دوران تحصیل من در دانشکده مصادف بود با ایام نهضت ملی و مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت. من در آن سالها نماینده کلاس خودم بودم و بلااستثنا در تمامی تظاهرات شرکت میکردم. در واقعه ۱۶ آذر شرکت فعال داشتم و از قضا هر سه شهید دانشگاه: بزرگنیا، قندچی و شریعت رضوی با من دوست و آشنایی نزدیک داشتند. به همین دلیل مفصلترین مقالهای که در مورد ۱۶ آذر نوشته شد من نوشتم که بعدها در نشریهای به همین اسم در آمریکا منتشر شد، البته مبارزه من از دانشگاه آغاز نشد بلکه از دوران ۱۵ و ۱۶ سالگی شروع شد و در تمامی دوران متوسطه دانشگاه در همه درگیریها و تظاهرات شرکت داشتم. بعد از ۲۸ مرداد و سقوط دولت ملی نهضت مقاومت ملی تشکیل شد که آیتالله طالقانی، مهندس بازرگان، آیتالله زنجانی و مهندس سحابی تقریبا سمت رهبری داشتند من یکی از فعالین موثر نهضت ملی بودم. در روزنامه راه مصدق، ارگان نهضت مقاومت ملی، من مسئول پخشش بودم. این روزنامه مخفی بود و گرفتنش یعنی شکنجه و زندان طولانی بود. در آن زمان دانشجویانی که وارد میشدند کیفشان را میگشتند اگر حتی اعلامیه پیدا میشد شدیدا شکنجه میشدند، ولی ما به هر حال با برنامه خاصی این روزنامه را به دانشگاه تهران میرساندیم.
آموزشهای ایدئولوژیک
از جمله حوادث معروفی که تقریبا اکثر فارغالتحصیلان دانشکده فنی ذکر میکنند اینکه مهندس بازرگان در سال سوم به من نمره ۲۲ داد! با توجه به اینکه او در دادن نمره بسیار سختگیر بود، و این در تاریخ دانشکده با این جمله معروف است! کسی که توانست از شخص بازرگان نمره ۲۲ بگیرد.
از سن ۱۵ سالگی در انجمن اسلامی دانشآموزان شرکت داشتم که باز در آنجا هم با آیتالله طالقانی و دکتر سحابی و مهندس بازرگان برخورد و آشنایی داشتم و در مسجد هدایت در خیابان استانبول یکی از شاگردان پر و پا قرص آیتالله طالقانی بودم و تفسیر قرآن او را از آن سال تا وقتی که به خارج میرفتم گوش میدادم و مقدار زیادی از آموزشهای ایدئولوژیک خود را از آقای طالقانی و انجمنهای اسلامی آن وقت فرا گرفتم.
در سال ۱۳۳۶-۱۳۳۷ از دانشکده فنی فارغالتحصیل شدم و یک سال در آنجا تدریس کردم، در رشته شیمی و فیزیک، و پس از یک سال به آمریکا رفتم.
در آمریکا در تگزاس دوره فوقلیسانس خودم را در رشته برق یکساله تمام کردم و بعد به کالیفرنیا به دانشگاه برکلی رفتم. در تگزاس همه نمرههای من «الف» بود و این بود که علیرغم سختگیری دانشگاه برکلی که کسی را نمیپذیرفت به آنجا رفتم. من در لابراتوار بزرگ دانشکده برق برکلی کار میکردم و دکترای خود را سه ساله تمام کردم و در سال ۱۹۶۲ فارغالتحصیل شدم.
آشنایی با دکتر شریعتی
دکتر شریعتی را از تهران میشناختم و از آنجا که او در انجمن اسلامی دانشجویان و دانشآموزان مشهد فعالیت داشت و من در تهران، با هم رابطه داشتیم و دوست بودیم و آخرین باری که او مرا دید، در زمان دکتر اقبال بود (۱۳۳۶) که یورش به نهضت مقاومت در سطح مملکت آوردند و ۸۶ نفر را دستگیر کردند از جمله استاد محمدتقی شریعتی و دکتر شریعتی، طاهر احمدزاده را از مشهد به تهران آوردند و یادم هست که سر دکتر شریعتی را تراشیدند و کتک بسیار مفصلی به او زدند، چون جوانترین آنها بود و تحمل کتک داشت؛ و من قبل از رفتن به آمریکا او را دیدم.
تاسیس انجمن اسلامی در آمریکا
در آمریکا اولین کاری که کردیم انجمنهای اسلامی دانشجویان را در آمریکا تاسیس کردیم، که صادق قطبزاده و دکتر یزدی هم در آن شرکت داشتند. خود من در برکلی بودم و قطبزاده در واشنگتن بود و با هم مکاتبه داشتیم. این انجمنها هنوز هم هست و بعدها در اروپا هم به وجود آمد که همین انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج است.
از نظر سیاسی فعالیت ما با انجمن دانشجویان ایرانی شروع شد که در برکلی این انجمن را به وجود آوردیم و خانه ایران را به وجود آوردیم. بعدها این انجمنها پایه کنفدراسیون را تشکیل داد.
قطبزاده، برزگر، علی فاطمی و اردلان اینها همه بچههای ملی و عضو کنفدراسیون بودند و بعدها یعنی وقتی که ما از آمریکا خارج شدیم کنفدراسیون به دست عوامل چپگرا افتاد.
از سال ۱۹۶۱ که جبهه ملی در خارج تشکیل شد در سال ۱۳۴۰ در تهران تجدید حیات کرد و همزمان با تجدید حیاتش در ایران در خارج هم تشکیل میشد. من هم عضو هیات اجرائیه بودم و مسئول نشریات. نشریه معروف «اندیشه جبهه» را در آن روزگار چاپ میکردیم بهخصوص در ۱۵ مرداد پرکارترین و فعالترین سازمانی که در آمریکا اخبار ایران و اعلامیههای آقای خمینی و ملیون را منتشر میکرد، سازمان ما بود.
خروج از آمریکا
بعد از خرداد چهلودو نوعی تحول کیفی در شکل مبارزه ما ایجاد شد به این معنا که دیگر مبارزه پارلمانی برای ما اقناعکننده نبود و به این نتیجه رسیدیم که باید دست به مبارزه مسلحانه زد به خاطر همین فعالیت وسیع و گستردهای از ناحیه دوستان ما آغاز شد که قطبزاده و دکتر یزدی نیز شرکت داشتند. دکتر شریعتی هم در آن زمان در اروپا بود و شیوه جدید مبارزه از ناحیه گروه کثیری دیگر چه در خارج و چه در داخل کشور حمایت و تشویق میشد، به همین جهت در سال ۴۲ یعنی ۱۹۶۳ به همراه قطبزاده و یزدی و عدهای دیگر از دوستانمان عازم مصر شدیم و دو سال در آنجا تعلیم [یک واژه ناخوانا]جنگهای چریکی و سازماندهی مخفی دیدیم. البته درگیریهایی هم با بعضی جنبههای افراطی ناسیونالیزم عربی داشتیم و در مورد عنوان خلیج عربی یا اطلاق عربستان به خوزستان اعتراضاتی به عبدالناصر کردیم که ناصر اعتراضات ما را وارد دانست و تایید کرد. وی گفت که جریان ناسیونالیزم عربی آنقدر قوی است نمیتواند به راحتی با آن مقابله کند و تاکید کرد که افسوس که ما هنوز ندانستهایم که بیشترین تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است و به ما گفت: تنها کاری که میتواند بکند این است که به ما اجازه بدهد حرفهای خودمان را بزنیم و شاید هم بتوانیم اعراب را روشن کنیم و آنها را متقاعد بکنیم که این برنامهها برنامههای تفرقهانداز است و نباید پیگیری بشود.
برنامهها در جنوب لبنان
ما احتیاج به یک پایگاه در منطقه داشتیم که از آنجا بتوانیم فعالیت خودمان را بر علیه رژیم ایران سازمان بدهیم، در آن زمان مناسبترین نقطه لبنان بود اضافه بر اینکه امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان که مخالف حکومت شاه بود حاضر به همکاری با ما بود، قطبزاده با وی آشنایی داشت و ما از این طریق با امام موسی رابطه برقرار نمودیم تا بالاخره من در سال ۱۹۷۰ با خانواده خودم آمریکا را ترک و به لبنان رفتم.
همکاری با شیعیان لبنان
مدرسهای به اسم صنعتی یا میهنی در جنوب لبنان وجود داشت که من مدیر آن مدرسه شدم این مدرسه در کنار اردوگاه فلسطینی قرار دارد و بزرگترین اردوگاه فلسطین در جنوب لبنان در کنار همین مدرسه است؛ بنابراین من در تماس مستقیم با فلسطینیها بودم در لبنان هم انجمنهای اسلامی به سبک انجمنهای اسلامی در آمریکا و اروپا ایجاد کردیم. جوانهای شیعه لبنان جزو بهترین جوانها بودند نزدیک دو سال با آنها در جهت ایدئولوژیک کار میکردیم که این فعالیت ایدئولوژیکی بعدا به سازماندهی حرکت المحرومین منجر شد یعنی همین جوانها بودند که ستونفقرات سازمان بزرگتری را که حرکت المحرومین باشد ایجاد کردند. حرکت المحرومین که از آن جمله است تظاهرات ۷۵ هزار نفری مسلحانه بعلبک و همچنین تظاهرات صدوپنجاه هزار نفری مسلحانه شهر صور که شیعیان لبنان در آنجا همقسم شدند تا آخرین قطره خون در راه احقاق حقوق از دست رفته بجنگند. اینها نمونهای است از فعالیت سیاسی حرکت المحرومین.
بعدها که انفجار در لبنان به وجود آمد و از هر طرف افراد مسلح وارد صحنه شدند و هیچ گروهی برای بقا چارهای جز مسلح شدن نداشت حرکت المحرومین دست به ایجاد یک سازمان نظامی زد به اسم «امل» که در حقیقت شاخه نظامی حرکت المحرومین بود. ما اعضای امل را از بین بهترین و معتقدترین بچهها که از کلاسهای کادرسازی ما فارغالتحصیل میشدند انتخاب میکردیم و بهحق میتوانم بگویم بعضی از جوانان امل کسانی هستند که با اسلام راستین آشنا شده و بر اساس آن مبارزه میکنند. بد نیست بدانید که یکی از مواد درسی ایدئولوژیک سازمان ترجمه کتابهای دکتر شریعتی است.
در چهلم مرحوم دکتر علی شریعتی عرفات در سخنرانی که به این مناسبت ترتیب داده بود گفت: «امل همان فتح است و فتح همان امل و اگر امل در جنوب لبنان از ما حمایت نکند فتح از بین خواهد رفت.» بر خلاف تمامی شایعه همواره در تمامی میدانهای رزم امل و الفتح دوش به دوش هم جنگیدهاند و فقط باید این را بگویم که امل خطی مستقل دارد و در صراط مستقیم حرکت میکند؛ و با هیچکدام از خطهای راست یا چپ همکاری نمیکند. منشاء این شایعهها را باید در آنجا دانست که همان عوامل چپنمایی که امروز با انقلاب ایران و امام خمینی مبارزه میکنند در لبنان هم با شخص امام موسی و سازمان امل مبارزه میکردند در حالی که تمام نیروی امام موسی در دفاع از فلسطینیها صرف میشد.
آینده انقلاب
به نظر من بعد از هزار و چهارصد سال شاید این اولین فرصتی است که نصیب ما شده و یک چنین انقلاب مقدسی در ایران به وقوع پیوسته که در هیچ کجای دنیا نظیرش دیده نمیشود. اما آینده این انقلاب به کجا خواهد کشید. امری است که به آگاهی، به گذشت، به فداکاری و با رشد مردم رابطه مستقیم دارد. اگر ما شایستگی پاسداری از این انقلاب مقدس را داشته باشیم قادر خواهیم بود که یک مدینه فاضلهای بر اساس اسلام به وجود بیاوریم و یک نمونه مقدسی که از عدل و عدالت پرشده به ارمغان بیاوریم و اگر خدای ناکرده آن شایستگی در مردم ما وجود نداشت و هوای نفس بر ما مسلط شد نه تنها ایران را به نابودی خواهیم کشاند، بلکه اکثر دولتها و کشورهای خاورمیانه و جهان سوم هم به خاک و خون کشیده خواهد شد و بدتر از همه رسالت اسلامی ما هم برای سالهای متمادی زیر خاکستر فراموشی فرو خواهد رفت.
ضدانقلاب کیست؟
متاسفانه ضدانقلاب انگشت به روی نقاط ضعف ما گذاشته و خود را در پشت مشکلات خلق پنهان میکند و بهخصوص سعی میکند از تنوع زبان و مذهب استفاده کرده و آنها را به صورت اختلافات عمیق نژادی و دینی نشان دهد به همین دلیل ابتدا باید ضدانقلاب را دقیقا مشخص ساخت. من برای شناسایی ضدانقلاب سه معیار پیشنهاد میکنم: ۱- تهدید استقلال و تمامیت ارضی، ۲- مخالفت با رهبری امام، ۳- اخلال در کار دولت منتخب امام. با این سه ضابطه باید ضدانقلاب را مشخص ساخت و آن را سرکوب نمود.
راهحل مسائل کردستان
در درجه اول راهحل مسائل کردستان نه سیاسی است و نه نظامی بلکه اقتصادی و اجتماعی است و ما باید سعی کنیم که مشکلات اقتصادی را که کردستان مانند سایر نقاط به آن درگیر است حل نماییم و از نظر اجتماعی در جهت رفع مشکلات فرهنگی بکوشیم، ولی تا مادامی که فضای ترور و وحشت از ناحیه امثال پالیزبانها و چپنمایان بر کردستان حاکم است طبیعی است که ما نمیتوانیم به هیچ یک از این اقدامات سازنده دست بزنیم و هدف ضدانقلاب از ایجاد فضای اختناق و وحشت هم همین است که دولت نتواند به رفع مشکلات و کمبودهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی اقدام کند به هر حال تا ناامنی در منطقه هست کاری نمیتوان کرد بدیهی است که اگر ضدانقلاب دست به ایجاد ترور و وحشت بزند دولت برای اینکه زمینه اصلاحات را فراهم کند ابتدا ناچار است که ضدانقلاب را سرکوب کند.
تشکیل سازمان اطلاعات توسط دولت موقت
یک سازمان ضداطلاعاتی مردمی چشم نیروهای انتظامی کشور است و ارتش و سایر نهادها هر چقدر قدرتمند باشند در صورتی که فاقد یک سازمان اطلاعاتی منظم باشند عملا، چون یک موجود قدرتمند کور میباشند. یکی از توطئههای ضدانقلاب این است که با برقرار کردن ارتباط موهوم بین ساواک و یک سازمان اطلاعاتی جدید سعی دارند که از تشکیل آن جلوگیری نمایند. لازم است که بدانید ساواک منحل شده و به هیچ وجه قابل تشکیل نیست و دولت هرگز قصد ندارد از عناصر این سازمان منفور استفاده کند بلکه آنچه ما پیشبینی میکنیم یک ستاد اطلاعاتی مردمی که با همکاری خود مردم ایجاد خواهد شد و دولت از همکاری وسیع خود مردم استفاده خواهد کرد و در حقیقت عناصر بازیدهنده این ستاد به این ترتیباند. مردم و پاسداران، ارتش و پلیس و ژاندارمری است.
نحوه پاکسازی ارتش
ارتش تا به حال به میزان گستردهای در سطح امرا و بعضی سرهنگها تصفیه شده است و یقین داشته باشید تمامی عناصر طاغوتی یا مشکوک تصفیه خواهند شد، و ارتش به صورت یک ارتش ملی در خدمت توده نظام نوینی خواهد یافت.
درباره ناپدید شدن امام موسی صدر
آنچه مسلم است امام موسی صدر به دعوت رسمی لیبی به آن کشور رفته است و دلایلی که در مورد خروج وی از لیبی ارائه میشود به هیچ وجه قانعکننده نیست و بلکه قرائتی وجود دارد که امام موسی در لیبی است به هر حال دولت لیبی در این مسئله مسئولیت مستقیم دارد.