صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۰۲ دی ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۴۵۹۷۴
تاریخ انتشار: ۰۷ : ۲۰ - ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
یکی احتمال این‌که این افسرها در این کار دخالت داشتند، این احتمال هست. همین‌هایی که گرفتار شدند و اقرارهایی کردند./ یک احتمال دیگر هم هست، چون مطابق اطلاعاتی که ما به دست آوردیم افشارطوس با مصدق اختلاف پیدا کرده بود و خیال داشته استعفا دهد، حتی گفتند روز پیش از این واقعه کاغذهاش و این‌ها را از شهربانی برده بود و خیال استعفا داشت./ ولی در هر صورت شخص بنده هیچ نوع دخالتی نداشتم. مسلما هیچ اطلاعی نداشتم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب» / فهیمه نظری:  طی روزهای گذشته به تفصیل در مورد چگونگی ناپدید شدن تیمسار افشارطوس، رئیس کل شهربانی دولت دکتر مصدق، در ۳۱ فروردین ۳۲ و نحوه کشف جسد ایشان در ششم اردیبهشت همان سال نوشتم، همچنین نوشتم که فرمانداری نظامی تهران ۶ روز بعد از کشف جسد افشارطوس، طی اعلامیه‌ای مظفر بقایی را به عنوان عامل اصلی این جنایت معرفی کرد. اما برای نگاه داشتن جانب انصاف باید به سراغ روایت مظفر بقایی هم از این ماجرا می‌رفتم. برای دستیابی به این مقصود در میان گفتگوهای مظفر بقایی با حبیب لاجوردی در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، به روایت بقایی از این جریان برخوردم. آن‌چه در پی می‌خوانید عین روایت مظفر بقایی از جریان قتل افشارطوس است که به رسم امانت بدون هیچ‌گونه ویرایشی از نظرتان می‌گذرد، پرسش‌های لاجوردی را از متن حذف کرده‌ام:

روایت‌کننده: مظفر بقایی؛ رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران

مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

تاریخ مصاحبه: ۱۹ – ۶ – ۱۹۸۶

محل مصاحبه: نیویورک

نوار هفدهم – بخش دوم

[...] این را باید در چیزِ خودش بگذارید. در یک مخالفتی که من با مصدق کردم راجع به قانون مالیات بر ثروت که ایشان امضا نکرده بود، الان یادم نیست که یک مخالفت دیگری راجع به یک موضوع دیگری کرده بودم که ایشان آن کلمه «مزخرف» را به عنوان اهانت چسباند و تقاضای توبیخ من را کرد. بعد راجع به انحلال مجلس که آن طرح چیز را ما داده بودیم، طرح قانونی که ایشان امضا کنند، شامل این دوره مجلس نمی‌شود. ایشان آن نطق را کرد که تعجب کرد که من که به اصطلاح چیزِ احقاق حقِ شهدای ۳۰ تیر هستم، اسم خودم را بر روی ۳ نفر که دستشان تا مرفق به خون شهدای تیر آلوده شده چیز گذاشتیم. این دفعه سوم هم روی این مخالفت‌هایی که ما کردیم یکدفعه قضیه افشارطوس رو شد. تمام دخالت ما در قضیه افشارطوس این قضیه بود، که بعد هم گفتم که بنا بود اعلامیه بدهند و چطور شد و... گفتم که بنا بود یک اعلامیه‌ای بدهند برای این‌که جریان را به استحضار مردم برسانند راجع به قتل افشارطوس...

این‌ها شروع کردند تو رادیو و روزنامه‌ها و... که فلانی قاتل افشارطوس است و تقریرات و اعترافات کسانی که دستگیر شده بودند... به تفصیل رادیو... در صورتی که این رادیویی که... دکتر مصدق یکدفعه دستور داد که رادیو نطق‌های مخالفین را پخش کند، چون قبلا پخش می‌شد در دوره شانزدهم. چون دکتر مصدق خوب، ملت طرفدارش بود و این‌ها هرچه می‌گفتند به ضرر خودشان بود. ایشان دستور داد که پخش شود. یکی از نطق‌های من که الان خاطرم نیست کدام نطق است نصفش پخش شد. مجلس تمام شد، ماند برای جلسه بعد، بعد دیگر رادیو منتشر نکرد. بعد هم گفتند که بله آقای دکتر دستور دادند، ولی برنامه رادیو طوری است که نمی‌دانم ساعت‌ها و... وقت ندارد. [در صورتی که] ساعت‌ها وقت داشتند که راجع به قاتل بودن من چیز کنند ولی مذاکرات مجلس را فرصت نداشتند که پخش کنند!

بعد آقای دکتر مصدق دستور دادند یک هیاتی از قضات بروند این پرونده [قتل افشارطوس] را رسیدگی کنند و اعلامیه بدهند. که خلاصه این پرونده به جریان افتاد. چون خیلی هم صحبت شد که چطور هنوز محاکمه‌ای نشده، کسی متهم نشده، محکوم نشده، این‌قدر تو رادیو و روزنامه‌ها قاتل چیز می‌شود، این‌ها سابقه داشت. بنا بود که ساعت ۱۰... این را جزو ناصر زمانی من نگفتم که بهرامی متوجه می‌شود که آقای زهری در آن جلسه فرضی نبودند، این را می‌برد که اصلاح کند، گفتند بعدا اعلامیه می‌دهند، بعد گفتند بعدازظهر می‌دهند، بعد ندادند. که تو روزنامه «شاهد» هر روز آقای زهری سوال می‌کرد که «اعلامیه چطور شد؟» بعد از چند روز فرمانداری نظامی یک اعلامیه بی سر و تهی داد.

تا آن‌جایی که خود من به اصطلاح چیز کردم، یکی احتمال این‌که این افسرها در این کار دخالت داشتند، این احتمال هست. همین‌هایی که گرفتار شدند و اقرارهایی کردند.

یک احتمال دیگر هم هست، چون مطابق اطلاعاتی که ما به دست آوردیم افشارطوس با مصدق اختلاف پیدا کرده بود و خیال داشته استعفا دهد، حتی گفتند روز پیش از این واقعه کاغذهاش و این‌ها را از شهربانی برده بود و خیال استعفا داشت. و آن‌طوری که پزشکی قانونی به اصطلاح روی جسد مطالعه کرده بود و گزارش داده بود، در روی جسد آثار خون‌مردگی در اثر سرما ذکر شده بود. این‌ها گفتند که این جسد را کنار نهر آب دفن کردند. نهر آب اصولا مرطوب است، وقتی هم خاک روی یک چیزی باشد این به حدی نمی‌رسد که جسد یخ ببندد و این چیز را داشته باشد. یک احتمال هست که این را جای دیگری کشته باشند و جسد را برده باشند آن‌جا، چون دو تا واقعه اتفاق افتاد مقارن همان زمان: یکی [این‌که] یکی از کارمندان شهربانی در بیرون تهران خودکشی کرده بود. نوشتند که این شخص قبلا در اداره آگاهی بوده تو اداره چی بوده، اقدام کرده بود که به حسابداری منتقل شود و تازه یکی دو ماه بود منتقل شده بود، از کارش هم راضی بوده، و این خودکشی کرده. یکی دیگر یک جنازه‌ای در حفره‌های زیر کلاک تو جاده کرج پیدا کردند که نوشته بودند که این لخت بوده و جزئیاتش حالا یادم نیست، خودکشی بوده یا کشته شده بود، که این هم مشکوک بود. یک احتمال هم از این طرف هست. ولی در هر صورت شخص بنده هیچ نوع دخالتی نداشتم. مسلما هیچ اطلاعی نداشتم. [...].