هنگامی که بابی ساندز بر اثر عوارض اعتصاب غذای طولانی مدت در زندان بلفاست درگذشت، بیش از دو سال از انقلاب ایران میگذشت. ایران انقلابی از پی تسخیر سفارت آمریکا در تهران به پرچمداری و صفشکنی در جبهۀ جهانی علیه امپریالیسم شهره بود و هر جا کوچکترین موضعگیری، تقابل یا جنگی علیه منافع «ابرقدرتها» درمیگرفت اگر در عالم واقع هم یک سوی میدان قرار نمیگرفت، دستکم با دشمنان آمریکا و انگلیس همدل میشد و روزی نبود که در دفاع از «مردم مظلوم» گوشهای از جهان، فغان حمایتی در ایران سر داده نشود و از تبعات و تاثیرات این حمایت در کشورهای محروم سخنی به میان نیاید. ایرلندیها هم مستثنی از این قاعده نبودند که در میانۀ این معرکه، اعلام اعتصاب غذای بابی ساندز جوان مبارز ایرلندی در زندان بلفاست، فرصتی دیگر برای اعلام انزجار دولت وقت ایران از دستاندازیهای دول استعمارگر به مرزهای بیدفاع محرومان جهان یافت. ماجرا آنقدر بالا گرفت که در رسانههای رسمی ایران پیوسته میگفتند حمایتهای ما از جمهوریخواهان ایرلند چنان تاثیری بر نیروهای فعال این گروه گذاشته که ایرلندیهای مبارز اعلام کردهاند تنها با رسانههای ایرانی گفتوگو میکنند و نه «رسانههای وابسته به امپریالیسم».
بابی ساندز که بود؟
بابی ساندز مکانیک جوانی بود که وقتی ۱۸ سال داشت به ارتش جمهوریخواه ایرلند پیوست؛ نیرویی مردمی متشکل از بومیان ایرلند که مصرانه خواستار خروج ارتش بریتانیا از شمال سرزمینشان بودند. بابی پیش از بازداشت آخر که واپسین روزهای حیاتش را در آن گذراند، یک بار دیگر نیز در سال ۱۹۷۳ و به جرم حمل اسلحه بازداشت شده بود که برایش حکم ۵ سال زندان را در پی داشت. با این حال تنها ۶ ماه از آزادیاش از زندان اول میگذشت که در ۱۹۷۷ باز به همین جرم راهی زندان و این بار با حکمی شدیدتر یعنی حبس ۱۴ ساله مواجه شد. او اما در زندان نیز به مبارزاتش ادامه داد و خواهان به رسمیت شناختن حقوق زندانیانی چون خودش به عنوان زندانیان سیاسی و نه «جنایی» شد. اتفاقی که اگر میافتاد شرایط زندان را برایش سهلتر میکرد. بابی در زندان بلفاست به عنوان یک مجرم جنایی به جرگه مردان پتوپوش درآمد. زندانیانی که حبس خود را سیاسی میدانستند و برای اعتراض به شرایط حاکم بر این زندان که به عقیدۀ آنها تنها برازندۀ زندانیان جانی بود، به جای پوشیدن لباس متحدالشکل زندان از پتوهای زندان استفاده میکردند و آنها را به دور خود میپیچیدند.
این در حالی بود که دولت بریتانیا تمایلی به اجرای خواستههای این گروه از زندانیان نشان نمیداد و شرایط را روز به روز برایشان سخت و غیرقابل تحملتر میکرد. چنین بود که ساندز ناگزیر، در مارس ۱۹۸۱ اعتصاب غذای تاریخی خود را با فهرستی بلند از خواستههای مختلف آغاز کرد. او در این اعتصاب غذا خروج اشغالگران انگلیسی از قسمت شمالی ایرلند، پوشیدن لباس غیرزندانی، عدم کار اجباری، حق اجتماع آزاد زندانیان و مطالعه و آموزش، حق ملاقات هفتگی، داشتن نامه و بسته، حق دریافت حکم همانند دیگر زندانیان را طلب کرده بود.
هنوز چند روز از آغاز اعتصاب او نگذشته بود که به دنبال مرگ یکی از نمایندگان محلی ایرلند در پارلمان، مردم ایرلند بابی ساندز را به جای وی انتخاب کردند. نمایندهای که هنوز زندانی دولت بریتانیا بود و این اتفاق بر زندانبانانش گران میآمد. در نتیجه دولت بریتانیا نه تنها نتایج انتخابات را نپذیرفت، بلکه قانون انتخابات را تغییر داد و با تصویب طرحی که نمایندگی آن دسته از زندانیان زندانهای بریتانیا که حکم بیش از یک سال حبس داشتند را ممنوع میکرد، کاری کرد که زندانیان جمهوریخواه دیگر نتوانند داوطلب شرکت در انتخابات شوند.
دولت بریتانیا نه تنها هیچیک از خواستهای بابی ساندز را نپذیرفت بلکه در عوض تلاش کرد با القاء اینکه اعتصاب غذا راهی برای «خودکشی» است او را که به عنوان یک انقلابی مذهبی و البته غیرکاتولیک شناخته میشد در مقابل اعتقاداتش قرار دهد. اما بابی ساندز خطاب به فرستادگان کلیسا گفته بود: «به جای اینکه به من فشار بیاورید که دست از اعتصاب غذا بردارم بروید از دولت انگلیس بخواهید که دست از سر ما بردارد. به دولت انگلیس فشار بیاورید.»
بابی ساندز آنقدر در این راه پافشاری کرد که سرانجام پس از ۶۶ روز گرسنگی و اعتصاب غذا، در ۲۷ سالگی درگذشت و از روز ۵ می ۱۹۸۱ دولت بریتانیا را درگیر بحرانی تازه کرد. بحران پاسخگویی در برابر مرگ اسیری که در زندان بلفاست جان باخته بود. طُرفه آنکه پس از او چند مبارز دیگر ایرلندی شامل فرانسیس هیوز، ریمون مکریش، باستی اوهارا، کامیرال دوهوتی و... نیز راهش را ادامه دادند، علیه سیاستهای دولت محافظهکار مارگارت تاچر دست به اعتصاب غذا زدند و ده نفرشان در این راه جان خود را از دست دادند. روندی که سرانجام با پادرمیانی کلیسا متوقف شد و اعتصاب غذای زندانیان پایان یافت.
بازتاب جهانی مرگ بابی ساندز
اعلام خبر مرگ بابی ساندز، نه تنها ملیگرایان ایرلندی را به خروش آورد که بازتاب گستردهای نیز در رسانههای مختلف دنیا پیدا کرد. مقامات رسمی بریتانیا در قالب گزارش پزشکی قانونی، مرگ او را «خودکشی» و ناشی از «گرسنگی خودتحمیلی» اعلام و سیاستمداران انگلیسی هر یک موضعی متفاوت دربارۀ مرگ او اتخاذ کردند. مایکل فوت رهبر وقت حزب کارگر انگلیس که رهبر مخالفان دولت به شمار میآمد، گفت «این مرگ تصمیم خود بابی ساندز بوده و لزومی نداشت، زیرا پارلمان هرگز تسلیم مبارزین نخواهد شد.» همزمان همفری اتکینز وزیر وقت ایرلند شمالی در کابینۀ انگلیس نیز گفت: «این قبیل اعمال بیمورد یک جنبۀ خودآزاری بیهوده دارد و امید من آنست که مردم ایرلند شمالی به عبث بودن این خشونتها واقف شوند و از آن روی برگردانند.» جیمی هاپکینز عضو حزب حاکم محافظهکار نیز طی نطقی در پارلمان تاکید کرد که «برای دولت انگلیس، بابی ساندز عضو ارتش سری ایرلند یک جنایتکار است!» در همین حال چارلز هاوی نخستوزیر جمهوری ایرلند طی اعلامیهای از مرگ بابی ساندز ابراز تاسف کرد و گفت «این مرگ فاجعه دیگری در رشته فجایعی است که در ایرلند صورت میگیرد.» معاون دبیرکل حزب کمونیست ایرلند نیز اعلام کرد «دولت انگلیس مسئول مستقیم بحران است.» وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که از مرگ بابی ساندز عضو ارتش سری جمهوریخواه ایرلند که در نتیجه اعتصاب غذا جان خود را از دست داد، بسیار متاسف است و پیفلین دبیرکل سندیکای خدمات عمومی دوبلین طی مصاحبهای اوجگیری بحران ایرلند شمالی را نتیجۀ «سیاست اختناقآمیز دولت بریتانیا» توصیف کرد.
علیرغم تقاضا برای آرامش از جانب دولتهای انگلیس و ایرلند، گروه زیادی از جوانان به محض شنیدن خبر رسمی مرگ ساندز به خیابانهای بلفاست ریختند و با پلیس درگیر شدند و در خیابانها سنگر بستند و ساختمانهای دولتی را به آتش کشیدند. همزمان با این واکنشها، صدها تن از مردم در مقابل دفتر شرکت هواپیمایی بریتانیا در نیویورک به حمایت از اعضای زندانی ارتش جمهوریخواه ایرلند دست به تظاهرات زدند. تظاهرکنندگان در شعارهای خود خواستار خروج فوری ارتش بریتانیا از خاک ایرلند شدند.
ارتش جمهوریخواه ایرلند نیز در واکنش به این واقعه، اعلام کرد «جهان شاهد خواهد بود که چگونه انگلیس این مهد پارلمانتاریزم، حقوق انسانها را در اعتراض صلحآمیز یک جوان ایرلندی زندانی نادیده میگیرد.» آنها تهدید کردند «پاسخ مناسبی که از خشم مردم مبارز ایرلند ناشی میشود از خود نشان خواهند داد.»
مرگ در بلفاست، اعتراض در تهران
روزنامههای تهران همزمان با مرگ بابی ساندز تیترهای مهیجی برای روایت این واقعه و تبعات آن برای دولت بریتانیا انتخاب کردند. تیترهایی همچون «ایرلند یکپارچه آتش و خون شد» که روزنامۀ حزب اکثریت مجلس، یک روز پس از مرگ ساندز برای توصیف شرایط جزیره پس از مرگ مبارز ایرلندی برگزید. همزمان مقامات ایرانی در ارسال پیام تسلیت برای خانوادۀ ساندز از یکدیگر سبقت میگرفتند چنانکه طی بیست و چهار ساعت، جز کمیسیون امور خارجه مجلس شورای اسلامی، گروهی صد نفره از نمایندگان، روابط عمومی نخستوزیری، دفتر ریاست جمهوری، حزب جمهوری اسلامی، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مدرسه عالی شهید مطهری، شهردار تهران و... ضمن صدور بیانیههایی جداگانه مرگ این مبارز ایرلندی را نشانۀ مقاومت ملت ایرلند در راه کسب استقلال تلقی کردند.
کمیسیون امور خارجۀ مجلس در بیانیۀ خود با خطاب قرار دادن «مردم خداپرست و مبارز ایرلند» آورده بود: «مقاومت قهرمانانه بابی ساندز چهرۀ معصوم انسان مستضعف را به نمایش گذاشت که در معرکۀ پیکار علیه استکبار جهانی و وابستگان آن سر تسلیم ندارد.» حزب جمهوری اسلامی هم در بیانیۀ خود «درگذشت دردناک بابی ساندز» را «از یک سو رسواگر امپریالیزم کهنهکار و رسوای انگلیس و از سوی دیگر نشانۀ حضور فعال رگههای انقلابی در سراسر جهان» دانسته و تاکید کرده بود: «مردم ایرلند مسلماً مشکلات و توطئههایی که علیه یک انقلاب وجود دارد را درک میکنند ولی باید اطمینان داشته باشند که ما صمیمانه از آنان حمایت کرده و برای کمک به پیروزی انقلاب جهانی اسلام با کمک به مستضعفین ایرلندی و سایر مستضعفین در سراسر جهان هیچ فرصتی را از دست نخواهیم داد.»
نمایندۀ ایران در مراسم بابی ساندز؛ بود یا نبود؟
غنیمت شمردن فرصت اما برای مقامات وزارت امور خارجه معنایی فراتر از صدور بیانیههای حزنآلود داشت و با اعلام اعزام نمایندۀ رسمی ایران به مراسم تشییع و خاکسپاری بابی ساندز رنگ و بویی دیگر گرفت. نخستین کسی که از این تصمیم خبر داد محمد هاشمی، مشاور سیاسی نخستوزیر وقت بود که اعلام کرد «جمهوری اسلامی ایران در مراسم تشییع جنازۀ بابی ساندز چریک قهرمان و مبارز ایرلند که جان خود را فدای استقلال میهن خویش کرد، شرکت میکند.» به گفتۀ هاشمی، تصمیم بر آن شده بود که عبدالرحیم گواهی، سفیر ایران در سوئد به نمایندگی از طرف دولت ایران در مراسم ساندز شرکت کند.
یک روز پس از این سخنان، در روز پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۰، آیین تشییع و خاکسپاری بابی ساندز با حضور بیش از یکصد هزار تن از مردم ایرلند برگزار شد و همزمان با مراسم، میتینگها و تظاهراتی نیز در بسیاری از دیگر شهرهای ایرلند شمالی صورت گرفت که با درگیریهای گسترده همراه بود. رسانههای ایران اعلام کردند در این مراسم نمایندۀ رسمی جمهوری اسلامی ایران نیز شرکت داشته که قاعدتاً باید عبدالرحیم گواهی میبود اما اکنون با گذشت ۳۳ سال از آن ماجرا، سفیر وقت ایران در سوئد میگوید در این مراسم شرکت نکرده است.
عبدالرحیم گواهی در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» میگوید: «هنگامی که از مرکز ابلاغ شد که باید به نمایندگی از جمهوری اسلامی ایران در مراسم خاکسپاری بابی ساندز شرکت کنم، بنده سفیر ایران در سوئد بودم و از همان لحظه تلاشها برای دریافت ویزا آغاز شد.»
او که خبر حضور قریبالوقوعش در مراسم را در رسانهها میدید، سخت پیگیر دریافت اجازۀ سفر بود. گواهی میگوید: «ما درخواستمان را به انگلیسها ارائه کردیم اما خب طبیعی بود که آنها از چنین اقدامی متعجب و ناراحت باشند.»
تصمیم به شرکت در مراسم بابی ساندز ابتکار معاون وقت وزارت امور خارجه بود. حسین شیخالاسلام که در جایگاه معاونت سیاسی تنها معاون وزیر وقت امور خارجه به شمار میآمد از سفیر ایران در سوئد خواسته بود به مراسم ساندز برود. اما چرا گواهی؟ سفیر وقت ایران در سوئد میگوید: «شاید به این دلیل که سوئد آن زمان نقش نوعی میانجی را میان ایران و غرب خصوصا آمریکا ایفا میکرد و پس از ماجرای تسخیر سفارت در ارتباط مثبتی با ایران بود. شاید در مرکز تصور بر این بود چون رفتوآمد میان لندن و سوئد سادهتر است، اگر کسی که در شمال اروپاست و نمایندگی ما در سوئد را دارد به مراسم بفرستیم امکانپذیرتر از اعزام هیاتی از مرکز باشد.»
او با تشریح نقش سوئد در میانۀ نزاع ایران و غرب میگوید: «آقای اولاف پالمه یکی از معتبرترین شخصیتهای جهانی بود و بسیار مورد احترام بود. سعی فراوانی هم برای حل اختلافات کرد. حتی به ایران آمد و با آقای قطبزاده وزیر خارجه وقت دیدار کرد. اما خب در آن سالها ما دچار نوعی شعارزدگی بودیم. در قضیه گروگانگیری میتوانستیم با کمک او مساله را خیلی بهتر از آنچه شد حل کنیم. مرحوم قطبزاده هم تلاشهایی کرد اما اراده سیاسی در تهران، اراده آقای قطبزاده نبود. اساسا رویکرد آن روز ما طوری نبود که از این فرصتها استفاده کنیم.»
گواهی با بیان اینکه «مسئولان باید توجه میکردند که چنین تصمیمی چه تبعات کلان سیاسی میتواند داشته باشد»، افزود: «به هر حال آقای ساندز چه موضعش را بپذیریم و چه نه، رسما علیه دولت انگلستان فعالیت و اعتصاب غذا کرده بود و در اثر این اعتصاب درگذشته بود. مثل این بود که مثلا کسی به خاطر فعالیت علیه کشور ما به زندان بیفتد، اعتصاب غذا کند و بر اثر عوارض آن جانش را از دست بدهد. آیا ما میپذیرفتیم نمایندهای رسمی از طرف دولت انگلستان در مراسم تشییع و خاکسپاری او شرکت کند؟»
او با بیان اینکه «آن زمان جو ایران، جوی انقلابی و هیجانزده بود و از هر کس در هر جای دنیا، دشنامی نثار آمریکا و انگلستان میکرد، قهرمانسازی میشد»، گفت: «اما طبیعی بود که انگلستان از چنین اقداماتی استقبال نکند. به هر حال در اروپای سنتی و محافظهکار آن روز انگلستان وزنهای مهم به شمار میآمد و نمیتوانست چنین رفتاری را بپذیرد.»
سفیر وقت ایران در سوئد در پاسخ به ادعای برخی فعالان سیاسی از جمله یکی از مبارزین روحانی ابتدای انقلاب که مدعی حضور در مراسم بابی ساندز هستند، میگوید: «اگر قرار بود کسی از مرکز به مراسم بیاید اصلا ما را مامور نمیکردند و امکانپذیر هم نبود. حتی روی ویزا ما هم که به عنوان نمایندگان رژیم انقلابی ایران شناخته میشدیم، حساس بودند و در نهایت هم با سفرمان موافقت نکردند.»
اینچنین بود که طرح حضور انقلابی در مراسم بابی ساندز ناکام ماند. گواهی میگوید: «ما درخواست ویزا دادیم اما آنها نپذیرفتند و صدور ویزا را به تعویق انداختند. مراسم که برگزار شد ما هم دیگر دلیلی برای پیگیری دوبارۀ ویزاها ندیدیم و ماجرا به کلی منتفی شد.»
وقتی بابی ساندز جانشین چرچیل شد
بعد از برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری بابی ساندز و ادامۀ اعتصاب ایرلندیها و سرکوبشان توسط دولت وقت بریتانیا، مقامات ایرانی نه تنها عدم موافقت بریتانیا برای سفر هیات ایرانی را چندان مطرح نکردند و ترجیح دادند همان خبر قبلی یعنی «حضور نمایندۀ رسمی ایران در مراسم تشییع بابی ساندز» درست تلقی شود، بلکه تلاشهای دیگری را برای اعلام حمایت از مبارزان ایرلندی و مخالفت با سیاستهای دولت محافظهکار بریتانیا در پیش گرفتند. اقداماتی که در نهایت به نامگذاری خیابانی در تهران به نام مبارز فقید ایرلندی انجامید.
خیابان بابی ساندز خیابانی در مجاورت ساختمان سفارت انگلستان است. خیابانی که تا سال ۱۳۵۹ به نام وینستون چرچیل نخستوزیر مشهور بریتانیا در دوران جنگ جهانی خوانده میشد اما پس از مرگ بابی ساندز، به نام این مبارز ایرلندی نامگذاری شد. اقدامی که برای سفارت بریتانیا دردسرهایی به همراه داشت. آنها مجبور بودند در مکاتبات رسمی خود آدرس سفارت و خیابان محل استقرار آن را به نام مشهورترین مخالفشان بخوانند.
خیابان بابی ساندز در تهران، پس از گذشت ۳۳ سال هنوز هم یادآور حمایتهای بیدریغ ایران از مبارزۀ آن روز مردم ایرلند است. هرچند دیگر سفارت بریتانیا مجبور نیست در آدرسهایش نام او را یادآوری کند چرا که مدتی پس از تغییر نام این خیابان، انگلیسیها ترجیح دادند برای رهایی از کابوس ساندز، درب اصلی سفارت را از خیابان چرچیل سابق به خیابان فردوسی منتقل کنند.
خب که چی؟
آمین