پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : به گزارش انتخاب، هوتن قلعهنويي پسر 19 ساله اميرقلعهنويي، سرمربي استقلال بزرگترين حاشيه
زندگياش را در روزهاي گذشته از سر گذراند. ماجراي تصادف پورشه زرد او را
تيتر يك روزنامهها و خبرگزاريهاي مهم كشور كرد و او يك شبه از پسر سرمربي
استقلال به ستارهاي بدل شد كه شبكههاي اجتماعي را درنورديد و همه از
خودش، سبك زندگياش و اينكه چرا اين بلا سر پورشهاش آمده حرف ميزدند. از
آنجا كه زواياي تاريك اين ماجرا به علت مرگ هر دو سرنشين اين خودرو شايد تا
هميشه پنهان بماند، سعي كرديم در گفتوگو با هوتن قلعهنويي روايت او را
بشنويم چون او كسي بود كه شايد بيشتر از همه اسمش در اين تصادف برده شد و
خودش بيشتر از همه ميخواست بداند چه بلايي سر ماشينش آمده است.
مدت زيادي از تولدت نميگذرد، درست است؟ بله؛ من فروردين 1375 به دنيا آمدهام و به تازگي 19 ساله شدهام.
اولين سوالي كه در ذهن مردم است اينكه چند سالگي گواهينامه گرفتي كه اينقدر داستان ماشينها و تصادفهايت خبرساز شده است؟18
سالگي گواهينامه گرفتم البته داستان تصادفهاي من اكثرا شايعه بوده است
مثلا چند وقت پيش گفتند هوتن با مازاراتي در شمال تصادف كرده است در صورتي
كه آن زمان من اصلا مازاراتي نداشتم و تصادفي هم نكردم و چند ماه بعد ازآن
موضوع مازاراتي خريدم.
اولين ماشيني كه خريدي مازاراتي بود؟نه؛ اولين ماشينم 206 بود كه همان زماني كه گواهينامه گرفتم خريدم.
يعني قبل از اينكه گواهينامه بگيري سوار ماشين نميشدي؟چرا گاهي سوار ميشدم چون قبل از اينكه گواهينامه بگيرم، رانندگي را از مامانم ياد گرفته بودم.
يك 206 را له كردي تا رانندگي ياد بگيري؟نه؛ خدا را شكر من تا به حال تصادف نكردم و از اول احتياط ميكردم.
ميتوانيم بگوييم كه هوتن يك ماشينباز حرفهاي است؟نه؛ ماشينباز نيستم ولي هركسي در زندگياش يكسري علايقي دارد من هم به ماشين علاقه زيادي دارم. اما علاقه اول من به فوتبال است.
تا الان براي فوتبال چي كار كردي؟سالهايي كه پدرم سپاهان يا تراكتورسازي بود، توي تيمهاي رده نوجوانان و جوانان بازي كردم. سال پيش هم ليگ يك و دو بازي كردم.
چرا به استقلال يا تيمهاي بزرگ نرفتي؟ دوست
ندارم هيچ وقت زير سايه پدرم باشم. آن سالي كه جوانان استقلال بازي
ميكردم حرف و حديثهايي به وجود آمد كه ترجيح دادم در تيمهاي پدرم نباشم.
دوست نداشتم مردم بگويند به خاطر پدرش بازي ميكند يا به خاطر پدرش به
تيمهاي بزرگ راهش دادهاند. من «پارسه» را انتخاب كردم چون آقاي عابديني
يه تم پرسپوليسي دارد و كسي نميتواند بگويد به خاطر پدرش او را به تيمش
برده است.
براي اين كار با پدرت مشورت نكردي چون به هر حال رفتن به تيم يك پرسپوليسي براي يك استقلالي تمامعيار خيلي خوب نيست؟پدرم
آن زمان تركيه بود. منم فقط رفته بودم تست بدهم و حتي اسمم را نگفته بودم.
موقعي كه ميخواستيم به رختكن برويم، مربي دروازهبانها نگاهي به من كرد و
به سمتم آمد و گفت چقدر قيافهات براي من آشناست. تو هوتن قلعهنویي
نيستي؟ آن زمان هم تازه موهايم را كوتاه كرده بودم. همان موقع داوود
سيدعباسي كه قبلا بازيكن پدرم بود، برگشت سمت ما. گفت اين هوتن است و من لو
رفتم. شب به پدرم زنگ زدم و گفتم رفتم پارسه تست دادم و قبولم كردند.
گفتم
كه حتي نميدانستند من پسر شما هستم. من اصلا هيچ چيز از خودم نگفتم آنها
از بازي من خوششان آمد و گفتند فردا ساعت 11 بيا دفتر يوسف آباد براي بستن
قرارداد. نميگويم خيلي خوب بازي كردم ولي با توجه به سنم متوجه شدند كه
جاي پيشرفت دارم.
در بقيه تصميمهاي زندگيت هم از پدر مشورت ميخواهي؟ اصلا پدرت چقدر در زندگي تو نقش دارد؟اگر بخوام كاري كنم كه در آن شك داشته باشم حتما با پدرم مشورت ميكنم.
خب همه آدما وقتي در يك تصميم شك دارن مشورت ميكنند. منظورم اين بود كه در كارهايي كه صددرصد مطمئني هم با پدرت مشورت ميكني؟آخه بستگي داره چه تصميمي باشه. . .
مثلا براي فروش پورشه از پدرت مشورت خواستي؟بله؛ مشورت كردم ولي اينكه به چه كسي بفروشم را نه!
يعني اگه پدر ميگفت نفروش نميفروختي؟نه؛ نميفروختم. . .
كلا امير قلعهنويي آدم ديكتاتوري است؟در
مسائل فوتبالي حرف اول را خودش ميزند. آدم بايد مدير خوبي باشد تا بتواند
مربي خوبي باشد ولي در خانهمان حرف اول را مادرم ميزند.
يعني اگر بگويند به مسافرت برويم يا نرويم و...؟سر
داستان فوتبال كه كم مسافرت ميرويم و اگر برويم هم خيلي حاشيه درست
ميشود. ما سال گذشته یک سفر آمريكا رفتيم كه تا چند ماه داشتيم جواب پس
ميداديم.
يعني چي حاشيه درست كردند؟اینکه
چرا رفتيد مسافرت و بالا سر تيم نيستيد... ما بعد از سه سال مسافرت رفتيم و
وقتي عكس ميگذاشتم تو فيسبوك يا اينستاگرام زير عكسها، كامنتهاي
توهينآميز ميگذاشتند كه به جاي سفر برگرديد استقلال را درست كنيد و بعد
از آن جريان، من ديگر عكس نگذاشتم.
هوتن چقدر زير سايه امير قلعهنويي است؟ زير سايه پدر بودن براي هر كسي يك افتخاره و بالطبع براي منم افتخاره.
يعني تا حالا نشده كه با هم اختلاف نظر داشته باشين؟چرا؛ مطمئنا شده
با مادرت چطور؟ با مادر مشورت ميكني؟ اگر بخوام كاري را انجام بدهم اول با مادرم مشورت ميكنم و بعد اجازه آخر را از پدرم ميگيرم.
اگر مادر چيزي را تاييد كند، پدر هم تاييد ميكند؟بله؛ پدرم آنقدر مشغله و گرفتاري دارد كه زياد در اين بحثها شركت نميكند و مادرم بيشتر مسائل را زير نظر دارد.
به خاطر همين گرفتاريها هيچ وقت دوست نداشتي كه اي كاش پدرم امير قلعهنويي نبود يا آنقدر معروف نبود يا هميشه خانه بود؟بعضي
اوقات با خودم فكر ميكنم كه اگه پدرم اين شرايط را نداشت، بهتر بود البته
پسر قلعهنويي بودن يكسري امتيازهاي مثبت و يكسري ضررها دارد.
مثلا چه ضررهايي؟مثلا همه جا نميتواني خودت را معرفي كني. مخصوصا اون موقعي كه مدرسه ميرفتم خيلي بيشتر اين را احساس ميكردم.
يعني همه كلكلها ميآمد سمت تو؟نه؛
مساله كلكل نبود. مثلا يك اتفاقي در مدرسه ميافتاد ميگفتند چون پسر
قلعهنويي است كاري با او ندارند ولي بابام وقتي اول سال ميآمد مدرسه به
مديرمان ميگفت با پسر من مثل همه بچهها رفتار كنيد و اصلا فرقي بين او با
بقيه نگذاريد. حتي ميگفت با پسر من طوري رفتار كنين كه ديگران هم بفهمند
كه امير قلعهنويي باجي به كسي نميدهد.
خانوادگي شهرستان ميرفتيد؟بله؛ در اين سالها مدتي در اهواز زندگي كرديم. بعد از آن دو سال اصفهان بوديم و يك سال هم تبريز رفتيم.
يعني كلا خانهتان را جمع ميكرديد و در شهر جديد مستقر ميشديد؟بله؛
كاملا چون پدر و مادر من هيچ وقت از هم دور نميشوند و خود من هم وابستگي
زيادي به پدرم دارم. چند سال پيش كه تنهايي براي يك نيم فصل به كرمان رفت
خيلي به همه ما سخت گذشت.
فكر ميكني اگر گمنام بودي بهتر بود؟ نه؛
اينجوري نيست. بابام اين همه زحمت كشيده تا اسمي براي خودش درست كرده و
اگر من بخواهم اينجوري فكر كنم خيلي نامردي است. حاشيه را دوست ندارم ولي
متاسفانه تبليغات غلط و منفي ميكنند و اين قضيه خيلي مرا ناراحت ميكند.
وقتي با پدرم صحبت كردم گفت هر كاري بالا و پايين دارد و ناراحت نشو. هر
سال ما قهرمان نميشويم و هر سال قرار نيست جام بياوريم. يكسري حاشيهها
خوب است و اشكالي ندارد باشد اما بعضي موقعها حرفهايي درست ميشود كه
ربطي به كسي ندارد و كاملا غلط است.
يعني چي حاشيههاي غلط و درست؟برخي
حاشيهها خودشان پيش ميآيد و كاري نميشود كرد و دست كسي نيست اما يكسري
حاشيهها با منظور و از روي بدخواهي درست ميشود كه رنگي از واقعيت ندارند.
وقتي تو پورشه سوار ميشوي ديگران ميگويند چقدر پولدار است ولي در ادامه
اين داستان ميگويند اينها چقدر درآمد دارند كه اين ماشين را خريدهاند. . .
شما فكر نميكنيد كه اين دو مكمل هم هستند و مطمئنا وقتي پورشه سوار
ميشوي اين حرفا هم هست؟ماشين من خيلي بازتاب داشت مثلا در
روزنامهها مينوشتند كه هوتن با ماشين گرانقيمت سر تمرين ميآيد يا جلوي
باشگاه استقلال با ماشين فلان ديده شده است. به نظر من خيلي ريز شدن در
زندگي آدمها كار درستي نيست. اگر بگويند هوتن قلعهنویي ماشين پورشه زرد
دارد منطقي است ولي اينكه زيادي مانور بدهند درست نيست.
وقتي با پورشه زردرنگ توي خيابون باشي، پذيرفتهاي كه در چشم باشي و مردم در موردت حرف بزنند؛ قبول داري؟ريز
شدن در قضيهها منظورم است. همه مسائل فوتبال را رها كرده بودند و چسبيده
بودند به ماشين من و عكس ميگرفتند. مثلا قبل از اينكه من گواهينامه بگيرم
نوشته بودند كه من با مازاراتي تصادف كردم.
شما كه اينها رو ميدانيد چرا بهانه دست اين افراد ميدهيد؟هر كسي دوست دارد اين ماشين را سوار شود و مطمئنا اگه به شما هم بدهند سوار ميشويد.
پدرت به تو نگفت اين ماشينرا نخر؟ گفت اين ماشين خيلي تو چشمه و من گفتم هميشه كه نيست بعضي وقتها سوار ميشم.
پس هميشه به حرف پدرت گوش نميدهي؟يه چيزهايي هست كه پدرها با پسرانشان راه ميآيند ديگر. . . .
يعني از رانت مادرت استفاده كردي و از اون كمك گرفتي؟نه. اتفاقا اينجور جاها بيشتر سمت پدرم هستم.
نازنازي بزرگ شدي؟نه.
پس چطور ممكن است امير قلعهنويي براي پسري كه نازنازي بزرگ نشده در 18سالگي پورشه زرد بخرد؟اتفاقا
بعضي وقتها فكر ميكردم اگر پسري بودم كه هر كاري دوست داشتم ميكردم و
هرچي دوست داشتم برام تهيه ميشد شايد شخصيت ديگري داشتم.
چه چيزي ميخواستي كه برايت نخريدند؟هميشه
مساله خريدن نيست. يك كارهايي در بچگي هست كه شخصيت آدم را شكل ميدهد.
تربيت پدر و مادر در شكل گرفتن شخصيت آدمها خيلي تاثير دارد. پدرم مرا
طوري تربيت كرده كه هر چيزي ميخواهم به خودش بگويم و از همان بچگي با هم
رفيق بوديم.
يك مثال بزن چي ميخواستي كه گفته باشند نه، برايت نميخريم؟ شش
سال پيش وقتي به اصفهان رفتيم اكثر بچههای آنجا دوچرخه داشتند و من هم
خيلي كوچك بودم و به پدرم گفتم برايم دوچرخه بخر گفت نميشود ولي من دوست
داشتم دوچرخه داشته باشم چون هر روز ميديدم همه بچههاي همسن و سال من در
پارك دوچرخهسواري ميكنند ولي قانعم كرد كه ما در هتل زندگي ميكنيم و
اينجا را بلد نيستيم و غريب هستيم.
ولي در ماجراي پورشه اين اتفاق نيفتاد و وقتي گفتي ماشين ميخواهم برايت يك دفعه پورشه خريد!من قبل از اين پورشه زرد، يك پورشه سفيد داشتم. اينجوري نبود كه اولين ماشينم پورشه باشد.
از 206 پريدي به پورشه و مازاراتي؟نه،
روال ديگهاي داشت. من با 206 رانندگي ياد گرفتم ولي بعدش با ماشين مامانم
رانندگي ميكردم كه اون موقع فكر كنم ماكسيما يا بيام دبلیو x3 بود و
بعدش هیوندا 35 ix بود كه اينا براي يك سال پيش است.
كدام محله بزرگ شدي؟تا اونجايي كه يادمه جردن بودم.
تو از مكتب جردني؟ پدرت نازيآباد!؟مكتب
من هم نازيآباده. من خيلي آنجا ميرفتم هنوز هم خيلي نازيآباد ميروم.
فاميلها و دوستان خانوادگي زيادي داريم كه هنوز در نازيآباد زندگي
ميكنند. دو سال در اين محل تمرين ميكردم. اكثر رفيقهاي من نازيآبادي
هستند.
يعني فضاي نازيآباد را بيشتر از جردن دوست داري؟فضاي
پايين شهر خيلي صميميتر از بالا شهر است. من خودم بالا شهر بزرگ شدم و
زندگي كردم ولي آن صميمیتي كه در محلههاي پايين تهران ديدم را هيچ جا
نديدم نميخواهم اداي پدرم را دربياورم و بگويم من بچه نازيآبادم ولي خيلي
رفت و آمد دارم به نازيآباد و خودم را آنجايي ميدانم.
چندتا از رفقايت پايين شهري هستند و چند تا بالاشهري؟من
دوست زياد دارم ولي اكثرا بچههاي پايينشهر هستند چون تمام دوستاني كه
توي تيم با هم بوديم و بازي كرديم بچههاي پايين شهر هستند.
با دوستاي پايينشهريات هيچوقت به مشكل برنخوردي؛ مثلا اينكه بگویید تو بچه پولداري و با ما فرق داري؟ اتفاقا
اگر از خيلي از كساني كه با من همتيمي بودند، بپرسيد، ميگويند انگار تو
بچه پايينشهري و اصلا خودت را نميگيري يا مثلا با مربي ارتباط نزديك
برقرار میکنم. حتي با افرادی كه از نظر فني ضعيف بودند ارتباط برقرار
ميكردم.
يعني خودترا آدم متواضعي ميداني؟چيزي
كه دوستانم ميگويند همين است از همان اول پدرم بر اين قضيه تاكيد داشت.
ميگفت جايي از اسم من سوءاستفاده نكن. همين الانم بيشتر مواقع از فاميلي
مادرم استفاده ميكنم.
تا حالا نشده در يك جمعي با يك پرسپوليسي دعوا كني؟من
سعي ميكنم هر جايي ميروم و مخالف پدر راميبينم به نظرش احترام بگذارم.
پدر من هم مثل همه آدمهاست او كامل نيست و نقطه ضعفهايي دارد و من سعي
ميكنم به نظر مردم احترام بگذارم.
هيچوقت نشده مادرت يا شما بگوييد استقلال را ول كن؟اتفاقا
امسال سر يكسري مسائل خيلي به پدرم انتقاد كردم. به پدرم نميگويم سرمربي
استقلال نباش اما هميشه گفتم بايد به مردم بگويي كه چه اتفاقهايي افتاده
كه نتوانستهاي موفق شوي اما پدرم ميگويد مردم نميتوانند درك كنند كه
بازيكن به خاطر پول بازي ميكند نه چيزهايي كه آنها دوست دارند چون قديم
اينجوري نبوده است و الان پول حرف اول را ميزند.
براي تو پول مهم است؟خدا رو شكر زندگيام طوري نبوده كه كاري را صرفا به خاطر پول انجام بدهم.
خودت درآمد داري؟رستوراني كه پدرم دارد دست من است ولي چون تازه افتتاح كردهايم هنوز به سوددهي نرسيده است.
دريافتي داري؟دريافتي
كه نه. آنجا را من اداره ميكنم. درآمد كامل آن براي خودم نيست ولي من با
پدرم اين صحبتها را ندارم و خدا را شكر هر چي كه خواستم برایم كم نگذاشته
است.
دوست داري فوتباليست حرفهاي شوي؟خيلي
دوست دارم ولي پدرم دلش ميخواهد من در بيزينسهاي خودش فعاليت كنم. دوست
ندارد آزارهايي كه ديده را پسرش تجربه كند. يكوقتهايي كه با هم توي ماشين
نشستهايم و حرف ميزنيم از خاطرات بچگياش ميگويد و سختيهايي كه كشيده
تا به اينجا رسيده است. ميگويد راهي كه تو ميخواهي بروي سختتر است چون
اسم پدرت بالاي سرت است. پدرم كارهايي در بچگياش كرده كه هميشه در ذهن من
ميماند اما دوست ندارم در رسانهها آن را مطرح كنم چون پدرم خودش تمايلي
ندارد. هميشه ميگويد جايي مینشینی نگو كه پدرم چنين است يا چنان است.
به
من ميگويد اگر الان داري با افتخار اسم پدرت را به زبان ميآوري و راحت
زندگي ميكني بهخاطر اين است كه من به اندازه 300 سال سختي كشيدم. در بچگي
پدرش را از دست داده و جهيزيه خواهرانش را داده است و. . . به من ميگويد
اگر زماني كاري انجام ميدهي كه فكر ميكني اسم مرا خراب ميكند اينها را
حتما يادت بياور. ميگويد من در زندگي 54 سالهام كار غيرحلال نكردهام و
خدا را هميشه در نظر گرفتهام. وقتي ميخواستم ماشينم را بفروشم، ميگفت
اگر عيب و ايرادي دارد بگو 10 ميليون ارزش ندارد كه پول حرام وارد
زندگيمان شود.
با پسر حسن خميني (احمد خميني) دوست هستيد؟بله
با احمد خميني در ارتباط هستم و با هم فوتبال بازي ميكنيم ولي او شرايط
خاص خودش را دارد و اينطوري نيست كه ما بخواهيم با هم بيرون برويم يا هميشه
در ارتباط باشيم. گاهي اوقات با هم تلفني حرف ميزنيم و مناسبتها را از
طريق وايبر يا پیامک به هم تبريك ميگوييم.
از كجا دوست شديد؟احمد
خميني استقلالي است و براي بازيهاي استقلال به استاديوم ميآمد، البته
پدرشان هم استقلالي هستند ولي من با پدرشان ارتباطي نداشتم و هيچوقت
رودررو نشدم ولي چون همسن هستيم و عشق فوتبال هم بود، ميرفتيم فوتبال
بازي ميكرديم و دوست مشترك زياد داريم.
گفتي پدرت سختي زياد كشيده تا تو به اينجا برسي، حالا اگر شما روزگاري
بخواهي تشكيل خانواده بدهي و ازدواج كني، به پسرت چه ميگويي؟ ميگويي من
به كمك پدرم به اينجا رسيدم؟من همانطور كه اول مصاحبه گفتم
دوست ندارم زير سايه پدرم باشم و ميخواهم خودم سختي را مزه كنم، هميشه هم
ميگويم اگر روزي فوتباليست شدم وجدانم راحت باشد كه حق كسي را نخورده باشم
يا پدرم كمكم نكرده باشد. تا به حال نشده با پدرم دو تايي با هم تمرين
كنيم يا مثلا پدرم چيزي را ياد بدهد.
پدر شما از سطح پايين اقتصادي شروع كرده و خودش در زندگي رشد كرده و به اينجا رسيده، ولي هوتن از بچگي در يك خانواده مرفه بوده. نه
از بچگي در خانواده مرفهي نبودم درست است در جردن زندگي ميكردم ولي آن
موقع جردن مثل الان اسم در نكرده بود. ما در برجهاي دوما زندگي ميكرديم.
ميگويم برج فكر نكنيد يك برج خيلي خوبي بود. البته خدا را شكر ميكنم و
خيليها آرزو داشتند آنجا زندگي كنند.
رفاه چيزي نسبي است شايد تو الان هم بگويي من مرفه نيستم. من
5 سالم بود و پدرم يك رنوي سفيد داشت كه يادم است يك آرم رنو روي لاستيكش
بود و من هميشه آن را ميكندم. آن زمان پدرم فوتبال را كنار گذاشته بود و
ما آن رنو را بنا به شرايط مالي فروختيم. بعدش رفتيم يك پاترول دو در مشكي
در نمايشگاه ماشين ديديم. من خيلي دوست داشتم پدرم آن ماشين را بخرد. وقتي
رفتيم تا با هم با ماشين دور بزنيم به پدرم گفتم خواهش ميكنم اين را بخر.
چون نخواست به من بگويد نميتواند آن ماشين را بخرد، ميگفت ما چهار تايي
نميتونيم بريم بيرون و براي مادر و خواهرت سخت است. خيلي گريه كردم ولي
گفت انشاءالله دعا كن بهتر از اين ماشين را يك روز ميخريم.
از كي خيلي پولدار شديد؟ما
از زماني وضع ماليمان خوب شد كه پدرم زميني در كرج را كه در زمان فوتبالش
خريده بود فروخت. ما از فروش اين زمين زندگيمان از اين رو به آنرو شد.
اون موقع چند سالت بود؟چهار، پنج سالم بود.
خوب بريم سراغ پورشه زرد. اولين سوالم اين است كه تو متاسف نشدي آن ماشين را به درخت كوبيدند؟من آن ماشين را خيلي دوست داشتم. خيلي تك بود و هر جا ميرفتيم همه از آن عكس ميگرفتند.
چرا فروختيش؟من
يك سال بود اين ماشين را داشتم ولي ازش خسته نشده بودم. شايد يكي از
دلايل فروش اين ماشين پدرم بود. ميگفت تو با اين سن كم وقتي با اين ماشين
در خيابان رانندگي ميكني دل بچههاي مردم آب ميشود و ميگويند كاش ما هم
ميتوانستيم چنين ماشيني سوار شويم.
يعني به خاطر حرف پدرت ماشين را فروختي؟البته
خودم هم ديگر ميخواستم بفروشمش چون يك سري مسائلي پيش آمده بود كه صلاح
نبود نگهش دارم مثلا در خيابان ميگفتند پورشه زرد مال پسر قلعهنويي است و
فحش ميدادند.
به كي فروختي؟به يكي از دوستاي صميميم فروختم.
بعد اين دوستت ماشين را به آقاي رباني فروخت؟من
پسر آقاي رباني را اصلا نميشناختم و با خانوادهشان هم آشنايي نداشتم ولي
بعد از اين حادثه مطالبي در اينستاگرام و جاهاي ديگر ديدم كه خيلي ناراحت
شدم. مصاحبه پدر ايشان هم خيلي ناراحتم كرد كه اصلا لحنشان درست نبود و
ميتوانستند با لحن بهتري صحبت كنند. مثلا گفته بودند ما در زندگيمان
پرايد هم نداشتيم يا خانه 18 ميلياردي نداريم. من در اينستاگرام زير
كامنتها را ديدم كه مردم نوشتهاند چون نوه آيتالله رباني بوده پورشه
سوار ميشده يا اينكه 5 صبح با يك دختر چه كار ميكرده است.
درحاليكه
اين پورشه اصلا براي محمدحسين نبوده است بعد از اين ماجرا من خودم اين
خانواده را شناختم و دليلي شد كه بروم در موردشان تحقيق كنم. تا حالا حتي
با ايشان سلام و عليك هم نداشتم. ولي اين چيزي كه مردم نوشتند كه پورشه زرد
براي نوه آيتالله رباني بوده يا از كجا آورده اصلا درست نبود. اون بنده
خدا توي ماشين نشسته بود ولي ماشين براي او نبود كه آنقدر بازتاب داده شده
است. من 3 روز قبل از ماجرا ماشين را به يكي از دوستانم فروختم و يك ماشين
از او خريدم.ولي چون هنوز پلاك فك نشده بود اسم من در آن اتفاق آورده شد.
ما دوست داريم ماجراي اين پورشه زرد را از زبان تو بشنويم و اگر تو بخواهي
حقيقتي كه ميداني را پنهان كني به ضرر خودت است. اگر صلاح كسي را در نظر
بگيري و چيزي را نگويي حتما خودت زير سوال ميروي؟من كه در
آن شب نبودم و نميدانم چقدر روايتي كه شنيدم درست است اما كسي كه براي من
تعريف كرد خودش در ريز ماجرا بوده و من به او اعتماد كامل دارم. طبق
گفتههاي ايشان آن شب دوستم كه ماشين را خريده بود به همراه خانوادهاش،
محمدحسين و خانوادهاش، آن خانم و يك سري از اقوامشان در يك مهماني
خانوادگي بودند و اين دو نفر براي خريد بيرون ميروند. متاسفانه ساعت 5 صبح
در خيابان شريعتي با سرعت حدود 205 كيلومتر از روي سرعتگير ميپرند و
ماشين تعادلش را از دست ميدهد و به جدول برخورد ميكنند و پس از آن از روي
جدول رد ميشوند، با درخت برخورد ميكنند و متاسفانه فوت ميكنند. آن
ماشين خيلي سرعت داشت و نميشد با آن مثل ماشينهاي معمولي رانندگي كرد و
گاز داد يعني استايل ماشين سرعت داشت و صداي اگزوزش بد بود. اونم با سرعت
205 تا در خيابان شريعتي.
گفتي ماشين را فروختي كه تو چشم نباشي، اما رفتي يك ماشين بهتر خريدي؟آن
ماشين كاراكتر خاصي داشت؛ رنگش و استايلش. اين پورشهها استايل خاصي
دارند. شما يك بنز s500 كنار اين پورشه بگذاريد همه به اين پورشه نگاه
ميكنند با اينكه بنز چند برابر آن قيمت دارد.