیتهای وی است. خاطرات وی نیز که با عنوان «ناگفتهها» منتشر شده، بسیار صادقانه و بیپیرایه نوشته شده است و یکی از منابع تاریخی در این زمینه به شمار میرود.
گمان نرود جریانهاي سياسي در ایران فقط نسل اول را پرورش داده است. متأسفانه این جریان نسل دوم و سوم نیز داشته است. هنوز بعضی از آنها دروغبستن به رقبا را فریضه دانسته و حتی بهتان و تهمت را نیز سرلوحه کار خود قرار میدهند و ادله شرعی برای عملشان اقامه میکنند.
نسل سوم آنها، همین گروههای خودسر هستند که در عمل و کلام به هیچچیز پایبند نیستند.
اما چرا نسل اول فتیان نتوانست بر نسلهای بعدی اثر بگذارد؟ دراینباره میتوان چند علت را برشمرد. اولین آنها رشد بیرویه جمعیت است. حد فاصل سالهای منتهی به انقلاب، جمعیت افزایش یافت و این موضوع باعث شد انتقال تجربه بهخوبی صورت نگیرد. اساسا یکی از دلایل شکاف نسلی عدم ارتباط نسل قبلی با نسل بعدی است که یکی از عواملش تکثیر اولاد است. یعنی پدران فرصت ندارند تجربه زیسته خود را به فرزندان منتقل کنند. دومین علت را میتوان در ضعف دستگاه مسئول رسيدگي و پلیس سراغ گرفت که هرکس ناامید از دستگاه رسمی است، به خود اجازه میدهد سرخود عمل کند و شخصا دستبهکار شود. سومین دلیل به برخي فتاوای شاذ بازمیگردد.
راه شکستن این فضا، اصلاح و مقیدشدن کلام و عمل نیروهای دست بالا است که اگر چنین شود، لاتبازی و خودسری در پایین از میان میرود.