صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۱ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۲۶۰۸۷
تاریخ انتشار: ۴۰ : ۲۰ - ۱۳ تير ۱۴۰۰
کمال‌الملک به قلم عبدالحسین نوایی؛
شهریار شاعر توانای معاصر است که یک بار به قدم ارادت به گوشه‌ی عزلت استاد راه یافته و از نزدیک مرد تقوی و چکیده‌ی هنر و ذوق را دیده است/ یک روزی مستخدم در خدمت خویش قصوری کرده و شیری بد و ضایع آورده بود که استاد [کمال‌الملک] نخورد سردار به اندازه‌ای از این مطلب شرمگین و عصبانی شد که سنگی برداشته به قصد مستخدم گناهکار انداخت و تصادفا سنگ به چشم استاد خورده چشمش نابینا گشت!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ از اردی‌بهشت ۱۳۰۷ تا مرداد ۱۳۱۹ کمال‌الملک در حسین‌آباد ملک شخصی خود، دور از غوغای حسادت‌آمیز طهران و طهرانیان زندگانی می‌کرد. نمی‌توانم بگویم آسوده بود زیرا مرد حساس همیشه نگران و مضطرب است ولی باز از این دل‌خوش بود که روی دشمنان و حسودان و تنگ‌ظرفان زمان را نمی‌دید و در جوار برادرزادگان خود آخرین سال‌های عمر را می‌گذرانید. تنها مردمی که قدر استاد را می‌شناختند و اهمیت وجود و استعداد او را درک می‌کردند به حضورش می‌رفتند. آن‌جا نیز محضر استاد محضری نورانی بود و بلکه یک‌پارچه لطف و صفا بود. چقدر دوست می‌داشتم که خوانندگان عزیز را به محضر استاد رهنمون می‌شدم و سفری روحانی بدان منظر عالی می‌نمودیم ولی افسوس که من خود آن روزگار از این سعادت محروم بودم و به ناچار برای راهنمایی باید دست به دامان صاحب‌طلبی زد که به پای شوق و سر ارادت کوه و دشت پیموده و به محضر استاد راه یافته باشد. خوشبختانه چنین مرد باذوقی [را] می‌شناسم و می‌دانم و شما نیز می‌شناسید و می‌دانید که سراپا ذوق است و سراسر لطف و ارادت به هنر و هنرمند. خود نیز هنرمند توانایی‌ست، چندان نگران نباشید، من او را معرفی می‌کنم، سپس با او بدین سفر روحانی حرکت می‌کنیم. آری رفیق سفر ما شهریار شاعر توانای معاصر است که یک بار به قدم ارادت به گوشه‌ی عزلت استاد راه یافته و از نزدیک مرد تقوی و چکیده‌ی هنر و ذوق را دیده است، من دست شما را به دست شهریار می‌دهم که شرح زیارت خود را به شیرین‌ترین بیان برای شما تعریف کند و بگوید. [۱]

 

زیارت کمال‌الملک

در دهی از دهات نیشابور/ بسی از جاده‌ی تمدن دور

خفته گنجی به فرصت دیدار/ گنج خفته است و دولت بیدار

در سبویی نهفته دریایی/ پا به گنجی خزیده دنیایی

خسروی بر گلیم خسبیده/ گوهری در پلاس پیچیده

رخت بیرون کشیده از آفاق/ کرده منزل چومه به چاه محاق

از سواد ری آمده به ستوه/ رفته چون آفتاب در پس کوه

دیده زان مردمان حق‌نشناس/ حق خدمت کسی ندارد پاس

زان شر و شور عمر کاهنده/ شده بر گوشه‌ای پناهنده

زده خیمه به تربت خیام/ خود چو رحمت بر آن گرفته مقام

تا نماید که مدفن عطار/ مهد عشق است و مهبط انوار

زشت باشد مجال روبه‌ و یوز/ که در این بیشه شیر خفته هنوز

صولت شیر دارد و پیر است/ گرچه پیر است باز هم شیر است

هرکه از نخل ذوق بردارد/ شوق این سروقد به سر دارد

هم‌ره کاروان عشق و سرور/ رخت بستم ز ری به نیشابور

خرما مرغزار نیشابور/ دل‌نشین جایگاه ذوق و سرور

کاروان را گرفته شوق عنان/ گشت ناگه جمال کعبه عیان

بادها مشک‌بیزتر شده بود/ آتش شوق نیز تر شده بود

که رسیدیم بر حسین‌آباد/ کز بد و باد فتنه ایمن باد

 

محضر استاد

حلقه بر در زدیم و در واشد/ قد چون سرو دوست پیدا شد

گرچه از ناملایمات حیات/ داشت چندان به چهره تغییرات

گفتم این دل‌ستان دیرین است/ آن‌که جانم طلب کند این است

می‌خرامید و سخت سنگین بود/ کوه عز و وقار و تمکین بود

قد کشیده گشاده پیشانی/ گیسوان مجمع پریشانی

سر و سیما اگرچه افتاده است/ می‌نماید که خارق‌العاده است

هم‌چو روحش تنی کلان و درشت/ نظری تند و ابروان پرپشت

از مه طلعتش جمال نبوغ/ تابد آن‌سان کز آفتاب فروغ

چشم چون نرگسیش بشکفته/ نرگس دیگرش فرو خفته [۲]

باری استاد راد بین که نخست/ به سلام از تمام پیشی جست

این قطعه مفصل است و چنان‌که نوشتم شاید یکی از بهترین آثار شهریار باشد و هرکه خواهد در جلد دوم دیوان او سراسر آن را می‌تواند مطالعه کند و غرض ما تنها این بود که شما را بر بال‌های شوق و آرزوی یک شاعر هنرمند به حسین‌آباد برده باشیم...

در دوران نسبتا طولانی اقامت در حسین‌آباد فقط دوستان و شاگردانش به زیارتش می‌رفتند و یکی از کسانی که بی‌اندازه مشتاق زیارتش بود و او را قدر می‌شناخت آقای دکتر غنی بود که وجودش سراپا ذوق و احساسات و شور احترام به علم و هنر است و هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.

آقایان جم و پاکروان نیز گاه‌گاه به محضر استاد می‌رفتند و در هنگام جشن هزاره‌ی فردوسی بعضی از مستشرقین مثل پروفسور هانری ماسه به آستان هنر و عظمت استاد قدم نهادند.

در طی اقامت در حسین‌آباد حادثه‌ی فجیعی برای او اتفاق افتاد و آن این‌که سردار معتمد گنجه‌ای که از ارداتمندان سپرده به استاد بود برای تهیه‌ی شیری که کمال‌الملک هر روز می‌خورد مستخدمی معین کرده بود. یک روزی مستخدم در خدمت خویش قصوری کرده و شیری بد و ضایع آورده بود که استاد نخورد سردار به اندازه‌ای از این مطلب شرمگین و عصبانی شد که سنگی برداشته به قصد مستخدم گناهکار انداخت و تصادفا سنگ به چشم استاد خورده چشمش نابینا گشت!

آری این روزگار بدپیکار/ با هنرمند کار دارد کار

چرخ چون کج‌روی شعار کند/ دست درویش یا ملک شکند

سکته چون نابکار می‌افتد/ قلب ایرج ز کار می‌افتد

دیگر میزان شرمساری سردار از وصف و بیان خارج است. مرحوم کمال با همه‌ی درد و رنجی که داشت و با همه‌ی فقدان عظیم یک چشم خویش چون میزان عذاب روحی آن مرد را دید به روی وی نیاورد و تا آخر عمر هرکه از واقعه‌ی چشم وی می‌پرسید جواب می‌داد که «از چادر بیرون آمدم پایم به طناب گرفت و به زمین خوردم و میخ چادر به چشمم فرو رفت!»

تنها رفقای خیلی نزدیک او از این داستان جان‌گداز اطلاع داشتند و آنان نیز تا سردار و کمال زنده بودند لب بدین سخن باز نکردند. این است نتیجه‌ی تربیت بزرگوارانه استاد!

در هفتم تیرماه ۱۳۱۹ استاد دچار مرض حبس‌البول شد و ایشان را به مشهد بردند و در بیمارستان شاهرضا تحت معالجه قرار دادند. پس از نسبتا بهبودی‌ای که روی داد به اصرار زیاد تقاضای مراجعت به نیشابور کرد. در نیشابور آشنایان و دوستان مانع از رفتن به حسین‌آباد شدند و بالاخره ایشان به منزل برادرزاده‌ی خود آقای محمد غفاری رفتند و هم در آن‌جا به تاریخ یک‌شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۱۹ دو ساعت بعدازظهر بدرود زندگانی گفته و روز بعد در میان تشییع و ابراز احساسات مردم – نه دستگاه دولتی و فرهنگی – به مقبره‌ی شیخ عطار منتقل و در آستان آن بزرگوار به خاک سپرده می‌شود. آری:

چیست از این خوب‌تر در همه آفاق کار

دوست به نزدیک دوست یار به نزدیک یار

 

پی‌نوشت:

۱- این مثنوی در جلد دوم کتاب شهریار از صفحه‌ی ۲۳ شروع شده و من خلاصه‌ای از آن را نقل می‌کنم و این قطعه به اندازه‌ای از لحاظ فکر و بیان قوی‌ست و به اندازه‌ای روح پراحساسات و جمال‌پرست و هنردوست شاعر را نشان می‌دهد که اگر شهریار جز این شهری نگفته بود باز من او را از بهترین شعرای معاصر می‌دانستم.

۲- اشاره به کور شدن چشم استاد است که شرح آن را خواهیم گفت.

 

منبع: اطلاعات ماهانه، شماره‌ی ۵ (۲۹)، مرداد ۱۳۲۹، صص ۱۷-۲۰.