صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۷ مهر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۳۶۲۲۵
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۲۲ - ۱۴ شهريور ۱۴۰۰
محمد ساعد مراغه‌ای، ساعدالوزرا، به روایت خودش؛
روزی در بادکوبه بودم خبر دادند که کنسولی از طرف میرزا کوچک‌خان به بادکوبه آمده و سفیری نیز به مسکو اعزام شده است تا موجودیت حکومت جنگل را اعلام دارد... به او نوشتم که «تو با آن‌ همه وطن‌پرستی که داشتی به چه دلیل حاضر شده‌ای که در ایران آن هم در بخشی از ایران جمهوری اعلام کنی؟!...»... میرزا کوچک‌خان آدم وطن‌پرستی بود ولی داعیه‌های فراوان داشت و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها با همه‌ی علاقه و عشقش به ایران متاسفانه حتی در مبارزه‌اش جهت مشخص و معینی نداشت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ از انقلابیون، حیدرخان عمواوقلی را هم دیده بودید؟

بله.

 

از نظر شخصیت سیاسی حیدرخان عمواوقلی چطور آدمی بود؟

خیلی انقلابی، خیلی تند.

 

اصلا کجایی بود؟

قفقازی بود.

 

آیا زبان فارسی می‌دانست؟

بله خیلی خوب فارسی بلد بودند.

 

اخلاقا چطور آدمی بود؟

مردی جدی و مومن.

 

او را کی دیدید؟

بعد از این‌که انقلاب مشروطه تمام شد او دوباره به قفقاز برگشت و وقتی که بلشویک‌ها آمدند حیدرخان طرفدار آن‌ها شد و از طرف بلشویک‌ها مقارن با قیام میرزا کوچک‌خان مامور رشت شد.

 

آیا خود شما مطمئن هستید که حیدرخان جزء حزب بلشویک‌ها بود؟

یقین قاطع ندارم اما سخت از طرف آن‌ها حمایت می‌شد.

 

من خوانده‌ام که عضو حزب سوسیال‌دموکرات بود.

ممکن است. قدر مسلم این است که در تبریز با مشروطه‌خواهان هم‌کاری نزدیک داشت و بسیاری از جریانات را او هدایت می‌کرد و بعد هم شاید برای حمایت قیام میرزا کوچک‌خان رهسپار گیلان شد و در همان‌جا به قتل رسید. برای حمایت قیام میرزا کوچک‌خان رهسپار گیلان شد و در همان‌جا به قتل رسید.

 

درباره‌ی قتل او و مرگ اسرارآمیزش چیزی می‌دانید؟

بله آن‌چه مسلم است این است که حیدرخان عمواوغلی را در گیلان کشتند اما قاتل او شناخته نشد عده‌ای می‌گفتند که میرزا کوچک‌خان در این کار دست داشته چون با حیدرخان اختلاف پیدا کرده و از نظر عقاید سیاسی او را چندان نمی‌پسندیده است و از آن‌جا که حیدرخان مردی تند و عصبی بود و میرزا کوچک‌خان برعکس مردی تودار و باسیاست، این‌طور شایع بود که بعد از یک مجادله و محاوره‌ی شدید لفظی حیدرخان از مجلس بیرون می‌رود و یک ساعت بعد جنازه‌ی او را که از پشت گلوله خورده است پیدا می‌کنند.

میرزا کوچک‌خان را می‌شناختم، خیلی خوب و از خیلی نزدیک. آشنایی من و میرزا کوچک‌خان به طرز عجیبی آغاز شد. من کنسول تفلیس بودم و برای بازرسی به بادکوبه آمده بودم به من اطلاع دادند که چهار ایرانی مجروح در یک کشتی روسی به سر می‌برند و کشتی در بادکوبه لنگر انداخته است و از من تقاضا شد که بروم و آن‌ها را تحویل بگیرم به این طریق من با میرزا کوچک‌خان که یکی از این چهار تن بود آشنا شدم. آن‌ها چنان زخمی و به اصطلاح آسیب‌دیده بودند که هوش و حواسی نداشتند، حتی تا دو سه روز بعد از آن‌که آن‌ها را در بیمارستان بستری کردیم به هوش نیامدند و دو تن از آن‌ها در همان حال فوت کردند میرزا کوچک‌خان جزو دو تن باقی‌مانده بود آن‌ها آن‌قدر در بیمارستان ماندند تا حال‌شان جا آمد و شفا یافتند. بعدها میرزا کوچک‌خان برای من تعریف کرد که علت زخمی شدنش آن بوده است که جزو مخالفان، با سپاه محمدعلی‌میرزا در جنگ ترکمن‌صحرا نبرد کرده است و این همان جنگی است که منجر به شکست قطعی محمدعلی‌میرزا و فرار او برای همیشه شد. میرزا کوچک‌خان به من گفت که از هواداران آزادی و شیفتگان مبارزه آزادکننده در راه حفظ استقلال ایران است. ایرانیِ وطن‌پرستی بود و دولت هم از تهران دستور داد که مخارج معالجه‌ی او تمام و کمال پرداخته شود. روس‌ها هم خلق و خوی او را سخت می‌پسندیدند و خیلی به وی علاقه داشتند. روزی که میرزا کوچک‌خان از بیمارستان مرخص شد، یک‌راست به سراغ من آمد و به من گفت که هرگز دوستی مرا از دست نخواهد داد و همواره مترصد آن خواهد بود که خدمتی برای من انجام دهد. این گذشت، روزی در بادکوبه بودم خبر دادند که کنسولی از طرف میرزا کوچک‌خان به بادکوبه آمده و سفیری نیز به مسکو اعزام شده است تا موجودیت حکومت جنگل را اعلام دارد. من به شدت ناراحت شدم، نامه‌ای توسط حاج محمدعلی داودزاده برادر مرحوم پورداود برای میرزا کوچک‌خان نوشتم. به او نوشتم که «تو با آن‌ همه وطن‌پرستی که داشتی به چه دلیل حاضر شده‌ای که در ایران آن هم در بخشی از ایران جمهوری اعلام کنی؟! این کار تو به وحدت و استقلال و تمامیت ارضی ایران لطمه خواهد زد. دیری نخواهد گذشت که در کنار جمهوری گیلان، جمهوری خراسان، جمهوری مازندران، جمهوری آذربایجان و جمهوری فارس تشکیل خواهد شد و دیر یا زود کار ایران به تجزیه قطعی و انفصال همیشگی خواهد انجامید.» خلاصه آن‌چه وظیفه‌ی میهنی و علاقه‌ام در حق ایران بود نوشتم. میرزا کوچک‌خان آدم وطن‌پرستی بود ولی داعیه‌های فراوان داشت و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها با همه‌ی علاقه و عشقش به ایران متاسفانه حتی در مبارزه‌اش جهت مشخص و معینی نداشت.

 

به این نامه‌ی شما جواب داد؟

به نامه جوابی نداد اما کنسولش را احضار کرد و برای من پیغام فرستاد که «از طرف من هم شما در بادکوبه و در مسکو سفیر ایران هستید.» بعدها تا زمان مرگ روابط ما حسنه بود، او برای من برنج و ماهی و اردک می‌فرستاد و من هم تحفه‌هایش را بی‌جواب نمی‌گذاشتم. روی هم رفته میرزا کوچک‌خان مردی مذهبی بود که می‌خواست افکار انقلابی را در جامعه‌ی مذهب عرضه کند. فوق‌العاده تیزهوش سریع‌الانتقال و برنده و قاطع بود.

ادامه دارد...

منبع: خواندنیها، شماره‌ی ۹۱، سال سی‌ودوم، سه‌شنبه ۷ مرداد ۱۳۵۱، صص ۲۷-۳۰.