صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

چهارشنبه - ۲۶ دی ۱۴۰۳
کد خبر: ۸۴۴۱۸۳
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۲۶ دی ۱۴۰۳
خاطرات رئیس کل بانک مرکزی قبل از انقلاب؛ قسمت ده؛
شبی بود رفته بودیم منزل یکی از‌فامیل و دیر وقت رسیدیم ساعت یازده و نیم به خانه سه چهار بار تلفن شده بود از دربار شب تا ساعت یازده که یگانه رئیس بانک مرکزی اول صبح ساعت هفت در دربار در دفتر مخصوص معینیان حاضر بشود. از جریان هم من اطلاع نداشتم و رفتم آنجا، نگفته بودند برای چه منظوری است، و دیدم تیمسار هاشمی نژاد آمد و معینیان هم آنجا بود و من. و در همان موقع تیمسار هاشمی‌نژاد گفت، که حالا هم در آمریکا هستند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: این روز‌ها اخبار نوسانات دلار و صحبت‌های ضد و نقیض دولتی‌ها در این بین زیاد به گوش می‌رسد، اما این موضوع ریشه‌ی تاریخی دارد و در دوران پهلوی نیز دلار یک چالش اساسی بوده است. در تاریخ شفاهی هاروارد به خاطرات محمد یگانه برمی خوریم که روایت بسیار جالبی از تضاد درون دولت بر سر قیمت دلار تعریف می‌کند. «انتخاب» در چند قسمت، بخش هفتم و هشتم مصاحبه‌ی محمد یگانه با تاریخ شفاهی هاروارد در گفتگو با ضیا صدیقی را منتشر می‌کند:

(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی محمد یگانه با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخله‌ی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.)

شبی بود رفته بودیم منزل یکی ازفامیل و دیر وقت رسیدیم ساعت یازده و نیم به خانه سه چهار بار تلفن شده بود از دربار شب تا ساعت یازده که یگانه رئیس بانک مرکزی اول صبح ساعت هفت در دربار در دفتر مخصوص معینیان حاضر بشود. از جریان هم من اطلاع نداشتم و رفتم آنجا، نگفته بودند برای چه منظوری است، و دیدم تیمسار هاشمی نژاد آمد و معینیان هم آنجا بود و من و در همان موقع تیمسار هاشمینژاد گفت، که حالا هم در آمریکا هستند.

ج- «القاصد معذور و یا المأمور معذور، اوامریست از طرف شاهنشاه که من بایستی ابلاغ بکنم. گزارشی دیشب به حضورشان رسیده و ایشان با صدای بلندی فرمودند چطور رئیس بانک مرکزی این جسارت را میکند که از اوامر ما سرپیچی کند؟ و اینطور شده. «

جریان را گفت که راجع به این اسکناس و اینها، گفت، «شما رفتید و مناقصه بینالمللی گذاشتید. » در همان موقع که من دیگر خودم را در عالم رفتن از اینجا میدانستم با این پوزیسونی که شاه اتخاذ کرده بودند، بلافاصله گفتم که، «آره این جسارتی که اگر کرده باشیم براساس خود اوامریست که شاهنشاه قبول فرمودند و دستورش را فرمودند مبنی بر اینکه اگر این شخص بیاید بیست درصد این جنسها را به ما بیشتر بفروشد مگر ما میخریم؟ پس بروید رسیدگی بکنید. و شخص من هم چنان شخصی هستم چنان فردی هستم که اگر بروم فردا از بازار جنسی بخرم بخواهم یک کیلو نخود بخرم میروم از این دکان میپرسم بعداً هم از دکان بعدی، هر کدامش را که ارزان دادند آن را میخرم. در این مورد هم عین همین کار شده که ما از چندتا دکان قیمت پرسیدیم میپرسیم، حالا اگر شاهنشاه میخواهند بخششی بکنند حداقل وظیفه ماست که به اطلاعشان برسانیم که بخششی که میشود در چه حدودی است، آن وقت اوامرشان که هرچه باشد اعلام میکنند دستور میفرمایند. »

 بنابراین برای من واقعاً آن یکی از ناراحتکنندهترین موقعیتها بود و تازه هم مرا از آمریکا آورده بودند رئیس بانک مرکزی شده بودم بلافاصله رفتم پیش نخستوزیر بنا بود ساعت دوازده بروم به نایروبی در آنجا یک جلسه بود از بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول جلسه سالانهاش، که از آنجا بلافاصله رفتم به دفتر نخستوزیر و ایشان هم در جلسهای بودند و من به منشیاش گفتم که بایستی من همین الساعه بروم. در را باز کردم رفتم تو در جلسه با افراد دیگر بودند،

گفتم:«جناب نخستوزیر آمدم از حضورتان خداحافظی بکنم بروم منزل و بنا بود نایروبی مرا گرفته بود. در هر حال ایشان پا شدند و ما را بوسیدند و اینها که، «تو کار خودت را صحیح انجام دادی، درست انجام دادی و غیر از این هم راهی نیست. شما هم بروید به مسافرت خودتان من این مسأله را رسیدگی میکنم و میروم الساعه پیش شاه و موضوع را به اطلاعتان میرسانم. » تا برسم به نایروبی یک تلگرافی رسیده بود به سفیر که آورده بود به فرودگاه دم هواپیما که «بله این جریان از شرف عرض مبارک ملوکانه گذشت و همان کاری که شما کردید مورد تأیید است. » بنابراین آن کار ما را تأیید کردند و ما هم که رفتیم و قیمتهایی که اینها داده بودند چون قدری بالاتر داده بودند با وجود اینکه به اینها دادیم همان گروهی که موردنظر بود ولی قیمتها را پایین آوردیم به حدی که دیگران...

س- تعیین کرده بودند.

ج- تعیین کرده بودند. این جریان ..

س- چاپ اسکناس.